یه استاد راهنما دارم، تو گروه پزشکی هسته ایه و شدیدا قدرتمند!
هفته نیست که ایشون در بلاد خارجه نباشن! مثلا میگه شنبه نیا، چون من کانادام. سه شنبه هم ژاپن کنفرانسه! شنبه آینده هستم تا دوشنبه و بعدش باید برم برزیل!! ...
چند وخ پیشم قطب شمال بود!! و کلن لذت دنیارو میبره. در عین حال که شدیدا اکتیو هستن و مدام در حال پژوهش و افزایش سطح اطلاعات.
خیلی خوشم میاد از این سبک زندگیش. آخه خونواده شم همزمان داره! یعنی اونا فدای کار نمیشن. تو خیلی ازین سفرا پسر و همسرشونم میبرن...
خلاصه که آدم کله گنده ای هستن ایشون.
بعد با این وقت اندکشو و سر شلوغ و گرفتاری عدیده و بیماران فراوان، دو هفته است که تقریبا هر روز میرم پیشش و حداقل یک ساعت، حداکثر سه ساعت وقت گذاشته و مقاله تز منو نوشته. بعد جالبی کار اینه که اسم منو گذاشت نفر اول، رقیه رو گذاشت نویسنده مسئول!!! در لحظه عاشقش شدم!! بخدا! آخه دیدی استادی چنین کاری کنه؟ ولا تا جایی که من شنیدم و دیدم، استادا فقط اسمشون تو پروپزال میاد و دیگه هیـــــــــــچ تا زمان نوشتن مقاله. که فقط میدونن که باید نویسنده اول و همچنین نویسنده مسئول مقاله ی تز تو باشن. کاری که اصلن نفهمیدن کی شروع شد و کی تموم شد.
و تو هم باید اسمت اون ته مَهای مقاله غاز بچرونه!
اینقدر دل ما رو نسوزون با اون همه امکانات و استادای خوب
خب خانومی تو خودت یه استاد خوبی دیگه!