-
اینجا بهارستان!
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 23:36
می دونی بهارستان یه تفاوتهایی داره با سوئیتهای اونور! مثلا من با خیال راحت تو دستشویی پاهامو می شورم و از این عذاب وجدان ندارم که الان میام و طراوت با جیغ و ناله بهم میگه باز تو دمپاییهارو خییییییییییس کردی؟ خوبی دیگه ای نداره کلا همین خوبیش بود اینجا ولی بدیهای زیادی داره مثلا الان 6 تا لیوان نشسته رو میزه! آخه کی...
-
جمله های زیبا که شاید مفید باشن.
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 16:09
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند(کوروش بزرگ). وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید(کوروش بزرگ). من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می...
-
نامه ای از ان سوی آب ها
جمعه 14 مردادماه سال 1390 15:11
تفلدم ماجرایی شد واسه خودش! جاداره ازاین جا از تمام دوستانم تو ایران که از طریق سامانه ی پیام کوتاه؛ وبلاگ؛ تلفن و همچنین facebook در تفلدم شرکت کردند صمیمانه تشکر کنم. ایشالا یه روز جمعمون دوباره همونجا(تو ایران) دور هم جمع میشیم و خاطرات جوونیو مرور میکنیم اگه این اساتید و سمینارهامو کنفرانس ها و دوستان خارجکنی...
-
positive thinking
جمعه 14 مردادماه سال 1390 04:03
روزای روشن خوابگاه من دارم میام. شبهای زیبا و مهربان و پر از لبخند خوابگاه من دارم میام. میام تا به همراه سایر دانشجویان پر از نشاط و امید ارشد و پی اچ دی و اینترنا و استارژرای مهربون و صمیمی به کسب علم و دانش بپردازم.دوستان من دارم میرم که کوله بارم رو پر کنم از فارمایی که دوسش دارم و پروپوزالی که به جونم بنده. توی...
-
بوووومب******آغاز زندگیه یک...
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 08:58
سلااااااااااااااام دوستااااااان عزیزم . اگه گفتین امروز چه روزیه؟! . بلاخره انتظارها به پایان رسید!(خودمو میگم) . تفلد تفلد تفلدم مبارک/ مبارک مبارک تفلدم مبارک(دس دس دستا شله) (منم) من امروز دنیا اومدم مامانی جون بابای گلم بهتون تبررررررریییییییک میگم! امروز اولین بچتون دنیا اومده دوستان بیاید مهمونی! موافقید؟ همه...
-
اطلاعیه ی دانشکده ی نابغه ها
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 23:34
خب بچه ها ! حالا وقتشه که یه کم دور هم به سوتی های مسئولین(البته این قضیه به نظر ما نابغه ها سوتیه مسئولینو نمیدونم!) بخندیم باورکن بلادونا جون خیلی با خودم کلنجار رفتم ولی حیفم اومد نیارمش تو وبمون البته نکات اخلاقیو رعایت کردم و اسم اساتیدو پاک کردم حالا بگین نظرتون در مورد این شاهکار روی بورد دانشکده ی نابغه ها چیه؟
-
فارما!
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 01:35
امتحانو که دادی فکر میکنی دیگه رااااحت شدی. مخصوصا این دعواها و شارلاتان بازیها و بچه بازیهای آخرش که دیگه هر چی انرژی و رمق و حال و حوصله داشتی رو تخلیه کرده و تنها چیزی که مونده واست امیده که برگردی خونه و استراحت. حالام تو خونه و مشغول خوش گذرونی و منتظر که نمره ی این درس دوست داشتنی حرص در بیار رو بدن که ببینی پاس...
-
گفتی دگر از فاصله ها گشته دلم سیر
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 01:05
ترم ۱ دوره کارشناسی بودم تو یکی از دانشگاههای شمال تازه وارد بودمو همه چی تو دانشگاه برام تازه بود دوسدارم اگه بشه همه ی این دو سال ارشدو ازم بگیرن و منو ببرن تو همون روزای اول ... روزای بچگی و به قول ترم بالایی هامون ترم بوقی! تو همون روزای اول یه نشریه دانشجویی دستم رسید که الان اسمشم یادم رفته ولی توش یه شعری چاپ...
-
به امید موفقیت!
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 13:39
وای از فردا ماه رمضونه ها! پیشاپیش به همتون خسته نباشید میگم؛ عید فطر مبارک ایام به کاااام. امیدوارم هیچوخ پاتون به دم در بیمارستان هم نرسه ایشالا همتون به سلامتی این ماه رو سپری کنید و خوش و خرم روز عید راه بیافتین به سمت شمااااال یه خبرررررر!: . ۲ روز دیگه میگم وقتی اتفاق افتاد
-
شایعه درست نکن
شنبه 8 مردادماه سال 1390 22:06
سلام میگن خیلی از شایئات زیر سر خانمهاست ٬ دیگه فکر نمیکردم شماهم... خلاصه طراوت جون اینقد شایعه سازی نکن٬من نه عروس شدم نه داماد... نه بچه دارم نه ندارم..نه مرده ام نه زنده ام.. علت پست نذاشتنم این بود که مدتی در مرز ترکمنستان مشغول بازدید از اهالی آنجا بودم که اونجا به اینترنت دسترسی نداشتم تصمیم داشتم عکساشو براتون...
-
زنگ موبایل شما چیه؟
جمعه 7 مردادماه سال 1390 22:54
بیاین مث بچه های خوب زنگهای موبایلهاتون رو بذارین اینجا! زنگ موبایل من در حال حاضر قسمتی از موسیقی متن فیلم پاپیون هستش. این موسیقی توسط جری گولداسمیت ساخته شده. از اینجا گوش و یا دانلود کنین. فکر نکنین مث اوندفه که گفتم مکان مورد علاقه شما در خوابگاه کجاست و فقط ممول عزیز عکس گذاشت و راضی جون از وبلاگ حس تازه حرف...
-
بالاخره بعد از سالها کتاب راههای شناخت زنان انتشار یافت!
جمعه 7 مردادماه سال 1390 00:13
تو ایمیلهای نیم قرن پیش این عکسو پیدا کردم. ببقشید اگه تکراریه. شناخت طراوت: صفحه پونصد و هفتاد و شش میلیون و نهصد و پنجاه ادامه مطلبو یه دقه ببینین!
-
پ نه پ
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 18:45
این متنه خیلی باحاله تو روزای سخت امتحان تو خوابگاه تنهایی واسه خودم می خوندم و روحیه می گرفتم حیفم اومد دوستانم باهاش نخندن!!!!! رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟ میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه...
-
شما یادتون میاد؟ بچگی...
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 13:29
یادتون هست اینارو؟ - موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. - تبلیغ تلوزیون که: این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله.. - همیشه کفش پاشنه بلندای مامانمونو می پوشیدیم و احساس بزرگی بهمون دست میداد . - اون زمان … جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا می شد ! - آسیاب...
-
WOW ببین کی اومده
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 01:00
باورتون میشه یعنی کی میتونه باورکنه صحراجوووون برگشته و پست گذاشته(فوران اعتماد به نفس یعنی همین) وااای بلاخره خستگی امتحانا ازتنم بیرون رفت آخه خیلی دیگه خودمو بابت امتحانا خسته کرده بودم .خب به یه استراحت حسابی نیاز داشت این پروفسور(تا بحال چیزی درمورد سندروم خودتحویل گیری شنیدید؟) دوستان خودتونو کنترل کنید ذوق مرگ...
-
بلادونا بلادونا ... طراوت بگوشم!
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 00:01
دوست داشتم به عنوان نفر سوم می نشستم و قالب عوض کردن طراوت و خودمو تماشا می کردم به اندازه ای غرق در این امر مهم شده بودیم و به تکاپو افتاده بودیم که انگار مهم تر از این کار رو این کره خاکی نیست که انجامش بدیم ولی اوج داستان اونجا بود که دونفری بیشتر از ۱۰ تا قالب رو امتحان کردیم بطوریکه اگه نفر سومی بود٬ با هر رفرش...
-
خلاصه ی یه روزم که...
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 23:19
امروز یکی از ترم بالایی هامونو نو سایت دانشکده دیدم. حدودا یکی دو ساعت اختلات نمودیم راجع به درسا و کنکور دکتری و پایان نامه ی فلون فلون شده و غیبت استاداو...تا...فامیلای درسخونمونو کارو...! یه ماهی میشه که اصلا مث آدم درس نخوندم! اصلا تنبل بالفطره بودم انگاری! خلاصه یکم جون گرفتم امروز ! بنده خدا کلی نصیحت و پیشنهاد...
-
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 17:10
اینو از بابام به ارث بردم که عاشق سیر و سفرم و یکی از آرزوهام روند دِ وُرد تراول هستش !!!! بماند که همین شهر های ایران رو خیلی ها رو نرفتم و با اینکه بارها برنامه شو ریختم ولی عملی نشده ولی حتما میرم این خط اینم نشون. حالا من که نرفتم دور دنیا رو بگردم قبل از اینکه ایران رو ببینم ولی این تبی هست که افتاده بین ما...
-
کلاس درس دکتر شفیعی کدکنی
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 00:06
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را این عکس تو اینترنت راحت گیر میاد؛ اما من حیفم اومد نذارمش اینجا. به نظرم کلاسشون واقعا عالیه (دکتر از کدکن نیشابور بودن ).
-
من برگشتماااااااااااااا.............
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 18:48
من برگشتم..... کجاااااااااااااااااااااا؟ خب معلومه دیگه دانشگاه ! به خاطر جلسات باقی مانده ی آزمایشگاه! امروز ۲شنبس، از جمعه اومدم اما اصلا حوصله ی هیچ کاریو ندارم. جلسه ی آزمایشگاهمونم دیگه خیلی طولانی شده... با اینکه خیلی دوسش دارم اما دوست دارم زودتر تموم بشه برم خونه . البته خونه هم کلی کار دارم، از جمله...
-
امروز خود را چگونه گذرانده اید؟!
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 01:02
۱- امروز صبح خروس خون ساعت ۱۲ از خواب بیدار شدم و در اولین اقدام قبل از شستن دست و صورت ایمیلهامو چک کردم. ۲- چون اینروزا اکثر دوستان به گوگل پلاس مهاجرت کرده بودن یقه داداش رو چسبیدم تا منم صاب گوگل پلاس بشم. تا همین الان مشغول گسترش حلقه ها بودم. ۳- البته ا ینجا هم رفتم واسه ساختن یه آواتور واسه خودم. اولش داداش یکی...
-
خیلی خوبه!
شنبه 1 مردادماه سال 1390 15:52
این آهنگ بسیار زیبارو با عشق تقدیم میکنم به برکه جونم و خودم ! و به همه ی بقیه ها! امیدوارم با شنیدنش حسابی شاد بشید نازنین مریم
-
پیام تسلیت
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 22:44
ممول عزیزم؛ با تموم وجود فوت مادربزرگ مهربونتو بهت تسلیت میگم امیدوارم خدا رحمتشون کنه. صبور باش دوست خوبم.
-
تو راه بودیم خوش بودیم لالای لالای لای لا لای
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 22:38
من برگشتمممممممممممممممممممممممم سفر جالبی بود. یه کم زورکی راه افتادم، چون اگه نمیرفتم بابا حتما پدرامو میذاشت خونه که تنها نباشم یا اینکه مامان وامیستاد؛ اگرم میرفتم( که رفتم)، باید دور امتحان مرداد، سمینار و کلی درس که رو سرم ریخته رو یه خط کلفت میکشیدم که من با شجاعت راه دومو انتخاب کردم! پوریا خیلی درشت هیکله....
-
مسابقه تصویری
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 17:34
مسابقه تصویری٬ جایزه م داره!(جهت ترغیب شما به شرکت در مسابقه) این عکس مربوط به کدامیک از پست های این وبلاگ می باشد؟! چه کسی این شاهکار را به منصه ظهور رسانده است؟ راهنمایی: اون پست رو اکوسیستمِ آرام٬ برکه علیه الرحمه نوشته
-
یه خبر خووووووووش!!!
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 23:25
هر دفعه که من اومدم نشستم واسه سرچ مقاله جهت طرح یا جدیدا پایان نامه٬ فحشه که نثار صاب سایت هایی می شه که ازشون مقاله می خوام٬ چرا؟ چون پولی هستند. دوستان مقاله سرچ کن خوب می فهمن من چی می گم. امشب تصادفی این موضوع رو با دکتر خودم مطرح کردم و ایشون هم که حلال مشکلات در امر کامپیوتراینا٬ واسم کاری کرد کارستون که من تا...
-
سلاااااااام خوووووونه
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 11:25
دارم برمیگردم خونه امتحان آخرو دادیم رفت البته نمیدونم چه گلی کاشتم خدایا شکرت
-
همه چی رو نمیشه گفت!
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 23:24
چند وقت پیشا، منظورم سالهایی هست که گذشت، شنیدن این حرف از جانب یک آدم بزرگ که یه مسئولیت زیر دستش بود برام گنگ و نامفهوم بود: همه چی رو نمیشه گفت! به نظرم این حرفا یه جور توجیح می اومد که طرف موقعی اونو بکار می بره که هیچ بهونه ای نداره برای انجام کاری که ازش می خواهیم. می گفتم طرف حرفشو می خوره که چی بشه! میگفتم طرف...
-
عکس اتاق ترم تابستون!
جمعه 24 تیرماه سال 1390 18:17
اومدم منزل خیر سرم استراحت بعد این امتحانای نفس گیر ولی میذارن مگه؟ باید سمینار این بیوفیزیک رو آماده کنم و اصل کار اینکه استاد راهنمای عزیزم که بهم گفته فقققققط سرچ کن منم فارغ از همه اینا نشستم وبگردی و ایضا پست گذاشتن خدا هدایتم کنه ایشالله بعد از اینکه ضرب العجل مسئولین محترم اداره خوابگاهها مبنی بر تخلیه سوئیت ها...
-
من اسیر عکس ماه روی آبم...
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 16:15
زندگی خوابگاهی گاهی چشمه هایی از روزگار رو نشون آدم میده که شاید دیدن و تجربه کردنشون تو یه موقعیت دیگه تقریبا غیر ممکن باشه و این یکی از مزیت های زندگی خوابگاهیه. یه روز که من از دانشکده برگشتم خوابگاه و در اتاقو باز کردم هم اتاقیمو دیدم که داره این آهنگ رو گوش میده و با صدای بلند گریه می کنه: روی بخار شیشه ی دلم...