من ارگ بــم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی
این تاول و تبخال و دهان سوختگیها
از آه زیــــاد است ، نــه از خوردن آشی
از تُنگ پریدیم به امید رهایـــی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی
یک بار شده بر جگرم زخـــم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟
هر بار دلم رفت و نگاهی بـه تو کردم
بر گونهی سرخابیات افتاد خراشی
از شوق همآغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چـه نباشی
آآآآآآآآآآخی چه خوشگل خوشم اومد ایول و به به و چه چه
تو ولی هم چشمات دو تا رطب قلمبه ی تپله! هم جنس چشات مرغوبه هم اینچ با اینچت ترمه و کاشیه اصلن یه وعضی یه حالی
وای جدی ی ی ی!!! بللی جونم تو چقد به من اعتماد به نفس میدی با با همه زیبایی ها و خوب های خودتو به من گفتی
آخه خودت که میدونی " آی دونت هو کاپاسیتی "
عزیزم با این تعریف هایی که تو کردی من امشب تا صب خوابم نمیبره آخه در جریانی که چقد جنبه دارم
من عاشق این شعرم
آره به نظرم خیلی قشنگه
سلام!
دست نوشته هات خیلی جذابن و زیبا...
دعوتید به وبلاگم...
موفق باشی
ممنونم دوست عزیز
اوه یــــــــــــــــــــــــس!
OOOOoh NO
هر روز و شب این است دعایم همه ای دوست ........در زیرو بم قافیه افسرده نباشی
آیا شود این بار در این دار مکافات
یک بار به رویم غزل و شعر بپاشی
عالی هست