خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

جملات دایی

ق.ن: لطفا افراد زیر 18 سال نخونن!!


دایی هام همگی شوخ طبع و شیطون هستن. یکیشون که تهرانه کمی هم رک و راحت! یه اصطلاح داره که همگی میشناسیم: باید بزنی در کونش بندازیش اونور!

اینو همیشه میگه! حتی ممکنه تو مواقعی که همگی شیک و پیک نشستیم و مجلس هم جو سنگینی داره مثل مجالس خواستگاری !

یه پسر جنتلمن سوار بر اسب تک شاخ(!) خواستگاری نمودند  و بعد از طی دو سه جلسه آشنایی، حالا نوبت به آشنایی پدر و مادرها رسید! مامان بابای من هم چون مهمون خونه دایی بودن تو تهران، این شد که دایی و خانم دایی هم به این جلسه دعوت شدن و همراه ما اومدن.

بگذریم که در این جلسه دایی جان چه سوتی های عظیم الشانی قرائت نمودند و من و پوریا(داداشم) چقدر لپ هامونو گاز گرفتیم که خنده مون تابلو نشه، یهو آخر جلسه همچنان که دایی روی منبر داشتند توضیحاتی به پدرِ پسر، راجع به عروسشون که چقدر دختر خوبیه و کلا عروس چیز خوبیه و عروس داشتن موهبته و فلان و بیسار میدادن، یهو گفتن : اصن  عروس اگه بد باشه باید یکی بزنی در کونش بندازیش اونور!!!!!

خدایاااااا! اینو که گفت من یکی که آب شدم و جمعیت هم جهت پوشوندن این جمله ی ضایع خنده ول کردن وسط مجلس ! طوری که بشه این حرفو شوخی جلوه بدیم و فقط اون ساعت بگذره 

قیافه ی ما:

جالبه که بعدا وقتی به دایی انتقاد کردیم میگه نه خدایی لازم بود بگم! لازم بود بدونن که اگه داماد بدی باشه ما میزنیم در کونش میندازیمش اونور! میگم دایی، آخه تو کی همچین کاری کردی تا حالا که مانور میدی خب! حالا بگذریم که جمله اصلا مال عروس بود نه دوماد!

میگه آره فقط هارت و پورت میکنم وگرنه کاری نمیکنم


* چند ساله که ازین شکلک های متحرک استفاده نکرده بودم. آآآآآآآآخ دلم وااا شد