خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خداحافظی

اصلن نمیتونم این دوستان و درک کنم 

حالا که موقع خداحافظیه و همه دیگه کم کم داریم میریم خونه و هر شب یکی ازین جمع جدا میشه و دیگه ممکنه هیچوخ نبینیمش، یکی اونور داره اشکاشو پاک میکنه، یکی اینور فین فین، یکی ... 

دیشب همه آماده شدن خوشگل موشگل کردن، بعد رو یه تخته ی بزرگ تاریخ و یه خورده چیرای دیگه نوشتن. بعد کلی عکس گرفتیم چپ و راست! آخر کار هم همه یه جمله از خودشون نوشتن رو اون تخته و امضا کردن :))) مث دوران کودکی که احساساتی میشدیم و برای هم ازون نامه ها میدادیم! الان هم البته احساسات بچه ها به همون پاکیِ کودکیه 

ولی خب نمیتونم شایدم میتونم درکشون کنم

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:12

میذاشتی چندتا ازاون عکسای احساساتی رو دور هم میخندیدم....
بهشون توصیه کردی که اشک و فین و کفای دهنشون ممکنه لایه خوشگلی موشگلی که طی ساعت ها کار سخت درست شده به باد هوا بره؟؟؟!!!؟؟؟
خب نگرانم درکم کنید...

ااااه! تو چرا این مدلی ای ی ی ؟!
دخترا که گریه شون مث شما نیست!! خیلی باکلاس دو قطره اشک میریزن و تموم!
نگران نباش خو...

نون الف شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:13 http://lore.blogsky.com

:-*

صحرا یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:25

طراوت جون کجا داری میری؟ مگه دفاع کردی؟

مگه میشه من بدون اطلاع رسانی به جنابعالیه دفاع کنم بااانو؟! ;)
خوابگاهو باید برای انتخابات تخلیه کنیم دیگه! همه دارن یه مدتی میرن که شورش نکنیم یهو!

صحرا یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:32

آخه ما بدبختا کی جرات داشتیم حرف بزنیم چه برسه به زبونم لال شورش!!!

صحرا یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:32

آخه ما بدبختا کی جرات داشتیم حرف بزنیم چه برسه به زبونم لال شورش!!!

صحرا یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:33

آخه ما بدبختا کی جرات داشتیم حرف بزنیم چه برسه به زبونم لال شورش!!!

ها ولا! حالا بیا همینارو به اینا بوگو ماااادر!

صحرا یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:34

چرا اینجوری شد!!!!

:O

صدرا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:35

صحرا چه خبرته؟؟شورش کردی؟؟؟گذاشتی رو رگبار؟؟؟؟
اصن تو صحرا اصن تو دشت اصن تو بیابون اصن تو جنگل آمازون اصن تو مزرعه مش قریون
خب رعایت کن ...یهویی حمله میکنی

صدرا گیر نده به صحرا!
یعنی چی الان؟!
این جمله آخرتو اصلاح کن لدفن :/

قیچی چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 23:51

با اینکه هیچ وقت این فضای دانشجویی رو تجربه نکردم، اما یادمه که توو همون دوماهی که آموزشی بوودم (سربازی) بعدش چقدر جدایی از دوستان برام سخت بوود. و تلخ تر اینکه این دوستی ها خیلیاش زوود فراموش میشه بس که همه مشفغولن به قیل و قال دنیا.

:)

درسته. یکی از ویژگی های خوب انسان همین آسون فراموش کردنه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد