امروز یه سالگرد ارزشمنده.
ارزشمند واسه ما پنج تا نابغه.
از پارسال تا حالا ههمون خیلی فرق کردیم! اصن خیلی؛ یه وعضی!
پارسال خیلی سرزنده تر؛ شاداب تر؛ شیطون تر؛ پر حرارت تر؛ صمیمی تر؛ و خیلی تر های دیگه که الان به ذهنم نمیرسه.
داشتم همین چند دقیقه پیش؛ عنوان پست های مرداد ماه پارسال و بعضی از پست هاشو میخوندم!
خیلی کوشولو بودیم! مخصوصا خودم
حالا یا گذشت زمان؛ مقصره این تغییرات هست؛ یا اساتید و اداره خوابگاه ها(!) و درس و دانشگاه؛ چبیدانم ولا.
پارسال دقیقا تو همچین روزی(۳/۴/۹۱) وبلاگو ساختم. بعدش یه دعوتنامه دادم واسه همه ی نابغه ها و همه همون شب عضو شدیم. اولین پستو خودم گذاشتم. چقدر اون شب خندیدیم.
دو دقیقه بعد از ارسال اولین پست؛ اولین کامنت اومد! چقدر رو نظرش بحث کردیم و موشکافانه بررسی شد بعد از یک ساعت هم همون فرد تو صندوق پستیمون پیام داد!
پست ۱۳ ام؛ بلادونا گذاشتاین بشر از بچگیش با ۱۳ مشکل داشت.
روزای جالبی داشتیم...روزای جالبی داریم...و ایضا روزای جالبی خواهیم داشت
نابغه ها؛ موافقین که خیلی زود گذشت؟ خیلی زودتر از اونچه فکرشو بکنی!
اگه پست های پارسالو ببینید؛ یادتون میاد که چقدر دوستای ثابت و باحالی داشتیم که دیگه اصلا ازشون خبری نیس و چه دوستای باحال و مهربونی که بعد ازون به جمع ما اضافه شدن
سال خوبی بود.
امیدوارم سال های اینده هم همینطور از حال هم باخبر باشیم. نذاریم بریم مث بعضی دوستای پارسالیمون.
بچه ها حواسمون باشه وبلاگو تنها نذاریم. اینجا یه دفترچه خاطرات قشنگه از دوران جوونی که میتونیم همیشه و هر جا بخونیمشو یاد هم باشیم. یاد دوران دانشجویی؛ یاد جوونی
سلاااااااااااااام دوست جونیای من
خوشحالم که هنوزم با هم هستین و خوشحالین
ایشالله که همهیشه اینطور کنار هم شاد و صمیمی بمونین
سلاااااااااااااااااام عزیز دل خواهر.
مرسی گلم
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخی آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخی یادته؟دیدی چه زود گذشت؟ وااااااای خدا یادش به خیر 60 سال بود که می خواستیم یه وبلاگ گروهی داشته باشیم که آخرشم خودت همت کردی من از تو واقعا ممنونم عسلم
این دفترو نگهش میداریم مث یه گنج واقعا واسه من باارزشه من وبلاگ خودمو دقیقا یک ساله که آپدیت نکردم اینجا رو اقعا دوست دارم. دوستایی که اینجا باهاشون آشنا شدیمو دوست دارم. چند وقت پیشا یاد دریای بیکران افتادم طراوت، دیگه به کل نیومد اینورا دیدی؟
امیدوارم با هم بمونیم و با هم بزرگنر بشیم و بزرگ شدن همدیگه رو ببینیم و به همدیگه افتخار کنیم
آره زود گذشت عزیزم.

یکی دو تا پست و بخونی میبینی چقده نی نی بودیم! بازم مخصوصا من!
قوربوست؛ دست خودت درد نکنه که مخ منو خوردی تا وبلاگ بسازم
آره؛ دریا هم نمیاد. الان دیگه نباید هم بیاد! خداروشکر که دلیلش از نیومدن شیرینه
امیدوارم عزیزم. امیدوار
یادش بخیییییر،آخییییییییییییییی،


دوستای خوبم طراوت ممول صحرا فاطمه خیییلی خیییلی دلم براتون تنگ شده و خیلی دوستتون دارم
راستی طراوت اون شب که داشتیم برا موجهای آبی برنامه ریزی میکردیم من بدون اطلاع از اینکه بلادونا نمیاد گفتم من نمیتونم بیام ....
اصلا تصمیم من به نیومدن بلادونا ربط نداشت ، بلی گفت از دستم ناراحت شدی...
اون شب من سالن مطالعه بودم و بلی اتاق من از تصمیمش خبر نداشتم
خیلی دوست دارم
ما هم دلمون براتون یه ذره شده گلم. فاطمه سلام آبدار میرسونه بهت
آها. باشه عزیزدل؛ خب خدا دوستت داشت که به بلی ربط نداشت!! چون درغیر این صورت در اولین فرصت کلتو کنده بودم رو سینی تحویل بلی میدادم!
من بیشتر
دوستای منم که ارشد میخونن پیر شدن

خوب شد من نخوندم
یه دلگرمی واسه ارشد قبول نشدنمون
آورین آورین. ارشد چیه؟ اه اه اه! اصن اخخه
چرا استین لباس این دختره پاره شده؟!
مدلشه خو! چرا اذیتش میکنی؟ مگه آزار داری خو؟ چرا باهاش بد حرف زدی؟هان؟هان؟هان؟
تولد یک سالگی وبلاگتون و بدست آوردن یه سری تجربه ها و خاطره های خوبتون مبااااارکک.
همیشه نابغه بمانید و شاد باشید.
مرسی گلم.
از حضورت ممنونیم
مباااااااااااااااااااااااررررررررررررررررررررررررررککککککککککککککککک
الهییییی :)
بلادونا پست 13 مال تو بوده؟؟
زمان زود میگذره. قدر لحظات با هم بودن رو بدونید. میام اینجا یه عالمه هوس میکنم کاش دوباره برمیگشتم پیش دوستام
شاد باشید و پیروز
مرسییییییییییی

بلادونا خرافاتی نیستا! اما نمیدونم چه گیری داره با این ۱۳
مرسی عزیزم
سلام
خسته نباشین! ایشالا که 121سال زنده باشین و وبلاگ نویسی کنینی و دوستای خوب پیدا کنین :)
علیکم سلام
سلامت باشید! اون یک سال اضافه تر واسه چیه؟
ولا ما همون ۱۲۰ سالم زنده باشیم؛ خدامونو شکر میکنیم! دیگه بیشتر نمیخواد؛ دستت درد نکنه
یک سال مخ ما رو خوردین



ها ولا!
سلام
تبریکات ویژه
ایشالا
نابغه های خوابگاه نشین 2
در مقاطع تحصیلی بالاتر
علیکمل!
ممنانات ویژه
ینی میشه؟!
علل الحساب تبریک ما رو داشته باش تا ما برگردیم / ماچ
قوربونت. چشم. کی برمیگردی؟!
سلام طراوت جون
خوبی؟
من برگشتم، با دلی پر برگشتم...اگه دوست داشتی به همین ادرس بیا و بخوون چی بر من گذشت.
اسم رفتن که میاد دل من ریشتر دار میگیره. ایشالا که همیشه کنار هم به یاد هم و دوستدار هم باشید
سلام لیلای عزیزم
برگشتی دخترم؟
همیشه شکر خدا کن دختر. خوندم؛ شاید بتونم درکت کنم. اما اینقدر ناامیدیو نمیفهمم.
ایشالا که تو هم همیشه شاد و سرزنده و موفق باشی گلم.
خیلی ی ی ی زود گذشت. یادش بخیر. تو او امتحانها به سرمون زد یه وبلاگ داشته باشیم. منم جمله ی توصیفی از خودمونو نوشتم. واقعا کوچولو موچولو بودیم. هیییییییییییی یادش بخیر.
.
.
تولد یک سالگیه وبلاگمون مباااااااااااااااااااااااااارک، ایشاله صد وبیست ساله بشه:S017:].
آره عزیزم. هعیییی یادش بخیر جوونی

آره. سردر وبلاگمون به دست تو حک شد و موند
این تیکه رو یادم رفت تو متن بذارم!
مبارررررررررررررررررررررررررک
سلام عزیزم
میدونی؟ خیلیا نظرشون اینه که سخت بوده، ولی من این نظر رو ندارم! اتفاقا خیلی هم آسون بود!
ظاهرا خیلی خیلی از من زرنگ ترا هم وقت کم آوردن...اینا باعث میشه بارقه امیدی تو دلم روشن شه...
من مشغول یکی دو سوال نشدما! درس "جمع آوری فاضلاب" پر از مسئله بود، یعنی 90درصدش مسئله بود، و من میتونستم حلشون کنم، پس باید حلشون میکردم! هیدرولیک پر از مسئله بود، و میشد حلش کرد، پس باید حلشون میکردم، یه جورایی مست و ملنگ مسئله ها بودم و ذوق مرگ قابل حل بودنشون، اختیار از کفم رفت خواهر....
خدا خودش به لطف و بزرگیش قلم عفو بر جرائم اعمال من بکشه
خداروشکر. امیدوارم کردی دختر گل.
پس آیه یاس نخون. توکل به خدا. خودش حکیمه. ایشالا که همه چی به خوبی و خوشی تموم شه.