خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

آخرش یه روز خاطره هامونو باد میبره...

ممول و صحرا و فاطمه رفتن خوابگاه جدید.

منو شیرینم فردا داریم میریم.

اما...بلادونا و برکه و عاطفه...نمیان!

باورت میشه؟! ما قراره از هم جدا شیم!

.

.

میدونم؛ دیگه هیچی شبیه گذشته ها نیست. دیگه...

از صبح نتونستم درست حسابی درس بخونم. روز خوبی نبود امروز.

بلادونا باهام نموندی! رفیق نیمه راه شدیا! برکه تو هم؟!

همه ی نابغه ها هستیم، بجز...بجز شما دو تا. خیلی برام غم انگیزه، باور کن. وابسته ام...به...همتون.

بی تو، اتاقمون خیلی دلگیره. تختت خالیه. کمدت خالیه و...

نمیدونم کی میخواد بیاد بجات...

اما راحتی و آسایشمون تو این سال آخر از همه مهمتره. برا همین همونجا بمونین که خب به دانشکدتون نزدیک تره و مسلما خستگی راه ندارین. اینجوری بهتره گلم.

برای هر سه تون آرزوی سلامتی و شادی دارم. دعا کنین منو باقی بچه های قائمم، بتونیم روزای خوبی رو داشته باشیم و سال پر از موفقیت.

بغض دارم... 

خیلی...  

 

پ.ن: این پست؛ برای ثبت خاطره ها بود دوستان. که از یاد نره؛ که باد نبره. 

میدونم؛ یکم غم اندودتر بود. ببخشید دیگه. 

پ.ن بعدنی: اون دوتا هم ناراحت ان از نیومدن. که البته واسه نیومدن دلیل هم دارن.

نظرات 13 + ارسال نظر
یه ضعیفه دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:10

eeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee
قبول نیست طراوت
بلاندونا ..تو که خیلی خوب بودی بابا بچه ها ازهم جدا نشید
برکه تو دیگه چرا ؟
من همیشه همتونو می خوندم
بچه ها نامردی میشه از هم جدا شید هااااااااااااااااااااااا
بچه هاااااااااااااا
بابا بلاندونا و برکه ..یه چن وقت دیگه که بیشتر نمونده تا تموم شدن درس هاتون
سعی کنید پیش هم بمونید تا روزگار بیشتر بهتون خوش بگذره این زندگی

چی بگم طراوت درکت می کنم جدا شدن یعنی چی ؟
حالا چه فرقی می کنه چجی از چی یا کی از کی ؟
ای بابا
چه می دونم والا


تموم شد دیگه ضعیفه جان. نیومدن.
اشکال نداره گلی. ما که جدا نشدیم بابا! وبمون پایداره. خودمون با همیم. اما دیگه هم خونه نیستیم و شایدم دیر به دیر همو ببینیم
.
شاید که نه؛ حتما اینطور میشه

ندا دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:35 http://lore.blogsky.com



چقد سخته جدایی

طراوت جونی بغض نداشته باش :( مهم دلاتونه که با همه


دیگه باید با شرایط جدید کنار بیایم گلم.
همین کارو میکنم

قیچی دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:18 http://gheychee.blogsky.com

جدایی هم جزئی از زندگیه...باید باشه تا قدر باهم بودن ها رو بیشتر بدونیم

حرفتو قبول دارم

یک پیر دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:01 http://arshadane.persianblog.ir

من که ترجیح میدم با دوستام باشم ولی راه زیادی رو برم.چون زندگی با افراد سخت تره تا پیاده روی .
خو نکنید دیگه برید پیش هم.
اگرم نرفتید هی به هم سر بزنید.
من از اولم میدونستم بلی لونه موش پیدا کرده .
امیدوارم این هم 1 خوشی های تکرار نشدنی رو براتون داشته باشه


خب دلایل دیگه ای هم دارن عزیزم.
هر چی هس؛ من خیلی ناراحنم
ولی خب نمیشه کسیو اجبار کرد. منم دارم بخاطر آرامش و آسایش خودم میرم خابگاه جدید دیگه. ترم آخر باید ببینی کجا بهتر میتونی درس بخونی. امسال همه کنکور دکتری داریم . همین یکی از بزرگترین دغدغه هامون شده

یک پیر سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:37 http://arshadane.persianblog.ir

منم همین رو میگم .زندگیه مهمتره.امیدوارم هر جا هستید خوش باشید .
تو غصه نخور خو.
میگم جشن جواب قبولی دکتراتونو کدوم خوابگاه میگیرین؟من کوجا بیام؟


فدای تو عزیزم. آره ایشالا همه خوش باشن.
ای بابا مهتاب جون؛ تو دعا کن بتونیم چهار کلمه بخونیم که رومون بشه بریم سر جلسه! قبولیش پیشکش. دعا کن دیگه

ولی جشنش باید خوابگاه ما باشه! خوکشل تره خو

belladona سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:23

هییییی طراوت جون حالا دیگه دست پیش می گیری؟ اینارو من بیاد بگم یا تو که داری میری؟ نمی خوام احساستتو تحریک کنم و مجبورت کنم به موندنی که دلت باهاش نیست ولی دلم برات تنگ میشه حتی اگه هر روز ببینمت. تو هم اتاقی من با اونهمه احساس قشنگی که ازت یادگاری دارم. حافظه ضعیف من تو رو هرگز فراموش نمی کنه.


قوربون تو دختر خوب. اون خوابگاه برای من راحت تره و این یکی هم برای تو.
بهتره منطقی تصمیم بگیریم.
البته اگه میومدی اینور که دیگه حرف نداشتآخه اینور برای تو هم خوبهحیف. هی ی ی ی ی ی

memole سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:29

به یاد دوستای عزیزم می نویسم که تنهامون گذاشتنو نیومدن.
ایشاله زودی دودل شید و برگردید. براتون برنامه های دودل کننده ای دارم.
.
.
.
.
منتظر باشید.


فدات ممول جان.
ما بشدت منتظریماااااااااااااا!
ببینم چه میکنی. حرف ها و وسوسه های من که بی اثر بود

برکه سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:03


دوستای خوبم طراوت ،ممول صحرا فاطمه این لحظه که این پست میخونم خیلی خیلی خیلی دلم براتون تنگ شده
نمی بخشم مسئولین خوابگاه رو که عامل جدایی ما هستن
دلم گرفته به گفته بلادونا حتی اگه هر روز هم ببینمتون باز هم دلم براتون تنگ میشه
دوستتون دارم


برکه ه ه ه ه ه نمیدونی امشب چقدر جات خالیه.
ممول و فاطمه رفتن میوه بخرن؛ به یاد تو به آقاهه گفتن : آقا دو دونه میوه بدین لطفا!
فردا شب دوتاتون میاین اینجاهااا؛ البته اگه جونتونو دوست دارین

فرهاد جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 00:00 http://semicolon.blogsky.com


آخر کار خودشونو کردن؟!
دیگه چه میشه کرد شمام درسته خوابگاتون از هم جدا شده ولی همش میتونین دوستای خوبی واسه هم بمونین و جدا نشین از همدیگه...


امیدوارم فرهاد.
فعلا که پیش هم نیستیم.
من بلادونا و برکه رو میخواااااااااام
خداروشکر صحرا و ممول پیشم هستن...

زهرا سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 14:07 http://loser-in-love.blogsky.com

سلام جیگر
بابا نبینم ناراحتی دخمل
مهم اینه ک دوستیا باقی بمونه حالا جاش فرقی نداره عزیزم
خوشحال باش
وقتی میام میبینم پست ناراحت گذاشتی تعجب میکنماصن بهت نمیاد
ایشالا همیشه شاد باشی

سلام عزیز دل خواهر
فدات دخترم. ناراحت که خیلی بودم. اما الان منطقی درک کردم.
اینطور به صلاحه عزیزم
ایشالا تو هم همیشه شاد شاد شاد باشی گلم.

حسام شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 00:27

همگی موفق باشید.

ممنون. همچنین

فرزانه شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 http://room417.blogfa.com

سلام
آخیییییییییی
نازی
چقد جدایی سخته
اه اه

سلی.
خیلی!

فرزانه قراره هم اتاقی جدید واسمون بیارم :(((((
ما هم داریم به رسم خوابگاهیا مقابله میکنیم اما میارن بالاخره

معصی بلا سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:39

خوبی حالت خوبه ایشالا ازهم جدا نشین

مرسی.
شما خوبی ان شاالاه؟!
جدا شدیم تموم شد رفت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد