1- امروز با برکه رفتیم بر مسند استادی تکیه بزنیم منتها اشتباهی گذاشتنمون مراقب امتحان جوجه ها(با عرض پوزش از جوجه های جمع!) منم که رفتم رو مود یه آدم جدی و هر چی ازم سوال پرسیدن جواب ندادم بهشون و فقط یه ذره راهنماییشون کردم و اونا هم دیگه منو صدا نکردن ولی عوضش برکه رو ول نکردن آخه یک مشاوره رایگان سر جلسه با تک تکشون راه انداخته بود و ملت تازه داشتن می فهمیدن این درس چی می خواسته بهشون بگه! البته اینم بگم که من با وجود اینکه بهشون نرسوندم ولی بطور نامحسوس بهشون اجازه دادم خودشون به خودشون برسونن تا جایی که سر جلسه دچار اختلاف نظر شدن و در اینجا من وارد گود شدم و از همدیگه جداشون کردم! این پسرجماعت همینن دیگه! عوضش ماشالله به دخترا که تازه ازمون اجازه می گیرن به همدیگه خودکار و پاکن بدن! بماند که بعد اینکه چندتا از زرنگاشون برگه شونو دادن من تازه داشتم سوالا رو می خوندم و البته جواباشو یاد می گرفتم!
2- کزت(دانشجوی مجرد) هم به جمع وبلاگ نویسان از مدل دانشجویی و خوابگاهی پیوست. از طرف نابغه ها خوشامد میگیم بهش. امیدوارم که گروگر(gorr o gor!) آپدیت بفرماین.
3- خیلی وقته که می خوام بهت بگم
بیا از گذشته ها دل بکنیم
دفتر خاطره ها رو پاره کن
تو بیا و دل به دریا بزنیم...(عکس شمع گل پروانه)
سلام دوستان عزیز. شب یلداتون گرم و آرام و زیبا. امیدوارم که امشب به هممممه خوش بگذره و یه شبه یاد موندنی بشه واسه همه ایرونیها. من امشب از نوابغ دور افتادم و تو دانشکده م واسه پروسس آزمایشای این هفته؛ ولی بیکار ننشستم و با خانم دکتر و مرضیه یه جشن فنقل با یه دونه پرتقال!! گرفتیم و عسک هم گرفتیم و البته فال حافظ هم گرفتیم که دم حافظ گرم یک عالمه خبرای خوب داد بهمون! بعدش من گفتم بریم با استاد راهنمای پری که تنها استادی بود که امشب تو گروه بود عکس بگیریم و با یه بشقاب پر از بیسکوییت و آبنبات و کشمش و بادوم و این چیزا سه تایی رفتیم اتاق دکتر. تا رسیدیم دم در اتاق خشکمون زد آخه نگو امشب شب شهادت بود و دکتر هم مقید و مشکی پوشیده بودند. اولش ترسیدیم گفتیم نکنه ناراحت بشن ولی ایشون خیلی هم با روی باز ازمون پذیرایی کردن و بعدشم عکس گرفتیم. کلا این دکتر ما نمونه یه آدم متعادل هستن و ما هم دوسش داریم. جای استاد راهنمای خودم هم خالی!
امیدوارم سال دیگه این موقع همه مون به آرزوهای قشنگمون رسیده باشیم
دیروز با هدی تو آزمایشگاه مشغول سر و کله زدن با۱۶کله موش بودیم و از تهویه نامطبوع آزمایشگاه شاکی بودیم که خدمه گروه خودمون با یه خدمه دیگه اومدن یه دستگاه رو وردارن ببرن شرکتش واسه ارتقای سیستمش آخه آبجیتون قراره با اون دستگاه کار کنه! بعدش اون خدمه دوم از دم در نتونست بیاد داخل اتاق و همون بیرون وایساد و گفت واااای اینجا چقده بو میده! فک کن! من و هدی: و بعدش هدی
: و بعدش من:
دیشب قرار بود دوستم بیاد اینجا که ساعت ۸ اس داده من رفتم خوابگاه خودمون ولی برنامه پیاده روی فردا رو بگو.بهش زنگیدم که چرا نیومدی دیدم با فیش فیش داره حرف می زنه و کلی بهش خندیدم! تو یه فیلم هنرپیشه مصری به دختر آمریکایی می گفت: اروپایی وقتی عاشق یه نفر میشه باهاش ازدواج می کنه ولی وقتی یه عرب عاشق یه نفر میشه با یکی دیگه ازدواج می کنه! شده حکایت این دوست ما.
فکر می کنم دیشب یه ۶۰ باری این آهنگو گوش دادم.
صبح که اومدم دانشکده یه پست گذاشتم به مناسبت این روزا ولی وقتی انتشارو زدم دیدم اصلا مطلب جدید نیومده! منم به خودم گفتم غصه نخور عزیزم؛لیاقت نداری! قتل که نکردی!!والله!
از ساعت ۹ تا همین الان با یه خروار موش سروکله زدم. اینم از صبح تاسوعا!
پ.ن:محتوای اون پستی که می خواستم بذارم شبیه این پست دکتر خودم هستش.
دیروز چون بعد از چند روز نمی خواستم ساعت ۸ دانشکده باشم وقتی با ساعت بیولوژیکیم ۷ بیدار شدم٬ برا زمین و زمان شکلک درآوردم و با خوشحالی تمام دوبار خوابیدم تا ۹. ولی امروز وقتی ساعت گوشیم ساعت ۷ شروع به ونگ ونگ کرد به زمین و زمان نفرین فرستادم و بیدار شدم و همینجور که با تعجب تو خیابونا٬ ملت رو نگاه می کردم که اونا واسه چی اینقدر زود بیدار شدن٬ پا شدم اومدم دانشکده آخه با دو تا جوجه قرار داشتم که بریم آزمایشگاه. اینا یه طرح تحقیقاتی فنقل دارن که اگه تا حالا یک هفته مث بچه آدم می اومدن تموم شده بود ولی همچنان از اول ترم تا حالا هفته ای یه بار قرار می ذاریم که بعدش کنسل میشه. هیچی اومدم اینجا و خانوما تشریف نیاوردن و ۹:۳۰ اس دادن که ما نمی تونیم الان بیایم کلاس داریم! من :
دیگه موندم دانشکده گرچه کارهای مفید!! دیگری انجام دادم و الانم ساعت ۲ باید برم واسه کار خودم آزمایشگاه.
پی نوشت: داشتم این آهنگ علی اصحابی رو گوش می کردم که به طور تصادفی شد آهنگ گوشیم!
امروز سر کلاس غدد استاد میگه که وقتیکه گلوکز وارد سلول میشه٬توسط فلان آنزیم فسفریله میشه و گیر میفته و به اصطلاح مقید!! میشه مثل شما دخترا که وقتی ازدواج کردید مقید میشید!!!! بعدشم گفت من همیشه به بچه ها میگم ازدواج مث همین فسفریله شدن هست و آدم مقید میشه!
شما فسفریله اید یا دفسفریله؟!
.
.
.
تجرد و تاهل از منظر یک مهندس مکانیک(برگرفته از کامنت حسین):
والا به زبونه رشته ی ما
مجرد = استاتیک
متاهل = دینامیک
و ما هنوز استاتیکی هستیم و جوال دوز تاهل به تنمان نخورده که به جنب و جوش بیافتیم برای یک تکه نان
نعنا و ریحون اسم این گل هستش که عکسشو گذاشتم خیلی نازه و دوسش دارم. برگهاش شبیه نعنا و ریحونه. اینو وقتی با دوستان رفته بودیم میدون تره بار! خریدم و انگیزه ش رو ممول بهم داد آخه خیلی اهل گل و گیاهه و الانم ۵ تا گلدون داره تو خوابگاه. منم شاید جمعیت گلهام رو افزایش بدم.
اینترنت خوابگاه که دیگه شورش رو درآورده٬ امروز عصر دانشکده موندم واسه سرچ! ولی پشت مانیتور خوابم برد٬ در حالیکه با استاد راهنمای عزیز ساعت ۵ قرار داشتم. ساعت ۵ بدون انجام دادن مقشام و بدون اینکه یک کلمه حرف واسه گفتن داشته باشم رفتم اتاق ایشون و طبق معمول خیط شدم! البته ایشون هیچ وقت با من راجع به تنبلیم حرف نزدن ولی ایکاش حرف می زدن و من اینقدر هی خیط نمی شدم در درون خودم!!!!! آخه یه پروپوزال که کارای اصلیش انجام شده چرا باید اییییینقدر طول بکشه تا بره واسه تصویب؟ هان؟ من که زرنگم پس مشکل کجاست؟ حالا که فکر می کنم به این نتیجه رسیدم که استاد فکر می کنن من سرچ بلد نیستم!
آخه خودشون نشستن به سرچ و مقشام رو همونجا تو اتاق خودشون انجام دادن و منم درودیوارو نگاه می کردم آخرشم که یه مطلب دیگه نیاز به سرچ داشت گفتم دکتر بذارین اینو برم سرچ کنم منم که دست به سرچم خوبه و اونم خندید از اون خنده ها که میگه خاک بر سرت! ولی من دیگه تصمیم گرفتم که بجنبم و این پروپوزال من همین شنبه میره واسه تصویب این خط اینم نشون!
امشب نشستم واسه خواهرم کلی غر زدم که ای بابا چه دوره زمونه ای یه آخه چرا همه چی گرونه و این چه وعضشه و مردم چطوری زندگی کنن آخه و ...! بعد دیدم کم کم داره یه جوری بهم نگاه می کنه٬ یعنی خفه شو! من اون لحظه که نگرفتم ولی الان دوزاریم افتاد برا همین تصمیم گرفتم به ترانه همه چی آرومه فکر کنم
بعدا نوشت: دیشب گروه زیادی از بینندگان با روابط عمومی سازمان تماس گرفتن گفتن ترانه همه چی آرومه رو دوبار پخش کنیم!بفرمایید تقدیم به شما همه چی آرومه