خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

اولین روز کار

امروز، اولین روز کاری من بود :)

اولین روزی که به طور رسمی مشغول به کار شدم. 

روز شیرینی هس وقتی میدونی مشغول به کار شدی و میتونی اول برج حقوق خودتو داشته باشی.  

ولی بسیار هم مزخرفه وقتی هیچ کاری برای انجام نداری و مثل من مجبوری بشینی پشت سیستم و یا چت کنی یا کارای دیگه که ربطی به هم ندارن :(  

دانشجوهای وزارت علوم همشون طرح دارن و اکثرا هم اجباریه. ولی طرح ما اختیاری هست. میتونی تقاضا بدی و تا سه سال برای هر ارگانی که دوست داری کار کنی. بعد از اتمام دوره هم اگه خوب بودی یا باهات دوباره قرارداد میبندن یا اینکه یه مدل دیگه نگهت میدارن. اگه نه هم که میگن برو پی زندگیت!

من طرح هیئت علمی تقاضا دادم. شاید اگه تو مراکز تحقیقاتی میرفتم خیلی بیشتر چیز یاد میگرفتم، ولی این یکی مزیتش اینه که تجربه ی تدریس هم کنارش هست و برای منی که این مدل کارارو دوست دارم شیرین خواهد بود.

امیدوارم همه چی خوب پیش بره.  

این دانشگاه البته شدیدا تو رشته ی من نیرو کم داره! یعنی اصلا نداره :O پس احتمالا از فردا یا چند روز دیگه بیافتم رو ریل

:))

نیمه ی گمشده :))) 

کی پیداش کرده؟! 

استاد با انصاف

یه استاد راهنما دارم، تو گروه پزشکی هسته ایه و شدیدا قدرتمند! 

هفته نیست که ایشون در بلاد خارجه نباشن! مثلا میگه شنبه نیا، چون من کانادام. سه شنبه هم ژاپن کنفرانسه! شنبه آینده هستم تا دوشنبه و بعدش باید برم برزیل!! ...

چند وخ پیشم قطب شمال بود!! و کلن لذت دنیارو میبره. در عین حال که شدیدا اکتیو هستن و مدام در حال پژوهش و افزایش سطح اطلاعات.

خیلی خوشم میاد از این سبک زندگیش. آخه خونواده شم همزمان داره! یعنی اونا فدای کار نمیشن. تو خیلی ازین سفرا پسر و همسرشونم میبرن... 

خلاصه که آدم کله گنده ای هستن ایشون. 

بعد با این وقت اندکشو و سر شلوغ و گرفتاری عدیده و بیماران فراوان، دو هفته است که تقریبا هر روز میرم پیشش و حداقل یک ساعت، حداکثر سه ساعت وقت گذاشته و مقاله تز منو نوشته. بعد جالبی کار اینه که اسم منو گذاشت نفر اول، رقیه رو گذاشت نویسنده مسئول!!! در لحظه عاشقش شدم!! بخدا! آخه دیدی استادی چنین کاری کنه؟ ولا تا جایی که من شنیدم و دیدم، استادا فقط اسمشون تو پروپزال میاد و دیگه هیـــــــــــچ تا زمان نوشتن مقاله. که فقط میدونن که باید نویسنده اول و همچنین نویسنده مسئول مقاله ی تز تو باشن. کاری که اصلن نفهمیدن کی شروع شد و کی تموم شد. 

و تو هم باید اسمت اون ته مَهای مقاله غاز بچرونه!

مکانی برای خواب!

دیشب چون خاله اینا نبودن، رفتم خوابگاه قدیمی که حالا بچه های جدید رفتن توش. 

یکی ازونا سال پایینیمه که خب مجوز من برای رفتن به سوئیت نابغه هاست!! 

دیشب رو تخت بالا خوابیده بودم وای خدا چه ساعتای سختی بود! این بچه ها سرمایییییی، هوا هم گرررررم، بعد هم شوفاژ اتاق تا آخر باز بود هم شوفاژ هال! اکسیژن کم شده بوووود، اونقدر گرم بود که بی طاقت شدم! لامصب وقتی اتاق خودت نیست و یه جور مهمون شدی و اونم یه مهمونی که اصلا دوست صابخونه نیستی، خب ضایع اس بگی من رو تخت بالا رو به موت شدم. کم کنید شوفاژو... 

غرض از این خاطره ی بد که در شد این بود که بگم الـــــهی هیچوخ محتاج جای خواب و آلاخون والاخون نباشی ننه که داغون میشی! اصن یه وضی