خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

فعالیت علمی


1- نمی دونم حکمتش چیه ولی من از روزی که اومدم خونه هر شب تاساعت 2 الی 3 نیمه شب می شینم وبگردی و اصلن اصلا خوابم نمیاد ولی دیشب که تصمیم گرفتم یه دو تا لیسنینگ گوش بدم _ بلکم بفهمم این ببعی کلاه قرمزی اینا چی میگه! _ هنوز ساعت یک نشده همچین خوابم میومد عجیبا غریبا! تا ساعت دو هر دقیقه 4 تا چرت زدم آخرشم رفتم خوابیدم! می دونی!


2- قرار بود من و طراوت تو عید بشینیم زبان بخونیم تا تو آزمون بعد عید واسه مدرک زبان اجباری شرکت کنیم و شاید دری به تخته خورد شدیم 100! اما من...


3- گفته باشم که من قرار نبود تو عید حتی یک کلوم فعالیت علمی از خودم در وکنم و می خواستم مث فرنگیا که میرن تعطیلات و فقط و فقط خوش می گذرونن رفتار کنم ولی امان از دهانی که بی موقع باز شود! اومدم به استاد راهنما دقیقا همینو بگم ولی برعکسش از آب دراومد و اونم گفت ببینیم و تعریف کنیم یعنی اینکه... آخه به منم میگن آدم عاقل؟


4- بهار خییییلی خوشگله!


نظرات 4 + ارسال نظر
یک پیر سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 http://arshadane.persianblog.ir

اخ گفتی و کردی کبابم من باید چند صفحه درس بوخونم مگه میذاره این هوا صبح تا میای به خودت بجنبی شده ظهر بعدشم که تو باد بهاری و سرما گرمای بعد از ظهر خواب چه مزه ای میده .بعدم که شب و وقت دیدن فیلم
میدونی فکر میکنم تقصیر فصلاست که ما تنبل میشیم .پاییز و بهار که خواب الودگی میاره تابستونم که گرم نمیشه از زیر کولر جم خورد زمستونم که هوا زیادی سرد و همه دپرسن دیگه تقصیر ما نیست که

والله من اگه همین شیرین بازی رو جلو استاد محترم اونم دقیقه آخر! در نیاورده بودم الان حتی یه ذره هم از بابت کارای نکرده ناراحت نبودم باور کن! ینی یه همچین آدمی ام من ایده فصل ها فوق العاده بود بهتره بیشتر روش کار بشه بره واسه دور نهایی

طراوت سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 http://nabeghehaye89.blogsky.com

بلادونا جان منم ترکوندم به معنی واقعی
ببین یعنی میخوابماااااااااااااا! ناجور! قول میدم تو این دو سال یه همچی پرخوابی ای از من ندیده بودی

هی...خدا...برس به داد مخ ما
اخه همه چیو فراموش کردم

ولی...هنوزم وقت هس عزیزم! ماهیو هر وخ ازاب بگیری؟...

من با مهتاب(تو کامنت قبلی) موافقم. لایک

می خوابی؟ نه! باورم نمیشه! من فک می کردم تو باید خونه فامیل و دشت و دمن رو آباد کرده باشی
ماهیو هر وقت از آب بگیری میمیره؟ آره
منم خعلی باهاش موافقم

یک پیر چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:02 http://arshadane.persianblog.ir

اخ از زبون سرخ و سر سبز میدونم چی میگی یه بار بعد تابستون رفتم مشت کوبیدم رو میز استاد که این چه وضعشه ما ترم هفتیم هوچی بارمون نیست بیا با هم پروژه کار کنیم 1 کاری بلد باشیم وسطای ترم همچینی پیچیده شد
اخر ترم که شد منو دید گفت یادته اومدی اول ترم مشت کوبیدی حالا چیه دوباره اومدی اتاقم میخوای پروژه پایانی رو باهام بگیره الان دعوات کنم ؟ منم اشک الود شدم دلش سوخت ولی تو کل ترم مضحکه دستش بودم نامرد
طرح از من کار از شما ببینم ازمایشات درون خوابگاهیتون به کجا میکشه در این زمینه ..

اوخ اشکتو در آورد؟ الهی بگردم ولی خوب اون استاد که دانشجوی علاقمند دید باید همونجا تو هوا می زدش والله!
باشه ما از همین بهار شروع می کنیم

حسام شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 16:33

بهرا قشنگه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد