بالاخره* انتظار به سر اومد و مائده اداره تغذیه بر ما قحطی زدگان خوابگاه نشین نازل شد. اینقده ذوق زده شدیم وقتی احساس کردیم دیگه امنیت داریم: امنیت شکمی. گرچه بابت این اقلام نفری ۱۵۰۰ تومن ازمون گرفتن ولی شور و شعف الان بر ما حکمفرماست و من بر خودم تکلیف دیدم که تشکر کنم از همه ی نابغه های این مرز و بوم از اینکه هستن تا صبحونه بخورن و انرژی بگیرن. بله تا انرژی بگیرن واسه اینکه در طول روز خوب استراحت کنن تا شب خواب راحتی داشته باشن! ما کم الکی نیستیم اینو همه می دونن. و اینجا همراه با همدردی با کودکان قحطی زده سومالی با ارشدای ورودی جدید هم سمپاتی می کنم آخه بهشون خوابگاه ندادن تا بعدش بهشون صبحونه بدن.
*دوستان املای صحیح بلاخره؛ بالاخره هست. من اینو کلاس دوم دبستان فهمیدم وقتی مجله رشد رو می خوندم. داستان یه آهو بود که طبق معمول همه درام ها و تراژدی های کودکی نسل ما دنبال مامانش می گشت و بالاخره مامانشو پیدا کرد. من همش اونو می خوندم بالا٬ خره و نمی فهمیدم خره کدوم بالاست و چه ربطی به قصه داره
بالا خره صبحونه هم نازل شد!
>

وقتی دوستان کارتون هارو اوردن بالا و رو میز میچیدن؛ صحرا و برکه دور میز کاملا جدی ذوق زده شده بودن؛ هی میگفتن <آخ جون از فردا صبحونه داریم؛ ینی میشهههه؟! واای چه خوبه صبحونه!
هر کی دیگه اونجا بود دلش میسوخت برامون! تازه هر روزم صبحانه داشتیما...نیدونم چشون بود اینا!
خدایا شکرت که ما هم صبونه دار شدیم
تو که باورت نمیشه ولی اونا صبحونه شون رو بردن گذاشتن زیز تختشون از شدت خوشحالی
صبحونه مون ۸۰۰ تومن بود... حالا شده ۱۳۰۰... حقشون نیست سر تا پایینشون رو فحش بدیم...
هی دانشجو رو عذاب میدند...
باریکلا... من هنوز هم مطالعه غیر درسی ندارم همچین... و البته درسی هم ندارم... چه دختر خوبی که دوم دبستان مجله رشد میخونده...
حالا بالاخره اون خره رو که اون بالا بود پیدا کردی یا بیام نشونت بدمش... با دقت نگاه کن... همون بالا نشسته...
اون بالا خره که ما هم انقدر خریم و ... هی روزگار... کاش خر نبودم...
حقشونه فحش شون بدیم سر تا پاشونو من می دونم اینا چه جونورایی هستن. چرا حقشون نیست؟
شوخی فکولتیم!
) بگی الان درس نداری. درس بخون بچه دهه

خعلی زشته که تو بعنوان یک دانشجو (هر چند آندر گراجوییت بی کلاس
ببین تو الف بچه نمی خواد به من بگی خر کجا نشسته من خودم این یکیو بهتر از تو می فهمم او کی؟ یو آر رانگ! آیم رایت!
بقیه شو اینجا جواب نمیدم میام وبلاگ خودت
سلام...

چه صبحونه های خوش رنگ و لعابی...بابا ایول به دانشگاتون!
قضیه بالاخره خیلی باحال بود
آره خوش رنگ و لعابن
فدای تو
سلام
....ولی خداییش دستشون درد نکنه با 1500 خوب چیزایی میدن ولی خودمونیم کلی وسایل میدان با 1000 تومان یه چای اضافه شد شد 1500 تومان....البته من کوهی از قند و کره و خامه تو یخچالم مونده....چون اصلا استفاده نمیکنم و تا میتونم شیرینی و چربی نمیخورم.....
...باور کنید راست میگم الان حوصله رفرنس رو ندارم
چون اون پلاستیک یا همون کاغذش تو چایی داغ حل میشه و در طولانی مد در کبد تجمع پیدا میکنه و ممکنه باعث ناراحتی های کبدی بشه
اولا این روز رو تبریک میگم خدمت شما و تمام دوستان وبلاگتون...انشاالله همیشه شاد و تندرست باشید
عجب چیدمان قشنگی
ایهاالناس به کی بگم بابا جون چایی نپتون سرطان زاست
ما کلا تو خانواده قند ممنوعه و به جاش کشمش و به جای چای هم چای سبز مجبورشون کردم استفاده کنند.
سلام
مرسی و ممنون از لطفتون. ایشالله که شما هم موفق و پیروز و سلامت باشید.
آره خدایی با ۱۵۰۰ تومن خوبه این اقلام ولی اینا که راجع با ژای کیسه ای گفتین رو نشنیده بودم همینقد می دونم که اینا همش رنگ هستن و البته سالم نیستن. چای سبز خیل خوبه ولی من طعم همین چای سیاه!! رو بیشتر دوس دارم و البته قند بهتره از کشمش و توت و خرما
صبحووووووووووووووووووووووووونههههههههههههه
هووووووووووووووووورا
من از بچههای بالا تشکر میکنم.
یک بچه های بالا میگم یه بچه های بالا می شنوی نمی دونی چقده خوب و مهربونن
خدا رو شکر!!! بالاخره صبحونمونو دادن. حیف اونموقعی که این آذوقرو به قحطی زگان میدادن استلخ
بودمو نتونستم اشک شادیو
تو چشای نابغه های عزیز ببینم.
، با اون خامه دومیه از راست

؟
اون مربا بالابالاییه مال منه
.
.
راستی بلادونا جون وقتی "خداروشکرو" میشنوی یاد چه چیزی می افتی
آخ جات خالی بود ما همه در آغوش هم می گریستیم و بابت این اتفاق خوش یمن به همدیگه تبریک گفتیم. بعدش رفتیم خیابونا رو چراغونی کردیم و تا ۷ روز و ۷ شب همه جا جشن و سرور شادمانی بر پا بود. الانم بعنوان چرهره برتر سال عسکمون رو جلذ مجله تایمز چاپ شده
خدارو شکر که ما سوئیت ۶ هستیم
خدارو شکر. مشهور شدیم دیگه
. تا کسی متوجه میشه ما سوییت ششیم چشماش گرد میشه
، راستش باورش نمیشه از چنین خانومای متشخصی
چنین رفتار و سروصدایی سر بزنه!!!والحق والانصافم بعید و باورنکردنیه
.
خدا رو شکر که اینقدر خوب مشهور شدیم و هیشکی تصور بدی راجع بهمون نداره خدا رو شکر
آندر گراجوییت بی کلاس؟ بابا گراجوییت باکلاس... ای دی ان ای شناس... ای نابغه... تو رو خدا یه نگاهی هم به ما بی کلاسها بنداز...
این که تو رایتی و من رانگ که قبول اما میخوام یه پست در مورد موقعیت دقیق خر و بالا و پایینش بنویسم... منتظر باش...
در ضمن اگه مردی همش رو همینجا مینوشتی... خود سانسوری میکنی که آبروت حفظ بشه...
گراجوییت نه و پست گراجوییت گرفتی الان؟ببین آندر گراجییت بی کلاس گنده تر از تو اومدن نوشتن و ... هیچی به هیچی. یه جای کار این وسط می لنگه. نوشته تو راجع به کسی که برای تسلای دل خودت تا اون حد پایین آوردیش هم رووووش! آره داداش هر کسی از ظن خود شد یار من
آبروم از چی بره؟ من اینجا بیشتر از این ننوشتم که تو ذوقت نخوره بچه! چی فک کردی هان؟
من که نفهمیدم چی شد...
فقط فهمیدم خیلی خشن بود...
من کی رو پایین اوردم؟
نمیدونم خنگ شدم یا...
ولی دلم شکست... به جهنم که شکست
ای بابا چقد بی جنبه ای تو! دلت واسه چی شکست آخه؟دو کلوم حرفم نمیشه زد؟