خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

آخرین روز زندگی...

   

توی یک قسمت از سریالی که اینروزا می بینم٬ احتمال انفجار یک بمب و مرگ تمام کارکتر هایی که ما می شناخیتم وجود داشت و حالا اونا تو این موقعیت که می دونستن نفسهای آخرشونه٬ تصمیم گرفتن کاری کنن که تا حالا آرزوشو داشتن و یا می خوان که قبل از مرگشون انجام بدن . مثلا یکیشون رفت پیش دوست و همکارش که آخرین بار دلش رو شکسته بود و همچین حسابی از دلش در آورد ؛)   

اونجا یه لحظه به این فکر کردم که اگه من بدونم امروز آخرین روزه چیکار می کنم؟ خوب اولین چیزی که به ذهنم رسید اینه که میرم خونه٬ پیش خانواده تا برای آخرین بار اونها رو ببینم و کنارشون باشم و مهمتر اینکه کنارم باشن. به تمام دوستام پیام میدم که منو ببخشین وگرنه حلالتون نمی کنم! می خوام که خانواده مال و اموالی رو که ندارم رو بدن در راه خیر!!! می بینید که افتادم به تته پته :)) حقیقتا الان هیچ ایده ای ندارم که اگه یه روز از عمرم مونده باشه٬ اون یک روز رو چطوری زندگی می کنم؟! ایییینقدر آرزو های بر دل مانده دارم که خیلی خیلی فراتر از یک روزه و اووووونقدر به ملت بدهکارم که نمیشه یه روزه هیچ کاریش کرد و ایییینقدر کارهای بر زمین مانده بر عهده م هست که حالا حالا ها باید فهرستشون کنم. نمی دونم... 

شما تا حالا به این موضوع فکر کردین؟

نظرات 8 + ارسال نظر
طراوت جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:58

فردا صبح کامنت میدم! الام مخم تعطیله

خوب ما اینجا منتظریم

یک پیر شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 http://arshadane.persianblog.ir

اوهوم زیاد.
نتیجه اش این شد که اقا من طالب کشفیات جدیدم .
عزراییل و اون دنیا هم جدیدن .
پس بریم اقا من حاضرم .

مهتاب جون ایده بده بگو آخرین روز رو چیکار می کنی تا من ازت ایده برداری کنم

یک پیر شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 http://arshadane.persianblog.ir

نوموشه .
یعنی موشه 100 تومن وشه.
من کاری ندارم بکنم .اخه حلال بودی روایرانیا تا قبل مرگ از ته دل نمیگن بعدشم همه میگن.
شاید 1 وصیت نامه بنویسم مبنی بر انجام واجبات انجام نشده به صورت مزدی و همه وسایلمو ببخشن به دیگران.محل دفنمم که مشخصه یاد اوری میکنم.
یک کارو خیلی دوست دارم.پر کردن چند تا فیلم با خاطرات خوب برای خانوادم.تا میتونم میرم تو جنگل قدم میزنم.
برای پدر و مادرم بهترین لحظه ها رو میسازم.
لحظه مرگمم از پیش انتخاب کردم.وقتی دارم با بچه ها بازی میکنم و خنده رو لباشونه.
همین بریم .دیر شد

آخی آخی آخی مهتاب جون من از الان حلالت می کنم برو به بهشت
خدایی من هنوزم نمی تونم قضیه مرگ رو جدی بگیرم

یک پیر شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:31 http://arshadane.persianblog.ir

مرسی مرسی مرسی فدات بشم من خو.
من 1 بار تصادف کردم در حد مرگ برای همین فهمیدم خیلی هم ساده است.
به قول خودم زندگی دو روزه یکیش دیروزه یکیشم امروز هیچ فردایی وجود نداره که براش غصه بخوریم.پس در لحظه بهترین باش.

واقعا؟! چه جالب و البته چه هولناک و چه ترسناک
ممنون از نصیحتت خیلی خوشم اومد اونم از زبون کسی که در حد مرگ یک حادثه داشته

قیچی شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:37 http://gheychee.blogsky.com

اولا که عمرا برم از کسی حلالیت بطلبم اصلا حسش نیس...ترجیح میدم همون دنیا یه خورده از ثواب های نداشته ام رو بدم و باهاشون تصفیه حساب کنم.
بعد میام فایلهای نه چندان اسلامی رو از رو پی سی پاک میکنم که کسی بعد من اومد کامپیوتر رو سرچ کرد تابلو نشه
بعدش سیمکارتمو هم پرت میکنم که یکی زنگ نزنه دستمون واسه خونواده روو شه

اوه اوه اوه تو خیلی شری قیچی جون آفرین بر تو
اون شماره تلفنتونو بدین من پاک و حلالش کنم
خدایی هیچ کار دیگه ای نیست که بخوای قبل از مرگ (دور از جوووون!)
انجام بدی؟

ندا یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:14

اقا من کاره خاصی نمیکنم ، احتمالا میرم کوه ، اگه ام مامان بیاد با هم میریم.
مامان نیاد تنهایی میرم

بعدم میام میشینم هر چی پسورد دارم مینویسیم میزارم برا بازماندگانم که بعده من مراسم 3 7 40 تو وبلاگ خودم برگزار شه :دی همین :دی

البته همین الانم یه نفر همه پسوردامو داره که اگه مردم بیاد بهتون خبر بده :دی

آه فرین آه فرین بر تو که با کوه عهد اخوت بستی و هیچ رقمه ول کنش نیستیمیشه یکی هم باشه روز آخرشو بیاد پیش من؟؟!!!!

طراوت یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:47

فک کنم فقط میرم پیش مامان و بابا و داداشام؛ های های گریه میکنم بعدشم میگم بعد از من سعی کنید از همه واسم حلالیت بگیرید! خودم فرصتشو نداررررررررررم(گریه ی دسته جمعی حضار یا همان خانواده)

حسام شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 00:51

سلام ؛

من نمیتونم کاری بکنم.

سلام
آره سخته یه ذره انتخاب کارایی که تو این یه روز بباقیمونده می خوای و می تونی انجام بدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد