یه هفته ای میشه که فاطمه(سال بالایی که الان دانشجوی Ph.D تهرانه) با آقای ع که سال پایینی ماست، ازدواج کردن و ما اکثر شبا باز با همون دوستان گروه بیرونیم و در تفریح! اما خب این روزها بدون هیچ استرسی! چون فاطمه و آقای ع شناسنامه هاشونو برمیدارن و اگه بخوان به گروهمون گیر بدن، قراره این شناسنامه ها مث علامت میتیکومون پرت کنیم تو صورتشون! چون الان دیگه تفریحامون مجردی نیست، بلکه ما به همراه یه خونواده میریم بیرون و خب طبیعتا مشکلی نباید باشه
دیشب همگی برای افطار رفتیم پارک جنگلی وکیل آباد. وای که چقدر خوش گذشت. تو این ماه اینقدر نخندیده بودم که دیشب خندیدم. مخصوصا این که دیشب کل گروه بودیم و به همراهی هم عروس دومادو بیچاره کردیم البته اونام کم نمی اوردن، زبون دوتاشون 44 گز!
و من و رقیه که روزهای آخر خوابگاه نشینیمون هست، زدیم به در بیخیالی و هر شب تاخیر میکنیم!! علت تاخیر هم مینویسیم حرم
دیشب 11 برگشتیم خوابگاه!! ولی واقعا شب خوشی بود. موقع برگشت چون نه مترو کار میکرد نه اتوبوس و نه تاکسی پیدا می شد، همگی(8 نفری) نشستیم پشت رجب* و بیچاره مارو تک به تک رسوند به مقصد. شانس آوردیم این دو تا خوب موقعی ازدواج کردن، وگرنه که اسلام دست و پای مارو میبست. نمیشه 8 نفر سوار رجب شیم خب!
از بین این 8 نفر فقط من و رقیه خوابگاهی هستیم.
بچه های مشهدی ترکوندن! سفره ای چیدیم که به قول یکی از آقایون، خونمون این مدلی پذیرایی نمیشیم!
کاش میشد انسان همیشه جوون بمونه...یا کاش میشد انسان از جوونیش استفاده کنه و لذت ببره...
یا یه جوری زندگی کنه و با کسایی زندگی کنه که حس جوونیش براش باقی بمونه...
* رجب= ماشین آقای آ. که یکم مدل قدیمیه اما خب جووووون داره هاااا
و دوستان اسمشو گذاشتن رجب. عصای دسته حیوونی
اینم یه بنده خدایی!
سلوووووم خانومه بی وفاااااااااا
انقد بهت گفتم بی وفا دیگه خودمم خسته شدما
خو معلومه حسابی خوش میگذره که مارو فراموشیدی دیه!!
الان داشتم نامه قدیمیاتو میخوندم
قدیما منو بیشتر دوس داشتی!
این بنده خدا چه خوشملهههههه
سلییییییییییم گلی :-* خوبی؟زهرا من همیشه دوستت دارم قد یه دنیا دخترکم :) بابامجان اینقده کار سرم ریخته این روزا که دارم میمیرم. باورت میشه امروز از بس پای سیستم نشسته بودم و داشتم رو اصلاحات پایان نامه ام کار میکردم که حالت تهوع گرفته بودم :(
البته این حس هر روز شده!!
آخی یادش بخیر نامه قدیمیااا :(
تو که این بنده خدارو زیاد میشناسی دیگه :)) لطف داری :-*
آخییییییییی آره میدونم پایان نامه خیلی سخته آخه پایان نامه بابارو من تایپ کردمو درستش کردم
ایشالا موفق باشییییییی عسیسمممممم
شانس آوردی نگا نکردم ببینم به بقیه ذوستاتم سر میزنی یا نه
این بنده خدارو عجقههههه
اوهوم :(
مرسی عزیزم :)
تهدید کردی؟! :O
قوربون شما بُرُم مُ!(به قول بلادونا)
این دور همی ها خوبه به شرطی که همه با هم مچ باشن و خدا رو شکر که واسه شما اینطوریه.
دوران فوق العاده ایه قدرشو بدون و حسابی خوش بگذرون و حتمن چه با عکس چه با فیلم چه با پست وبلاگی سعی در ثبت و ضبطشون کردنشون کن.
منو ممدو جدیدن از کنار یه آیس پک توو یوسف آباد گذشتیم و بعد یهو یادمون اومد زمان دانشجویی با کلی از بچه ها رفته بودیم اونجا و بعدشم پارک. بعد برامون جالب بوود که چقدر راحت اونموقع دور هم جمع می شدیم و این قضیه الان توو روزگار متاهلی چقدر سخت شده واسه همه. این جور مواقع یه بغض گلوی آدمو میگیره
. از اوون خوشگلاش.
...
ضمنن جیگر اوون بنده خدا رو بصورت کباب تابه ای بخورم
آره قدرشو میدونم شدیدا :)
مخصوصا ثبت به صورت پست وبلاگی خیلی کیف میده ;)
آخی درست میگی حسین. ولی میدونی اگر بخواین میشه، فقط کافیه تصمیمشو بگیرین، حله :) این دور همی ها آدمو زنده میکنه باور کن.
میگم شما همسر محترمو دعوت نکن وبلاگ! خطرناکه حسیـــــــن! کباب تابه ای؟؟!! :O
:دی
ضبطشون = ضبط
OoOoOPS!
وای تویی! چه جیگری هستی دختر!
آیکن طراوت لپ گلی شده :)
عزیزم تو که لطف داری شدیییید!
بـــــــــــــــــــــــــــــــــه دخترمون.
سلام طروات جون..خوبی؟
بالاخره رخ نمایان کردی خواهر جان
نوش جونتون، انشاالله همیشه به خوشی و تفریحات خوب
سلاااام لیلای عزیز دل خواااهر :-*
ها ولا! جو گیر شدم یهو!
مرسی عزیزم. ایشششالله
خو کلبه تنهاییه دیه
هر وقت همسر نبود میام وبلاگ
:))
چرا همسر رو به وبلاگ دعوت نکنم هان؟
خو اونم کباب تابه ای دوست داره یه لقمه هم میدیم به اوون
=))
خو اگه مطمنی دوست داره دعوتش کن! دور همی میزنیم به بدن! خیلی هم خوب :))
آخی ...
طراوت جون چه حالی میکنی با این سفره افطار
آره صحرا جات خالیه دختر!
همیشه به خوشی:))
قوربووون تو :-*
واااااای طراوت جون تبریک بابت رونمایی در وبلاگ
راست میگی اون دوتا با هم ازدواج کردن آآآآآآآآآخی چه به هم میان مبااااااااااارکه
وای عزیزم دیدی؟! آتمسفر و جو و همه چی منو گرفت! ییهو! :))
ها ولا! باورت میشه؟! فاطمه هم هنوز باورش نشده!!
کلن دانشکده داره میترکه!! همه انگشت به دهانن!!
انشاله همیشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه
رفتین حرم مارو هم دعاکنید....
خیلی ممنون.
من یاد همه تون هستم.
شما هم برای ما دعا کنید:)
به به.سلام خانوم گل ایشالا همیشه خوش باشی
سلام به دختر گل. تو هم همینطور عزیز
یه بنده خدا نمی خواد آپ کنه؟
:)
قسمت نبوده خب!