خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

دانشگاه علوم پزشکی

یعنی خاااااااااااااااک...خااااااااااااااااااااک بر سر... که حتی ...مثقال، ارزش و احترام برای دانشجوشون قائل نیستن!

حالا بماند که دانشجوی تحصیلات تکمیلی باشه یا نه، براشون هیچ فرقی نداره. اما تو دکتر باش! دانشجوی پزشکی! رو چشاشونی!

همه چی واسه تو. بقیه برن...

حالا این چیزا اصن برامون مهم نیس. اونا روچشاشون باشن یا نباشن...نوش جون پزشکیا.

ما دلمون ازین پره که دیشب یکی از ناظماشون(خانوم ذکاوتی) اومده خوابگاه، میگه فردا یه اتوبوس میاد، همه وسایلتون جمع باشه باید کوچ کنید برید خوابگاه متاهلی(!) که جدید تو اون قسمت بر(barr)و بیابون پردیس ساختیم!

آخه یکی نیس بگه...تو این اوضاع امتحانا، که مث بختک افتاده رو سرمون، تو این ترم چهاری ارشد که پایان نامه و طرح های اضافی کوفتی و...ریخته رو سرمون، نمیشد حداقل این یه ماهو صبر کنید، واسه عید که قراره جمع کنیم، خب همون موقع مث بچه آدم میریم! ما که به این آلاخون والاخونی عادت داریم. شدیم لاک پشت بدبختی که حتی یه گوشه هم بهش جا نمیدن!

هر چی هم اعتراض کردیم فک میکنین جوابشون چیه؟ با حالت خشم و...میگن همینه که هست! نمیخواین، بیرون! برین خداروهم شکر کنین که بهتون خوابگا دادیم! اصن ما وظیفه ای نداریم...اصن یکم دیگه اصرار کنین همینم نمیدیم! شما فامیلتو بگو بینم؟ اسمت؟ رشتت؟...

سال بالاییامونو انداختن بیرون! میگن درسته که سنوات شیش ترمه، اما سنوات رفاهی فرق میکنه! واسه ما پنج ترمه. خلاصه دانشجوهای بیچاره که تازه ترم پنجن، خوابگا ندارن(تو علوم پزشکی که کارا آزمایشگاهیه تقریبا غیر ممکنه چهارترمه به نتیجه برسی)

همه افسردگی مزمن گرفتیم. یه شبه پیر شدیم. آخه نمیدونین از چه بهشتی، دارن مارو میبرن چه جهنمی! جهنم...

پ.ن. از ما به شما دوستان نصیحت، به هر کی مشناسین هم بگین، اینجا ارزشی نیس واسه دانشجوی تحصیلات تکمیلی. به هیچ وجه انتخابش نکنین. مگه اینکه خوابگا نخواین...

پ.ن2. امروز یکی از بچه هایی که نامه ی اعتراضو برده بود، خواستن! فک میکنین چی گفتن؟

نامه ی لغو اسکانو دادن دستش، گفتن تا ساعت یک ظهر فردا خوابگاهو تخلیه کن! تو و سایر بچه هایی که نامه ی درخواست تجدید نظرو امضا کردین، همه لغو اسکانین! مگر اینکه یه نامه بنویسین مبنی براین که غلط کردیم نامه ی "تقاضای جابجا نشدن" نوشتیم! و دوباره همه پاشو امضا کنین

حالا قراره امشب همه ی سوئیت ها دوباره سوئیت ما جمع شن تا نامه ی غلط کردیمو بنویسیم!

پ.ن3. نکته ی آموزشی: چه معنی داره دانشجوی پست گرجوییت درخواست داشته باشه؟! غلط میکنه...

برامون دعا کنین...

 

رویا...

فکر کن 

بعد دو ماه  برگشتی خونه 

 شهر خودت  

دلم واسه خونه یه ذره شده 

یعنی میشه 

میشه زنگ بزنم آژانس کنار خوابگاه و بگم ترمینال؟ 

بعد با چمدونم برم سمت ترمینال 

سوار اتوبوس بشم و حرص بخورم که چرا همیشه اتوبوسای این شهر با دوساعت تاخیر حرکت میکنه 

برسم به شهرم 

و خونمون... 

بپرم بغل مامانم  

خدایااا 

دارم دیوونه میشم 

یعنی میشه برم جااایی  

که خبری از موش و استاد و بیمارستان نباشه؟

اولین جوجه های بعد از بیستم!

بلاخره بعد بیستم که اینقدر منتظرش بودیم رسید و ما نوگلان باغ زندگی تصمیم گرفتیم به آرزوهامون در طول این یک ماه و اندی امتحانات پدر در بیار جامه عمل بپوشانیم و بریم یه سفر کوتاه به یکی از شهرهای دیدنی اطراف. ولی وقتی خواستیم بریم هوا بد شد و ما از پا ننشستیم و رفتیم یکی شهر نزدیکتر خوش آب و هوا. جاتون خالی خعلی خوش گذشت و برای لحظاتی به درازای یک روز٬ دنیا و هم فیهاشو به فراموشی سپردیم و فقط خندیدیم. فروغ از شهرشون اومده بود واسه یکسری از کارهاش به همراه آزاده و مطهره و زهره و آبجیتون مسافرای دیروز بودیم.   

 دیشب ماکارونی درست کر دم واسه ناهار امروز که بریم در دامان طبیعت ولی امروز که از خواب پاشدیم ییهو دیدیم داره بارون و برف و بارون میاد همچیییین! بنابراین ما هم می چسبیم به دامان خوابگاه و همینجا دور همی ناهار می خوریم! الانم در دانشکده و انیمال هاوس به جهاد علمی مشغولیم:)))))))

اعتراف نوشت: امتحانات ما در بیستم به پایان نرسید آخه استاد معظم خبر نداشتن که امتحانه و سوال طرح نکردن و مدیر گروه محترم همه تقصیرها رو انداختن گردن باریک ما که تقصیر خودتونه که امتحانا رو تو بازه زمانی برگزار نکردین! یکی بگه آخه مهندس! کلاس خود جنابعالی هنوز بعد از بازه امتحانی در حال تشکیل بود!بله! کلا امتحانو موکول کردن به یک شنبه که ما گفتیم زرشک! حالا یه روز در هفته آینده میریم امتحان آخری رو بدیم!خاااااااااااااااااک!

من و برکه ۱

بدقولی من که دیگه شهره خاص و عامه و همه میدونن تا اونجا که من خیلی کم یادم میاد واسه یه قرار منتظر کسی مونده باشم چون همیشه ملت رو منتظر گذاشتم. تا حالا هم هر کی سعی کرده این عادت بد من رو ترک بده متاسفانه با شکست مواجه شده! 

یکی از این آدما برکه هست که تمام سعی خودشو بکار گرفت آخه قرارمون ساعت ۶ دم در بود و من ساعت ۶ خواب بودم هنوز! اونم برای تنبیه من که بارها اینکارو باهاش کرده بودم٬ نیومد و منم تنبیه شدم و با یکی دیگه رفتم! برکه من واقعا متاسفم که تربیتت رو من اثر نداشت 

یه عکس یادگاری من و برکه داریم که گذاشتم تو ادامه مطلب. اون آماده بود و موهاشو آب شونه کرده بود که من پریدم وسط! ببخشید که سر و وضع من بهم ریخته ست:

ادامه مطلب ...

بعد از بیستم

  

اینروزا هر کار باحال  و بی حالی که می خوام انجام بدم موکولش می کنم به بعد از بیستم! نه تنها من که برکه و آزاده و فم (fam) حتی! گرچه همیشه تو امتحانا به خودمون میگیم بذار این امتحانا تموم بشه بعدش می ترکونیم! و بعدش به کل یادمون میره! حالا جوجه ها رو بعد از بیستم می شماریم.

صرفا جهت یادآوری

سلام 

بعضی روزا تو خوابگا خیلی میخندیم! اونقدر که اجزای صورت کلهم؛ درد میگیرن. 

گاهی هم یکی شروع میکنه روضه ی درسا یا یه مشکلشو؛ میخونه و باقی هم گریه و غش و ضعف و مو کشیدن و ضجه زدن و...بعدش اب قند و... 

کلا سرخوشی ما تمومی نداره خداروشکر. البته این ترم یکم کمتر شده و همه احساس دلمردگی گرفتن! اونقدر موهای سفیدم تو این ترم زیاد شدن که دارم پیریمو احساس میکنم 

با ممول کلاس رقص شرو کردیم...بعد یه مدت ولش کردیم.

بلادونا جمعه صبح ها میرفت پارک و اینا واسه ورزش...ولش کرد.

حداقل هفته ای یه بار با اتاق بغلیمون دورهم جمع میشدیمو سرخوشی بود...ولش کردیم.  

معمولا با همکلاسیم هر هفته بعد کلاس میرفتیم کافی شاپ...ولش کردیم. 

 . 

آخه چرا باید ازین خوشی های کوچیک جوونی بزنیم؛ برای رسیدن به اهدافی که خب مسلما وقتی کامل بهشون میرسیم که دیگه نه شور جوونی هست؛ نه وقت؛ نه حوصله؛ نه امکان. 

بخدا حیفه...اصلا دوست ندارم زندگیم اینجور یکنواخت؛ همش حول درس و دانشگاه بچرخه. اصلا  

 

این آهنگ رضا شیری؛ خیلی برام خاطره داره. زیباست... 

این یکیو (ایلیا منفرد) برا هر کی فرستادم؛ کلی ذوق کرده. حتما گوش کنید. میچسبه.

 

تو ادامه یه چندتا عکس گذاشتم از کارای نابغه ها. دوست داشتین برین ادامه.

ادامه مطلب ...

دختر و درس و دانشگاه!

هر کس به طریقی دل ما می شکند٬ 

ولی تو خیلی خلاقیت به خرج دادی! آفرین!  

نمی دونم کی دست برده تو شعر ولی قشنگ بود.  

بعد مدتها آپ کردم که از درس و دانشگاه بگم حیف که وقتش نیست٬ ولی محض اطلاع بعضیا سه شنبه امتحانی داریم بس بزرگ که حال خوندنشم نداریم بس که زیاده. درس و دانشگاهه دیگه! 

دیگه ببخشین مارو زیاد آپدیت نمی کنیم٬ ایشالله بعد از امتحانا ٬‌قویبون همتون :دی 

این پست صرفا در جواب این پست بود!