خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

قتل ها

دیشب شام دعوت بودیم تالار. 

به خاطر بازگشت چهارتا حاج آقا با خانوم هاشون از مکه 

جلو تالار طبق عادت یا بهتره بگم رسم ایرانی ها، معمولا یه گوسفند کشته میشه!! 

دیشب 9 تا گوسفندو سر بریدن، کادوی اقوام بود. 

البته 12 تا بودن که خداروشکر گفتن دیگه بسه و اون سه تا باشن برا بعد و ازین حرفا. 

اما... 

اما یکی از کادوها از طرف یه بنده خدایی گــــــــــــــــــــاو بود! 

مردم همه حلقه زدن دور گاو. بعد سه تا قصاب افتادن به جون حیوون بیچاره! چاقوهارو از چپ و راست میزدن به گردنش تا شاهرگش پاره شد و کم کم بیحال شد رو زمین افتاد... 

بخار گرم از گلوش میزد بیرون. فواره های خون... 

من هرازگاهی زیرچشمی یه نگاه میکردم ببینم هنوز داره حمله میکنه یا آروم شده و ناتوان؟ 

یکی از حاج آقاها که اشکش بــــــــند نمیومد. مث ابر بهار گریه میکرد. همه ناراحت بودن.

کادوی واقعا بدی بود. جلو زن و بچه و مرد و پیر و جوون،  گاو به طرز وحشتناکی جون داد و جوی خون بود که جاری شد. 

 

واقعا لازمه؟! آیا لازمه ششصد تا جنازه ی گوسفند اون وسط باشه؟ حالا حتی یکی، لازمه؟ 

حیف زندگی پر از محبت و دوست داشتنو، پر میکنیم از قتل و کشتن و آزار و چشم و هم چشمی. 

آخه چرا باید تو یه مجلس شادی ما آدما یه حیوون بمیره؟ 

زندگی خیلی داره به سمت بی احساسی  پیش میره، 

دیگه خیلی چیزا برای مردم مهم نیست...خیلی از مرگ ها... 

 

+ خیلی از مرگ ها!!

نظرات 9 + ارسال نظر
ایمان جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:51

اون لاشه ها سند حماقتن خانوم طراوت اگه حمل بر بی ادبی نشه که از آشناهاتون باشن اما بهتره گفته بشه خوشحالم همچین پستیو گذاشتی.هر حیوونی که جون میده بخاطر ما همونقدر ارزش نفس کشیدن ما کم میشه..خدا حاجیای مکه دلو فراووون کنه وگرنه حاجی عربستان عصر جاهلیت که دور کعبه غرورشون میگردن فراوووونه دوست من. گویا هر حاجی که بر میگرده رفته دور دماغش گشته که اخر سر تا نوک همون دماغشو بیشتر نمیبینه.(نیگا اینم داره دماغشو نیگا میکنه!)

سلام ایمان جان. درست میگی واقعا.
البته تاکید هم کردم که این حاجی ها اصلا اصلا این کادوهارو نمیخواستن! اون بنده ی خدایی که کادورو داد شدیدا اصرار داشت که گاو کشته بشه
حاجی ها همه گریه میکردن
نمیدونم با این همه کشتار میخوایم به چی برسیم؟!

ایمان جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:54

آها یه چیزو یادم رفت این دوستت خانوم بلادونا فک کردی کم قاتلیه؟ایشونم یه پا قاتلن واسه خودشون حالا بذا گاو نباشه موش باشه(مخلص بلادونا خانومم هسیم)

چی شنفتم؟! بلادونا؟!
قاتل میخوای ایمااان؟!

ایشون هم مخلص شما هستند!

لی لا جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:13 http://halogen1983.blogfa.com

سلام طراوت جون..خوبی رفیق؟
والله خدا گوشت گاو و گوسفند رو حلال کرد، ولی این انصاف نیست...سلاخی راه انداختن بعد از سفر نورانیشون آیا؟!

سلام عزیزم
اونا که مقصر نیستن. این تفکر مردمه که حتما باید اینجور کادویی بدن و همونجام بکشن

belladona جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 22:02

سلام گلدونه چطور مطوری گلم؟ حالا شام چی بود؟
راست میگی واقعا خوب یکی نیست بگه می خوای کادو بدی آپشن های بسیار گسترده ای در پیش رو داری والله!

سلام گیس گلابتون، تو خوبی؟!
شام چلو گوشتخیلی خیلی هم لذیذ بود.

مثلا؟یکی از آپشناشو بوگو خو شما که تز میدی!

یک پیر شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 22:39

سلام طراوت
اخ گفتی اخ گفتی کردی کبابم .
منم نمیدونم واقعا چرا ادمها درک نمیکنند این موضوع رو .

ای ی ی مهتاب جون؛ سنت شده دیگه کاریشم نمیشه کرد حالا حالاها

belladona شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:11

ایشالله که بیام ولیمه شما و حاج آقا تواما
من از این سرویسای فنجون خیلی دوست دارم حاج خانوم شدم ازونا برام بیارین مرسی

ایشالای دومو بلند بگووووو!
به روی دو دیده! شما حاج خانوم شو من برات گوسفند میکشم فنجون که سهله

قیچی یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 00:24

منم با این قبیل رفتارها و ایضن کادوها مخالفم هر چند اصولن ذبح حیوان حلال گوشت از اساس خالی از اشکال هست اما بهتره اینکار در یک محیط پابلیک و شاد، انجام نشه.

درسته حسین.
تو یه مکان عمومی؛ وسط کوچه؛ ببخشید ولی واقعا بی فرهنگیه!
تازه گاو باید با کمک دستگاه کشته شه تا کمتر آزار ببینه نه که اینطور زجرکش بشه.

قیچی یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 00:28

ووودی آلن توو یکی از فیلماش یه همچین چیزی میگفت:
"آدما حیوونا و گیاهان رو می خورن. حیوونا حیوونا رو میخورن. حیوونا گیاهان رو می خورن. گیاهان گیاهان رو می خورن. دنیا یه رستوران بزرگه)

آره چه جالب
به قول مادرجونم کارخونه ی خدارو بگردم!!!

حسام دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:08

ناراحت کننده بود.

راست میگی.

آره راست میگم. میدونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد