یه مادرجون دارم آآآآآخرشه
1- زنگ زد خونمون بابام گوشیو برداشت.
بابا : بفرمایید؟
مادرجون : شما؟!
- من شوهر دخترتونم!
- زهرا؟ رهرا؟
- من شوهر زهرایم!
بابایی ازون سر خونه داد میزنه کیــــــــــه مگه؟
مادرجون : مثل اینکه مزاحمه!!!
و گوشیو سریعا قطع کرد.
بابا :|
من :|
مخابرات :|
بابایی :O
مادرجون :(
مامان :))
2- زمانی که زنگ میزنه و خونه نیستیم، میره رو پیغامگیر و طرف انگلیسی یه چیزایی میگه.
معمولا مادرجون صداش ظبط میشه که: باز تلفنشون خرااابه! یه زنیه اونور! خرابه.
یکمِ خیلی زیاد گوشاش سنگینه
3- همیشه برام دعا میکنه که خدا الهی به طبقات بالا بالا برسوندت دخترم.
من: مادرجون دعا کن پولش دستم بیاد یه طبقه بالای خونه بسازیم برم طبقات بالا بالا!
مادرجون: ایشالله دختر، به امید خدا. خدا خودش پولشو میده!!
من :|
مادرجون :)
اطرافیان :))
و آخرش من :)
این اولیه خیلی ی ی باحااااااااال بود
وای خدا خیلی باحاله مادرجون من که ندیده عاشقشم
قوبون تو عزیزم.اونم ندیده عاشق توست. باور کن
اصن این دو موجود خدای سوتی و ایجاد زمان مفرح هستن!!!
بوس برای همه مادرجون ها
ما رو یادته؟ سال 42؟
چی میگی فری جونم؟ سال ۴۲ چیه؟!
والا از بس که دیگه محل ما نمی زاری گفتم شاید ما رو یادت رفته. گفتم یه یاد آوری ایام قدیم(سال 42) بکنم، شاید ما رو یادت اومد.
فری جونم عزیزم خوشگلم تو در قلب منی!! واقعا شرمنده. چششششششششم ازین به بعد همیشه میام. اصن وقت نمیشد بخدا. اوضام داغونه
نمیخوای یه بار همو ببینیم ههمون؟! خوبه ها!
الهی قربون هر چی مادر جون تو دنیاس برم
خدا حفظشون کنه. اینا برکت هستن طراوت . قبول داری؟
واقعا همینه. یک نقطه ی کانونی برای جمع شدن تمووووم آشنایان از بچه ها گرفته تا نوه ها و نتیجه ها