خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

واستون پیش اومده؟

دوستان چون اکثرا دانشجو هستین یا بودین یا خواهین شد!!! ازتون یه سوال دارم: 

آیا تا حالا تو یه درس افتادین؟ بعد که واسه دفه دوم یا احیانا سوم چهارم داشتین امتحان می دادین به نظرتون پایه تون تو اون درس قوی شده بوده؟ یعنی چیزی اضافه تر از اون دفه ی اولی دستتون رو گرفته؟ 

والله الان من معتقدم افتادنم شده مث گواهینامه گرفتنم که بعد از 4 دفه امتحان تو شهری دادن آخرش خود افسره دلش به حال سوخت و قبولم کرد! اصلا حال خوندن نیست اصصصصصلا!

نظرات 11 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:01 http://room417.blogfa.com

بابا کوتاه بیا....
همون یه بارم واسه هفت پشتم بس بود
ولی نه اصلا به جز حالت تنفر ازون درس چیزی بیشتر یاد نگرفتم

منم الان همین حسو دارم. خیلی بده فرزانه جون

صحرا پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:24

من برای اولین بار همین ترم افتادم وای تو امتحان دومی که استاد گرفت واقعا خیلی چیزا رو یاد گرفتم

اگه یاد گرفتی که خیلی خوبه. امیدوار شدم که منم شاید یه چیزی یاد بگیرم

خودم پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:59 http://porpot.blogsky.com

من میترسم بگم!
تو بر علیه خودم استفاده میکنی

ای بابا بگو خب می خوام از تجربیاتت استفاده کنم. واسه من که خیلی تجربه خوبی نیود می دونی

دریای بیکران پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:04

سلام نه تا به حال نشده درسی رو بیفتم و برام این محاله خر خون نیستما ولی خب استادی نبوده که بندازه...بابا این استادای شما چقد نامردن نمره بدید برن دیگه چی میخواید از جون این نابغه ها....حداقل احترام اسم نابغه بودن رو نگه دارید ای استادا

سلام
آره می بینی چقده نامردن؟واللو رعایت اسممون رو هم نمی کنن

طراوت پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 http://nabeghehaye89.blogsky.com

الهیییییییی
پس برکه کدوم.....رفته تورو اونجا تنها گذاشته؟
دلم کباب شد ماااادر
اگه من گذاشتم تو از مهر به بعد جای درس خوندن بری وب گردی!‏ دیگه اسمم طراوت نیس!‏ حواست باشه!‏ آش پر ملاتی برات ساختم

وای طراوت جون خدا خیرت بده مگه تو یه کاری بکنی گرچه اگه یادت باشه فارما تنها درسی بود که من در طول ترم خوندم و اونهمه استیکی نوت چسبوندم به در و دیوار و آخرشم افتادم

sweetheart پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 http://www.mymemoirs99.blogfa.com

من که تا حالا نیوفتادم ولی فکر کنم یه چیزی باشه تو همین مایه هایی که خودت گفتی

ها ایشالله که اصالا نیفتی که بد دردیه

فرحان پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 http://navdon.blogsky.com

خدا رو شکر بعد از چهار ترم یکی از خر های در راه مانده بنده که اسمش شیمی بود از پل گذشت ما با چه نمره ای؟ با ده...
میخام صد سال سیاه یاد نگیرم... خود کشی میکردم اگه این بار پاس نمیشد...
لپ کلام اینکه شوما درست میفرمایید. ولی بعضی وقت ها هیچ چاره ای نیست.

خدایی ۴ ترم؟ وای خدا به خیر بگردونه
وای پاس شه ایندفه

خودم پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 http://porpot.blogsky.com

من ترم ۴م، ۱۱ واحد افتادم و مشروط شدم، البته کسی چیزی نفهمید تو خونه :دی ولی خب، خیلی سخت بود برام. حالا تو ۴ واحد افتادی درک نمی‌کنی من چی میگم! :دی ۱۱ واحد خیلی مرد میخواد وقتی نمره‌ش رو می‌بینه سکته نکنه، از وقتی معدلم اعلام شد تا حدود 2 هفته افسرده بودم، بعدش خودم رو جمع و جور کردم؛ البته همه‌ی اون‌ها رو هم واقعا خوشحالم که افتادم (خدایی به خاطر راضی کردن دلم خودم اینو نمی‌گم، واقعا سود بردم، من اگه ترس از خدمت مقدس نبود، حاضر بودم همه‌ی درس‌هام رو یک بار بیفتم، خدا خودش شاهده که راست میگم، من ترم قبل ریاضی ۳ داشتم، بعد این ریاضی ۳ کلا باید بتونی شکل رو در فضا تصور کنی، بعد استادمون میگفت شما اگه این درس رو پاس هم شدین، یه بار دیگه هم برین سر کلاس‌های ریاضی بشینین، تا بفهمین چی به چیه)، ببین مثلا من اون ترم کلا میانترم‌ها رو که ندادم، بعد روی برگه شدم دو تا ۸ و نیم، یکی نه و نیم، اگه میرفتم پیش هر کدوم از استادا پاس بود ولی خب خدا رو شکر که غرورم نذاشت (اینجا اون حرفت رد میشه که استاد پاس کنه و تو نخونی)، از ترم بعدش زدم تو خط خرخونی (خدایی خرخونی هم نکردم، سر کلاس حواسم رو دادم اینطرف‌تر :دی)، تا اونجا که مثلا جبر خطی من شدم ۱۹، نمره‌ی بعدی که شاگرد زرنگ ۸۷یا بود شده بود ۱۶.۵ (میدونم! خیلی جوگیرم! البته حضور بعضیا سر کلاس بی‌تاثیر نبود (الهی بمیرم براش )) اونترم شاگرد سوم شدم (: ترم شیش به خاطر بعضی مشکلات تاپ نشدم، ولی مطمئنم که معدلم تو رنج پنج-شیش نفر اوله و این داستان برای ترم‌های بعد و سال‌های بعد و تا آخر عمر ادامه داره ان‌شاالله.
و اما نتیجه اخلاقی ، درس افتادن خیلی خوبه، خدایی جدی میگم، من خودم اینقد بدم میاد از این دانشجوهایی که هنوز احساس میکنن تو دبستانن :دی حالا یکی که میخواد سریع لیسامس بگیره و بره حرفی، ولی من و شمایی که دیگه میخوایم عمرمون رو بذاریم در راه علم ، باید بالا و پایین رو یه دفه تجربه کنیم حداقل، علم دیگه شغلمونه.
و البته یه نکته رو باید مد نظر داشت، اگه قرار باشه درس جذاب نباشه همون بهتر که پاس شه بره، مثلا تو وقتی داری میخونی هیچ لذتی ازش نبری (فهمیدن با لذت بردن فرق میکنه، میدونم که میفهمی منظورم رو، اگه نمی‌فهمی به طراوت بگو وقتی یه چیز رو می‌فهمه تو آمار چه حسی داره و برات توضیح بده) هر دفه فقط خودت رو داری عذاب میدی، ولی وقتی داری میخونی و چیزای جدید یاد میگری، همین لذت بردن از چیز یادگرفتن خودش خیلی خیلی مفیده.
من یه استاد دارم، بعد ایشون میگفت خودش لیسانس رو ۵ ساله گرفته، بعد میگفت خیلی از دوستاش بودن که لیسانس رو ۴ ساله گرفتن و رفتن فوق، ولی ایشون حالا چون تنبل بوده :دی بعد از افتادن‌ها بیدار شده و دیگه شروع کرده به تمرین و ممارست و اینا، تا اینحا که همراه همون دوستاش فوق میگیره، بعد تازه ایشون همون سال اول دکترا قبول میشه و بقیه یک سال پشت امتحان میمونن.
و در آخر یک سخن از عزیز دلم، تولستوی خوشگلم: «ما شکست نمی‌خوریم، فقط دست از تلاش برمیداریم». بنابراین از این به بعد طرز تفکر شما اینچنین خواهد بود که یا شما یک درس رو پاس میکنی که این به معنی این خواهد بود که شما درس رو فهمیدی و یا میفتی که این به این معنی خواهد بود که شما یه فرصت دیگه برای فهمیدن در اختیارت قرار گرفته.

البته میدونم! این تفکر من در دانشگاه‌های مادر جایی نداره، من برای همین دانشگاه فنقلی خودمون گفتم و البته نتیجه‌ی این طرز تفکر رو هم دارم می‌بینم، قبولی بچه‌های ما تو دانشگاه‌های معتبر و قبولی سرراستشون تو امتحان دکترا (چندتا از دوستان هستند که اگه دوست داشتی میتونم آدرس صفحه‌ی دانشگاهیشون رو بدم بری ببینی).

پ.ن: ببین مطمئن باش پیش هر کی بری اندازه من واحد نیفتاده (: من فقط سقف واحدهای افتاده رو گفتم! ((: پس حرف من رو گوش کن و از این فرصتی که دوباره در اختیارت قرار داده شده خیلی خیلی استفاده کن.

خدا قوت برادر:))))))))
کامنتت پست شد
با تشکر ویجه

فرهاد پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:10 http://www.semicolon.blogsky.com

من کلاس چهارم ابتدایی یه بار جغرافی شده بودم 9.5 (بلند ترین کوه ایران رو نوشته بودم دشت لوت! والا!)
حالا کلاس اول یه همکلاسی داشتم که رد شده بود!! ما کلاس دوم رفته بودیم اون هنوز اول بود... باور کن!یادش بخیر اون موقع نمره کم که می گرفتم تو خونه سر سفره همش فک می کردم اهل خانواده دارن "تحملم" می کنن

مرحبا واقعا! من به تو افتخار می کنم آخه کویر لوت؟؟؟؟
ااون تحملم می کنن خیلی باحال بود آخی دلم سوخت

خودم پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:54 http://porpot.blogsky.com

سلامت باشی خواهرررررر :)))

مبینا داره میگه که من اسمم کشکالیه ((((:

قربون شوماکشکالی؟بسیار هم زیبا و با مسما

امیلی-برگی در اغوش باد شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:19

سلام بلادونای عزیز
ببخشید اگه دوست داشتی برام بنویس چه رشته ای و در چه مقطعی و در کجا تحصیل می کنی
و کلا اهل کجایی

واااااااااای یعنی همه سکرتای زندگیمو بگم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد