خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

سیب حوا

حالا فرض‌کن به هزار بدبختی تونستیم بریم بهشت..... این دفعه سیب آزاده یا باز دوباره همین بساطه؟  

هیییییییییییی :(

"یادمان باشد" : روزی نه چندان دورِ دور، او هم نگاری بوده است... 

بی خیاااااااااال+ی

کَسی میدونــه خــط ِ بــی خــیـالــی دقــیقــا کُــجــاسـت
میخوام بــزَنـَم بــِهـش ... ! 

تو: تویی...

تو، تویی
تو دوست داشتنی هستی اگر ...
دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده باشد.

تو زنده هستی اگر ...
امیدهای فردا برایت بیشتر از مشکلات دیروز اهمیت داشته باشد.

تو با شرافتی اگر ...
آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی.

تو آزادی اگر ...
خودت را کنترل کنی، نه دیگران را!

تو بخشنده‌ای اگر ...
بتوانی به همان زیبایی که می‌گیری، به دیگران ببخشی.

تو مهربانی اگر ...
وقتی دیگران مرتکب اشتباهی می‌شوند که تو هم در خود سراغ داری، آنها را ببخشی.

تو شادی اگر ...
گلی را ببینی و به خاطر زیبایی آن خدا را شکر کنی.

تو زیبایی اگر ...
احتیاج به آیینه نداشته باشی تا این را به تو بگوید.

تو ثروتمندی اگر ...
هیچ گاه بیش از آنچه داری نیاز نداشته باشی. 

 

 

 خوب بید؟! 

حالا برو ادامه مطلب!

ادامه مطلب ...

اول آبان مبارک!

سلام.

فردا اول آبان؛ روز ملی آمار و برنامه ریزیه          

به خودم و بقیه ی دوستای آماردون تبریک میگم. ایشالا سال آماری خوبی در پیشرو داشته باشیم   

امروز عجـــــــــــب روزی بود! بالاخره درس سمینار که مال ترم پیش بود و طلسم شده بود و وقت ارائه ی اون نمیرسیــــــــــد؛ رسیـــــــــــد. فک کن! درس ترم پیشه که هنوز نمرشو نمیدونستیم! حالا باید سر جلسه میبودی! دریغ از یه سوال و جواب کوچولو که این استادا از ما بکنن. اصلا فک نکنم موضوعو گوش  کرده باشن! فقط میخاستن یه سمیناری داده باشیم و بره! هیییییییییی

کلاس بعد از ظهرم که کرکر خنده؛ ینی منو دوستم که انگاری کاری تو کلاس نداشتیم جز سوتی گرفتن از استاد مدعو

به استاد میگم: استاد این پروسیجری که الان نوشتین؛ چیه؟ به چه کاری میاد؟

میگه: این؟ اینو میگی؟؟ این خیلی پروسیجر خوبیه! خیلی مفیده! نشنیدی مگه؟ خیلی خیلی خوبه!

گفتم: آها! مرسی!

تروخدا جوابو داشتی؟ اصلا بلد نبود پروسیجررو...هی واااای 

منو دوسی جون...مردیم از خنده به اون جواب دندان شکن

بعد یه جا دیگه گف: این اساتید علوم پزشکی که مطب ندارن؛ حق مطب هم میگیرن رو حقوقشون ها...الان استادای شما میگیرن...البته اصلا مبلغ زیادی نیس...خیلی کمه خیلی...فک کنم حدود 600-700 تومنه!

در همین لحظه همکلاسی های ردیف جلو با یه قیافه ی خنده دار متعجب و دهن باز؛ یهو برگشتن عقب به سمت من، منم با همون قیافه به سمت اونا!فک کنم استاد فهمید که یه جورایی ضایع حرف زده و ما خندمون گرفته!

خلاصه سریع بحثو عوض کرد و...

فردا دانشگاه برنامه داره واسه روز آمار. من هم از دست اندرکارای اجبارا پرکار هستم(به اجبار مدیر گروه بد اخلاق). خوش میگذره اما...یه دردسر تازه! 

                                                                                        

...

پروردگارا مرا آن ده که خودم بیشتر حال می کنم..! 

.

عواقبشم با خودم.. 

 آمین

جا مطالعه ای !

سلام. 

یه چند روزیه که هممون استرس گرفتیم! درسای ترم سه پیچیده تر و کارا بیشتر شده. 

تو این موقعیت هممون یه جا واسه خودمون ردیف کردیم تو سوئیت واسه مطالعه؛ واسه بلادونا و ممول که اون مکان اصن به نامشون شده! اما منو صحرا و برکه جامون متغیره. 

البته جای صحرا تو این عکسم یه جورایی به نام برکه هس  

(الان نیست و جاش خالی! همچین اتاق ساکته...)

پاتوق بلادونا و صحرا؛ اون پر سیم پیچیه جای صحراس 

 

این جای مموله که بکشیش پا نمیشه و شیش دونگ به نام خودش کردهالبته خداییش سرش حسابی تو کتاباشه. 

 

و حالا با مکان مطالعه ی من مقایسه کنید لفطا! 

طفلکی خودمالبته اینجا یه حسن داره که من تو اتاقم و باقی نابغه ها تو هال هستن؛ در نتیجه حواس پرتیش کمتره(ابتکار عملو داشته باشین! اینقده باصفا شده) 

 

این عکسارو داغ داغ امشب گرفتم! همچین تروتازس

انگلیسی صحبت کردن ما...

چند دقیقه پیش یهو جو انگلیسی بلغور کردن ببخشید صحبت کردن؛ تو اتاق برقرار شد! 

ممول جان که در کمال ناباوری پروپزال رو کامل نوشتن و خیالت راحتی دارن؛ داشتن با بلادونا جان گل می گفتنو گل میشنفتن و این در حالی بود که بنده هم تو هال پای لپ تاب بودم و صحرا هم پای کتابا و لپ تاب در گیر بود. 

خلاصه صحرا جیغ زد که ساکت باشین بابامجان! درس دارم! 

اما کو گوش شنوا ازین دوتا خوش صحبتا. منم شرو کردم به همکاری با صحرا. 

میگفتیم: بابا مگه نمیبینید صحرا داره article میخونه؟ 

صحرا: time ندارم, article هامم مونده؛ ساکت!  

صحرا: I had to study this article for my proposal

من: dear father(بابا جان) حرف نزنین. 

بلادونا: my father come out of your hand(پدرم در اومد از دست شما!)  

صحرا: oh my god 

بلادونا: God what is it این وسط؟!( خدا چی بود این وسط؟) 

من: MCHE is susk for us (آزمون MCHE برای ما سوسکه!) 

البته باید لحن انگلیسی حرف زدنمونو بشنوی! اینقدر لهجه ی غلیظی داریم که خودمونم گاهی حرف همو نمیفهمیم 

خلاصه بعد از اون جمله ی حرفه ای بلادونا منو صحرا طبق معمول مردیم از خنده و غش کردیم رو زمین!!!!!!!!(به تصویر بکشید اوج خنده رو) 

 

الان نوشت: واسه پست قبلیم روشن کنم که جامدادی چندشه واسه مموله و خروسه بدصدا هم مال بلادوناس

چندش های خوابگاه نابغه ها!

سلام 

چندش های سوئیت رو معرفی میکنیم! 

این دو موجود بامزه و چندش؛ کلی تو خوابگاه غوغا کردن. اوقدر به خاطر وجودشون خندیدیم که نگو... 

یه خروس و یه جامدادی  

اما بلادونا دوسشون داره؛ برکه هم داره باهاشون تمرین برقراری ارتباط میکنه؛برای منو ممول چندش ترن(البته برای برکه جامدادی حکم مارمولکو داره؛خیلی بدش میاد)؛ صحرا هم میخاد یه دونه خروسشو برا خواهرزادش بگیره! طفلی بچه 

 خروسه شده یه وسیله برای استقبال از هر مهمونی که وارد اتاقمون میشه! با همکاری هم و یواشکی میگیریم کنار گوشش و صداشو در میاریم!(البته بیشتر برای خودمون که تازه اومدیم اجرا کردیم) اونم به ارتفاع یکی دومتر میپره هوا و بعد میگه: اااااه حالم به هم خورد! چقدر رو اعصابه. آدم دلش میسوزه واسش! 

جامدادی هم که ازون طرف! مخصوصا برای برکه. هر وخ اذیتمون کنه یه وسیله ی خوب داریم که تهدیدش کنیم؛ اگه گوش نکنه جامدادیو میندازیم روش! این نکته رو چند روز پیش ممول کشف کرد! وقتی جامدادیو انداخت رو برکه و اون ناغافل جیغ زد افتاد دنبالش و چند دور هال رو دویدن. کلی خندیدیم... 

چند شب پیش خروسرو (که صدای خروس مریض میده) برکه برد رو تراس و صداشو در اورد؛

آخه طبقات پایینی و کناریمون بچه هان اما طبقه بالایی ها حراست دانشگاه و معاونت فلان و... اینا میشینن!!!  

خروسه میخوند و ما غش کرده بودیم وسط زمین از خنده

در ادامه ی مطلب عکس این دو موجود بامزه رو میذارم اما صدای خروس یکم ضایع بود؛ شاید کنجکاو شده باشید؛ مسخرمون نکنین یه وخ   

سرخوشیم دیگه؛ چه کنیم

ادامه مطلب ...

دنیای جالب

سلام

بلاخره دانشگاه شروع شد. ما حتی سه جلسه هم کلاس درست و حسابی تشکیل دادیم

دنیای مجازی خیلی صمیمیه، مدت زیادی نیست که واردش شدم، دوسش دارم،میشه توش راحت بود، هرچند که مجازیه! اما سعی کردم وابستگی نداشته باشم

آدرس وبلاگ نابغه هارو فقط چندتا از دوستان و سه تا از دخترای فامیل میدونن. چون این شخصیتم با شخصیت واقعیم خیلی فرق داره! خیلی ها نمیتونن تشخیص بدن که تو دنیای مجازی میتونی هرجور که بخوای باشی  بنابراین به خاطر این تفاوت سریع تغییر دیدگاه میدن برات و ممکنه نظرشون راجع بهت عوض بشه!

آخه خداییش من تو دنیای واقعی اینقدر صمیمی شوخی نمیکنم، نظرمو به این راحتی بیان نمی کنم و...

چند روز پیش یکی میگفت:"اصلا باورم نمیشه اون که تو وب هست تویی!!!بهت نمیاد!"

گفتم:"جدی میگی؟"

گفت:"تو مطمنی خودتی؟؟؟شبیه خود واقعیت نیست!!"

خب مگه بده؟؟ فکر نکنم بد باشه! اینجاهم آزاد نباشی پس کجا آزاد باشی؟؟!

همکلاسی ها دیروز گیر داده بودن که آدرس بده! نمیدونم چطور فهمیده بودن.ندادم. ازونا اصرار، از من انکار! نمیخوام دیدگاهشون تغییر کنه

خواستم امروز یکم ازین تفاوت حرف بگم. تو دنیای مجازی میتونی کودک درونتو آزاد کنی، میتونی شیطون باشی،پرنشاط...میتونی خودت باشی، که تو واقعیت نتونستی و هم میشه شخصیتی پیدا کنی که همیشه دوستش داشتی اما در واقعیت اجازه نداری بهش برسی! بخاطر این آزادیه بیان و رفتاره که کم کم بهش وابسته میشی، نه؟

ما 5تا، واقعیمونم بازیگوش و پرنشاطه و گاهی خیلی آروم تر ازونی میشیم که بتونی فکرشو بکنی...جدا از مسائل فلسفیش. مثلا زمان امتحانا! اووووف، در روز لحظاتی میشه که صدای افتادن یه <پَر> کف اتاق رو میشنوی اما شب موقع شام، اخطاره که از اتاقای دیگه و سرایداری برامون میاد که...شین دیگه!

کلا ما نابغه ها خیلی مثبتیم، جدی میگم! هممون!...اما چهره هامون یکم به شخصیت دنیای مجازی بیشتر شبیه!

راستی امروز سه تا از فنچول های ورودی رو دیدم، دو تاشون هم دانشکده ایم بودن تو کارشناسی! آخــــــــــی...نمیدونن تو این دانشگاه خراب شده چه سختی هایی در انتظارشونه!...چه حرص خوردن هایی...چه...

من با وجود تمام این سختی هاش دوسش دارم.سال تحصیلی گذشته لذت بخش بود، مث دوران کارشناسیم دلنشین

امیدوارم سال تحصیلی پیشرو رو هم با موفقیت و رضایت تموم کنیم. با یاری خدا.

هم اکنون نیازمند دعای سبز شماییم