خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

تَرکِ تو خیلی سخته عزیزم!! :دی

از صبح جمعه اینترنت نداشتم خدااااااا چقد سخته ه ه ه 

اصن یه وضی!

از مخابرات، اینترنت گرفتن خدایی خودکشیه! ولا! هی باید حرص بخوری، یه روز قطع میشه، یه روز تموم میشه...

آخه همین که هر روز یه تک پا میام نت و یه سر میزنم به وبلاگ بچه ها، پست جدید حسین، ندا، لیلا.. بعد ایمیلمو باز میکنم و ایمیلای جدیدو نگا میکنم، ایمیلای دریافتی از استادا، ایمیلای کاری، ایمیلای خنده دار بچه ها، مجلات مختلف... بعد همین که مسنجرم باز میشه و میبینم که اوووووووو! بچه ها همه چراغشون روشنه!!!(به قول فاطی همین که باشی و چراغت روشن باشه، من اینور دنیا دلم شاد میشه!!) بعد یهو یکی میگه سلام! و بعد چت پر از طنز و شوخی و انرژی بخش شروع میشه! بعد فیسبوکمو باز میکنم و میبینم اووووووووو! انگار همه تو fb بودن! چقدر اتفاقات جدید! و ...

خب عادم عادت میکنه دیگه

اونوخ اگه دوروز نت نداشته باشی، وووووی! خیلی درد داره   تَرک!


الهی خوش باشی

میگم چه خبرا؟ خوبی؟ اوضاع احوال؟

اگر از احوال ما جویید، که ملالی نیست. میگذرد...


دیدم هیچ خبری از هیچکسی در هیچ جایی نیست، گفتم بیام یه خبر از خودم بدم حداقل! باز یه نفرم یه نفره، غنیمته

هیچی دیگه رفیق، من که نشستم پای درس و کنکور و علافی! نه تفریحی، نه فیلمی...

خبرا دست شماهاست! که ماشالله سر همه هم شلوووووووغه

خبر من بیخبری بود که اونم خودش خوش خبریه

تو چی رفیق؟


پ.ن: خب خودم میگم! یکی که کلا وبلاگشو تعطیل کرد داره درس میده! اون یکی فقط تو فیس بوک میچرخه و وبلاگ هرازگاهی میاد. یکی دیگه ام که همین هفته پیش عروسیش بود که هیچ! اون یکی هم که شوور کرد و رفت که رفت! یکی دیگه بارداره و حوصله ی نت و این حرفارو نداره. دیگری نزدیک کنکورشه و وقت نداره. یکی هم گرفتاره کارشه. یکی دیگه نت نداره و نتش خراب شده. یکی هم که متاسفانه متاسفانه عزاداره.....

هعی روزگار، چقدر گرفتاری ها این روزا زیاد شده


مثل سادیسم!!

دیدی یه وقتایی که اصلا اصلا حوصله نداری، یه چیزی، یه آهنگی یا یه خاطره ای یه فیلمی ... می افته تو ذهنت و تا شونصد ساعت ولت نیمنه؟ شده؟! 

من هر وقت یه آزمون مهم مث کنکور داشته باشم یه آهنگ می افته تو ذهنم که کلا باید سر جلسه اونو بخونم و حتی به حد روانی شدنم برسما، این آهنگه ولم نیمیکنه! همینطور وقتی شدیدا مریضم و در بستر بیماری! !! 

چند ماه پیش که از خونه راه افتادم به سمت مشهد، تو مسیر یه اهنگ رو از تتلو، بیشتر از باقی اهنگا گوش دادم. کلا آهنگای تتلو رو دوست دارم. یه سبک بانمکی داره، هر چند هم  که بی محتوی ولی موسیقیش و سبک خوندنش و اون صحنه سازی تو شعراش معمولا جذبم میکنه. البته فوقش یه هفته 

خلاصه جونم برات بگه که آقا ما تا رسیدیم خوابگاه، این حالمون دگرگون شد. گلاب به روتون روم به دیوار هی بالا می آوردم داغووون! رنگم عینهو ماست، صورتمم تو اون حالت مریض لاغر شده بود که موندم چطور با این سرعت؟! نگو مسموم شده بودم 

حالا تو این گیری ویری این آهنگ کوفتی با یه ریتم شاد افتاده بود تو ذهنم. 

اگه کنجکاوی بدونی کدوم آهنگش باید با لپ های گلی خدمتت عرض کنم که این بود: 

بند تاپت / شله افتاده رو بازوت / موهات وله رو شووووونه ات! / آرایشتم که پاک شده و چند تا اکلیله / خوشگله رو گونه ه ه ات! / پوستت رنگـــــِــ شوکولاته / ... 

خو صحنه سازی شده است به من چه 

و خلاصه مرور اجباری اون آهنگ به حدی اذیتم میکرد ک فک کنم نصف سبز شدنام به خاطر این بود و نه مسمومیت! 

بعد از اینکه حالم خوب شد دیگه سراغ اون آهنگ نرفتم تا همین الان که دارم درد دل مینویسم. و البته هم فک نکنم حالا حالاها هم برم سراغش(هر چند که مرور شد دیگه

تو جلسه کنکور لیسانسم هم سریال شب قبلو مرور میکردم 

و اینطور بود که فاتحه ی کنکورم خونده شد. 

موقع کنکور ارشد از یه هفته قبل موزیک ویدئو نگاه نمیکردم و هیــــــــــــچ آهنگی هم گوش ندادم!! 

یعنی تا این حد داغون میشم من :دی 

کسی این مدلی نیست دلم آروم شه؟!