خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

همینجوری یهویی!

یه مدت خیـــــــــــــــلی طولانیه که دیگه نیومدم این ورا. نمیدونم چرا زمونه اینطور شده... بد شده، نه؟

آخه این لامصب وایبر اومده تو کار، دیگه همه ی نابغه ها اونجا یه گروه تشکیل دادن به اسم سوئیت 6 (سوئیتی که در دوران ارشد اونجا میزیستیم). بعد هر روز و هر شب با هم در ارتباطیم

مثلا فرض کن صحرا میخواد برای مهموناش دسر درست کنه، میاد اونجا و روش و از بقیه نوابغ میپرسه! فرداش بلادونا میگه دخترم دلدرد داره، چیکار کنم! اونروز دیگه برکه میاد و از استاداشون میگه بعدش ممول میاد و میگه که مثلا با همسر گرامی رفتن خونه مادر شوور و فلان و بیسار! ازون ورم عاطی و الناز میان و از واکسن بچه هاشون بحث میشه! منم گاه گاهی میرم و از تهران و هم اتاقی های جدیدی که اصلا شبیه نابغه ها نیستن براشون غیبت میکنم. زندگی همینه دیگه. کارای روزمره و...

دوست داشتم مث قبل همگی دور هم بودیم. نابغه ها و قیچی و فاطی و زهرا و یاسی و خیلی ها از صنف وبلاگ داران محترم

تقریبا همه تو مقطع PH.d مجددا شروع کردیم. بعلاوه ی اینکه صحرا و بلادونا نی نی هم دارن!! و اینکه دیگه مث قبل یه جا جمع نیستیم

حالا بعدا که دوباره پست بزارم سعی میکنم یهویی نباشه و حداقل یه موضوعی برا گفتن داشته باشم  الان واقعا یهویی دلم تنگ شد!