خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

سیزده بدر و الی آخر!


اینم از سیزده بدر که بنده اونو با تمام رسومش بی کم و کاست اجرا کردم و طبق سنوات گذشته هر چی سبزه بود رو با گره شل، فرانسوی، کور و کر حتی به هم گره زدم!

اگه خدا بخواد، فردا بنده راهی ولایت غربت هستم و میریم که داشته باشیم سال جدید و فعالیت بیشمار و دختر زرنگ و از این حرفا.

ای کسانیکه فردا لازم نیست واسه ادامه زندگیِ بعد از تعطیلات برین ولایت غربت: خوش به حالتون، عجب سعادتی نصیبتون شده.

ای کسانیکه به شهر و کاشانه ی خویش شتافتید، بدانید و آگاه باشید بازگشت همه بسوی خوابگاه است.

یادمه یه زمانی یه جایی کار می کردم که وقتی مرخصی بودم و اونجا رو نمی دیدم باوجودیکه واسه خودش یه کابوس بود و من اصلن اصلا دل خوشی از محل کارم نداشتم ، دلم واسش تنگ میشد!!!! چی میشد الان من همین حس رو نسبت به محل تحصیلم داشتم و یه ذره، میگی نه، اپسیلون دلم واسش تنگ میشد که الان مجبور نباشم یه وزنه اِن کیلویی اندوه رو رو سینه م تحمل کنم!

خب دیگه، گریه بسه. یه متن خیلی قشنگ خوندم از وبلاگ خیلی قشنگ تر جوگیریات، حتما بخونینش.

امیدوارم پس فردا با یه انرژی مثبت و توپ وبلاگو آپدیت کنم.


نظرات 10 + ارسال نظر
طراوت دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 http://nabeghehaye89.blogsky.com

من با سبزه ی همه یک گره ی کلفت زدم
خدایا یعنی میشه؟! هی ی ی ی
این قضیه ی دروغ ۱۳به در چیه؟!
متنش و متنت جالب بودن عزیزم.
رسیدن بخیر خانووووووووم
(چقدر ردیف شد!)

آفرین من مطمئنم واسه امسال تو یه فرجی مشه
دروغ ۱۳ اصالتا دروغ ۱ آوریله که یه دروغ به ملت میگی و سرکارشون میذاری و بعدا میگی دروغ بود
مرسی گلم و من منتظر تشریف فرمایی جنابعالی هستم

فاطمه دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:00

سلام ،غصه نخوووور عزیز این نیز بگذرد....

والا من یه چن سالیه لحظه سال تحویل و ۱۳ به در و این بساطا اصلا برام مفهومی نداره مثه بقیه روزای خداس اصن چه فرقی میکنه نه؟

سلااااااااااااااااااام به به فاطمه جون صفای قدمتون
بقیه روزای خدا رو اگه مث لحظه تحویل سال و ۱۳ بدر تحویل بگیریم که خیلی اوضامون توپ میشه عسلم

فرهاد دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:45 http://semicolon.blogsky.com

ان کیلویی یا ام کیلویی؟!

فرهاد ام کیلو دیگه چیه؟ حالا واسه چی داری بالا میاری؟

یک پیر دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 16:35 http://arshadane.persianblog.ir

به به بلی جان این چه طرز حضور در طبیعت اخه؟بیا خواهرم چادر سرت کن دهه.
من جزو دسته اولم اصلا همم حال نمیده سفره هفت سین هم هنوز پهنه.
میری اونجا بیشتر خوش میگذره البته اگر بخوای.ببین من تازه فهمیدم باید گره شل باشه این همه سال گره کور میزدم قرار بندازم جلو بع بعی یا کامیون بلکم واشه
متن خیلی خوبی بود مرسی از به اشتراک گذاریش

بابا پشتم به دوربینه اشکال نداره
آره خوش میگذره تو ولایت غربت حرفی نیست و اصلن خودم اوستام تو این زمینه ولی وقتی می خوای بیای وقتی می دونی حالا حالاها اینجایی و نمی تونی بری و وقتی خانواده دلشون می خواد اینقد هی نری ولایت غربت و بهت نیاز دارن مخصوصا مادرت(دلایل عمده همینا بود)دلت می گیره خو
پس تو دیگه امسال حتما یه فرجی میشه واست
قربونت عزیزم

رهــا دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:27 http://fair-eng.blogsky.com

من تا به حال گره نزدم، یعنی جراتشو نداشتم! امسال خواستم بزنم، اما انقد آدم دور و برم بود که روم نشد!!

جدی؟آخه وقتی مامان و زن عمو و زن داداش و خواهر من گره زدن دیگه روم باز شد منم شصت تا گره زدم

فرزانه سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 http://room417.blogfa.com

حق داری بخدا
منم ۴سال از جوون ترین سالهام دوران غربت بود و خیلی این لحظه سخته

الهی بگردم عزیزم.ایشالله ارشد شهر خودتون قبول شی

فروغ سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:03

سلااااااام نفسم. خوبی؟
متن هاتو خیلی زیبا می نویسی. اینو بی تعارف می گم.
من امسال بهترین سیزده به در زندگیم را داشتم. داشتیم اقدام می کردیم واسه بیرون رفتن که بابام آپنه کرد و ماها را سکته داد ولی خدا را شکر برگشت و من امسال هیچ حاجتی واسه گره زدن نداشتم چون حس کردم بزرگترین حاجت ها را دارم و بقیه به تلاش و برنامه ریزی خودم بستگی داره. پارسال همین موقع منم حال تو را داشتم. با این تفاوت که یک سال زحمتم به هیچ شده بود و باید سال قبل را از نو تکرار می کردم. همون طور که خودت می دیدی روزای خیلی سختی بود. ولی الان دیدگاهم خیلی عوض شده و می گم کاش یک لحظه اش تکرار می شد با همه سختی هاش. کاش هر چی زندگی بهم سخت می گرفت، من لجبازتر می شدم و آسون می گرفتمش. قدر این روزا را بدون.
خیلی دوستت دارم. هر چی اس ام اس دادم جواب ندادی. اومدم اینجا سراغت. مواظب خودت باش.
به یاد بیار که زندگی یک معجزه ست.

سلااااااااااااااام عسلم خوبی جیگر؟ الهی بگردم خیلی ناراحت شدم بخدا بخاطر این مشکلت. شاید باورت نشه ولی تو ایم مدت خیلی بیادت بودم وقتیکه با هم رفتیم خونه و دوباره با فائزه برگشتیم. جات اینجا به شدت خالیه. بابت اس هم شرمنده م هموژور!
تجربه پارسال تو حال و هوای این روزای من... کاش بتونم از تجربیاتت استفاده کنم و اینقدر بیخود حرص نخورم. خودتم می دونی امسال انگار سال درو هر چی که کاشتمه. خدا به خیر بگذرونه. این حرفت خیل باحال بود که هر چی زندگی سخت بگیره ما لجباز تر بشیم و آسون بگیریمش. خیلی مواظب خودت باش عسلم. جور کن یه چند روز بیا پیشم بریم خوشگذرونی. خیلی دوست دارم

فروغ سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:08

دلتنگی خوشه ی انگور سیاه است،

لگدکوبش کن،

بگذار ساعتی سربسته بماند،

مستت میکند اندوه.
اینو از وبلاگ یک پیر خوندم خوشم اومد.

الهی الهی می بینم که خوب مطلبو گرفتی

یک پیر چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:59 http://arshadane.persianblog.ir

اره فرج الله بع بعی خورده (یا نهایتا بخواد خیلی کلاس داشته باشه میشه "بزبز قندی ")میاد سراغم
اسم منو که گذاشته بودن کش .هی 2 روز تهران بودم 5 6 هفته اونجا کلا سختیاش زیاد بود.دوره زمانی همه مشخص بود که بعد چند هفته قاطی میکنند این بود که سر زمان مشخص باید برمیگشتیم تا باتری پر کنیم.
شمام که زود برمیگردید غصه نخورید افرین
به به مرسی فروغ جون از حسن ظنتون


کلا من سالی بیشتر از دو سه بار از این احساسات دوری اینا از خودم در و نمی کنم! خیالت راحت من یک سیب زمینی تمام عیارم تا این حد که دوستان میگن بدرد زندگی خارج از وطن می خورم !!عجب!
رونوشت به فروغ

حسام شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 16:22

امیدوارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد