خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

امتیاز تجربه

یک سالی میشه که دیگه از قسمت پژوهش دانشگاه اومدم بیرون و کلا کارمو ول کردمو اومدم تهران واسه تحصیل، اما هنوزم کارشناسای بخش زنگ میزنن و سوالاشنو میپرسن! حتی الان دیگه مدیر پژوهش یه کله گنده اس نه مثل اون وقتای من یه طفل تازه کار ! اما امروز همکارام میگفتن زمانی که شما بودی خیلی بهتر مشکلات ما رفع میشد و جواب سوالارو میدادی!!

منظورم ریا نیست بلکه چیز دیگه ایه

اون زمان من تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم تجربه ی کار نداشتم و یهو یه پست سنگین علاوه بر تدریس اومد رو شونم. من وطن پرست، مث آهو کار میکردم و هر چی کارامو سنگین تر میکردن بنده آخ نمیگفتم و به نحو احسنت انجام میدادم! تا اینکه نزدیک تسویه حساب تازه فهمیدم دنیا دست کیه.اونقدر خسته شدم که فقط دوست داشتم تموم بشه ...

الان فردی که بجای من اومده خیلی بلده! ایولا داره! کارهای امتیازدار خودشو انجام میده و هیچم واسه پژوهش دل نمیسوزونه اونقدرم مورد حمایت و تشویق معاون و ریاست قرار گرفته که نگو و نپرس! (البته بقیه ازش گله دارن)

تو اینجا هر چی دلسوز تر باشی خرتر حساب میشی هر چی هم بی وجدان تر کار کنی عاقل تر و فهیم تری


* اینجا: اینجارو میتونیم هر چی دوست داریم ترجمه کنیم! محدود به شهر نمیشه

* نتیجه: خیلی زیاااد! بخوام مجدد جایی شروع به کار کنم دیگه اون طفل سابق نیستم بلکه طفل حاذق هستم

* دوست دارم به همین زودیا شروع به کارکنم

*نتیجه ی نهایی: من هنوز خیلی جوونم مثل یک طفل

مرگ و زندگی

دیروز همزمان خبر فوت پدر یکی از دوستان صمیمی و خبر تولد پسر یکی دیگه از دوستان صمیمیو شنیدم

به اون یکی تسلیت و به این یکی تبریک گفتم. بیشتر غمناک شدم البته چون از دست دادن خیلی ناراحتیش شدیدتره نسبت به شدت شادی بدست آوردن


+ این ساسی مانکن چی میگه اخه؟!