خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

اینجا بهارستان!

می دونی بهارستان یه تفاوتهایی داره با سوئیتهای اونور! مثلا من با خیال راحت تو دستشویی پاهامو می شورم و از این عذاب وجدان ندارم که الان میام و طراوت با جیغ و ناله بهم میگه باز تو دمپاییهارو خییییییییییس کردی؟ 

خوبی دیگه ای نداره کلا همین خوبیش بود اینجا ولی بدیهای زیادی داره مثلا الان 6 تا لیوان نشسته رو میزه! آخه کی حال داره اینهمه راه رو بره تا آشپزخونه؟! هم اتاقیهای عزیزم به شدت یادتون افتادم وقتیکه تو حموم حوله م رو جا گذاشته بودم و کسی نبود که از 60 فرسخی صدامو بشنوه و واسم حوله بیاره!! نوابغ پر از نبوغ کشف نشده! من الان کشف کردم که ما تو اون خوابگاه خیلی هم درسخون بودیم برای اینکه من کلا الان از 30جلسه فارما 7 جلسه خوندم! تازشم امروز سر جمع اگه 3 ساعت بیدار بودم و از این سه ساعت نیم ساعت درس خوندم و بقیه ش رو آهنگ گوش دارم و تخمه و چیپس و لواشک خوردم و الانم که در خدمت شمام و وبگردی می کنم. هییییی ولی با اینحال می دونم که فارما رو 20 می شم! می دونی!

نظرات 9 + ارسال نظر
دریای بیکران سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:27

ممنون از همدردی واقعا

صحرا سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:49

نبینم غمتو بلادونا جونم
من این شرایط رو با پوست و استخونم حس کردم
دووم بیار عزیزم میدونم خیلی سخته

فدای تومنم که چقدر غصه می خورم

طراوت سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:13

که اینطووووووور!پس تو باز دمپایی هارو خیس میکنی؟!
جب اشکالی نداره گلم. اونجا تا میتونی دمپایی خیس کن که برگشتی خوابگاه خودمون ازین خبرا نیست ها
تو خجالت نمیکشی؟؟؟ نه تو خجالت نمیکشی؟؟؟ واقعاااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه دختر تو فقط ۳ ساعت بیدار بودی؟؟؟؟(با اون سابقه که از تو سراغ دارم کاملا باور میکنم عزیزم)

جات خالی طراوت جون اجداد خواب رو آوردم جلو چشمش

ندا سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:43



جالب بود

مرسی گلم

racy سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:44 http://www.f-racy.blogfa.com

ببخشید رشته شما چیه لطفا توی وبلاگم جواب بدید

ارشد یکی از رشته های علوم پزشکی می باشم

فاطیما سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:14 http://fatimapic64.blogsky.com/

سلام
می بینم که روزه میخوری و در ملا عام هم اعلامش میکنی!!!!

فارما میخونی رشته ت چیه؟ پزشکی؟

روزه خواری کجا بود آبجی یه دیروز رو روزه بودم جون خودم
فارما رو جاتون خالی گاز می زنیم ولی دریغ از یک کلمه! نه ارشد می باشم.

racy سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:52 http://www.f-racy.blogfa.com

ممنون منم تکنولوژی جراحی میخونم شما دقیقا چه رشته ای میخونید ؟

تکنولوژی جراحی؟نشنیده بودم جالبه

فرزانه چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 http://room417.blogfa.com

فک کنم خوابگاه ما شبیه این خوابگاه جدیدتونه
ما اتاق اتاق بودیم و حموم و دستشویی و آشپزخونه عمومی بود و طرف دیگه
آخی یادش بخیر

آره اینجا اینطوریه اون سوئیتها خوابگاه نبود در حقیقت خونه های سازمانی دانشگاه بود که واسه ما خالی کرده بودند. آخه ما که مهر اومدیم واسمون جا نداشتن با تیپا پرتمون کردن اونور

فرحان چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 http://navdon.blogsk.com

بیست که دیگه خیلی چرته... اما در مورد خواب و آهنگ و تخمه و چیپس و لواشک و وبگردی راحت باش... بی خیال دنیا...
میدونم که با هم اتاقی هات بودی و نظر من اینجا خیلی بی ربط بود اما دلم خواست...

آره بی خیال دنیا کلا
قدم شما بر چشم این حرفا کدومه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد