چهار روزه که دوباره برگشتم تهران و دوباره روز از نو روزی از نو
البته خب ایندفه با دفعات قبل فرق می نماید ازین جهت که قراره از فردا صبح یا نه از شنبه، یا شایدم از اول مهر من خیلی درس بخونم و سعی کنم بچه ی خوبی باشم
ینی قول دادماااااا! با خینِ خود نِبِشتم!
خب البته ظهر داشتم با خودم فکر میکردم که از اول مهر من کلاس زبان خفن هم قراره برم! دو تا کلاس خفن هم با یک استاد خفن ناک تو دانشگاه دارم، بعد خفن ترین استاد رشته مون که پدرجد همه ی این استادای کشور هم هست، دیروز به من گفت تو از اول مهر باید کلاسای حل تمرین فلان درس منو اداره کنی!! و من هم خب مسلما باید شدیدا مشتاق بشم ( چون حق ندارم غیر از این باشه). بعد دو جلسه در هفته هم قراره بریم تو کلاسای دکتر خفن زاده، که یکی از خفن ترین استادای گروه آمار فلان دانشگاست شرکت کنیم و حیف نشه از کفمون بره یه همچین کلاسی! خلاصه برنامه فعلا خیلی خیلی خفن شده! تازه من دوست داشتم سر کار هم برم که الان دیگه نمیخوام برم.
دوست دارم 4 ماه دیگه برگردم بیام ببینم چقدر به این عهد و پیمانم پایبند بودم!
پ.ن : دقت کردی: "برگردم بیام ببینم " سه تا فعل کنار هم شد!
پ.ن.د: آها تا یادم نرفته، دیروز یه عکس گرفتم ازین بنرهای تورهای تهران گردی! عالیه عاقا عالی! قراره با دوستان هی بریم ازین تور به اون تور، تهران نوردی!
با سلام. مطالب شمارا خواندیم... امید است با استعانت از پروردگار یکتا موفقت روز افزون شمارا ناظر باشیم.
مارا نیز در زندگی خود سهین بدانید، شاید نه کامل ولی تلاش میکنیم به سوالات شما پاسخ خوبی داشته باشیم... منتظر حضور گرمتان هستیم...
نَ مَ نَ ؟!!
اوه چقدر سنگین ..
اصن یه وعضی
سلاااااااااااااااام
عاغا من هرچی زجرکش شدم با پایان نامه ی ناتمومم و استاد راهنمام، و هرچی گفتم دیگه ادامه نمیدم، اماااااااااا، اینجور پستا رو که میبینم، باز حس درس و علاقه ی به درس تو ضمیر نهانم قوت میگیره
ببین منو نمیتونن از دانشگاه جدا کن کلن! حتی محیط کاری هم باید دانشگا باشه! عشق انرژی نشاط جوونی
اصن درس خوندن حس نونهالی و نوجوونی به آدم میده

بوخون خواهر بوخون حیفه س!
اما کار هم بوکون! یه کله خوندنم زیادخوب نیس!
سلام من که کلا از درس و اینا جدا شدم .خیالم خیلی خیلی راحته و دارم به زندگیم میرسم .فقط پول پوللللللللل
آره بابا پوووووول
ایولا خوب کردی پووووووول
اصلا زندگی و پوووووووول
و بازم پووووووووول
خفنی ازخودته طراوت گلی.... خفن امیدوارم ک ب عهدوپیمانت وفادارباشی گل گلی....
فدات مریمی
جات خالی یه ماکارونی پختم روز پنج شنبه ای، که از کله سحر درگیرشم و الانم که میخوام بخورمش رنگ به رخسار نداره نمیدونم چرا!!
هههههه ... درحال حاضر سالمی طراوتی،؟؟؟!
وای مریم باورت نمیشه مسموم شدم داغون

البته فکر نکنم ازون باشه معلوم نیس از چیه! اما عفونت روده گرفتم دیروز یکی از بدترین تجربه هام بود. خداروشکر امروز رو به راهم
حسودیم شد به این همه فعالیت علمی!
آخه من یه 5-6 سالی هس که شما رو میشناسم، اما حدودا 1 ساله ایشون رو میشناسم و جالبه که اینجا می بینمش و دنیا کوچیکه و ...
مواظب سلامتیت هم باش طراوت جون.
این آنا خانم اینجا چیکار می کنه؟!!!
فدات نرگس جونم

آنا خانم؟! منم نمیشناسم خواهر! اما دوست مشترکمونه بگمونم
خخخحخخ ... خدا ب داد شوهر ایندت برسه طراوتی.... خو خداروشکر... ی تستر استخدام کن ک قبل از خوردن غذاهایی ک درست میکنی اون بخوره چیزیش نشد شمام بسم الله...
نه بابا اتفاقا غذاهام معرکه اس مریم! تو فکرم فاغ التحصیل که شدم، یه رستوران باز کنم توش ماکارونی سرو بشه
کاش تهرانی ببینمت طراوت :(
تهرانم عزیز دل
چرا که نه
حتما