-
ایمیل دریافتی
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 00:34
-
دختران من!
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 21:59
دختر منو یادتونه؟ نعنا و ریحون رو می گم ( اینجا ) الان بزرگ شده خااانمی شده واسه خودش و با اینکه من مادر خوبی واسش نبودم و بارها به خاطر بی مسئولیتی من شکست (الهی بمیرم بچه م!) ولی خوب رشد کرد و خدا رو شکر تونست روی پای خودش بایسته. عکسش رو به همراه خواهر یک ساله ش (نمیدونم شایدم برادر یک سالش!) گذاشتم تو ادامه مطلب....
-
دو تا ترول بانمک
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 19:46
من که مردم از خنده شاید دیده باشینشون. اما من هر بار که میبینم برام جالبن. خدایی این استعداد مردممون در جک ساختن و ترول ساختن و...تکه!
-
مسابقه آیکونی
شنبه 7 مردادماه سال 1391 00:17
هرکی گفت این (شکلک پایینی)کیه ؟جایزه داره
-
فنچ!
جمعه 6 مردادماه سال 1391 22:01
دیشب با مطی و برکه رفتیم یه جای خعلی خوب. جای همگی خالی٬ خدایی بارها یاد شما دوستان گل وبلاگیم افتادم. کنار ما یه دختر کوچولوی جیگر طلا بود که ما سه تا عاشقش شدیم و بی اجازه مامانش چند تا عکس ازش گرفتیم و بعدشم البته از مامانش اجازه گرفتیم واسه این کار! آخرشم فنچول اومد با برکه حرف زد با این قشنگی: ادبد بودو می دا...
-
المپیک
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 21:07
میدونی دفعه قبلتر که رفتم خونه به مدت ۲۳ روز در منزل تشریف داشتم و پایان نامه را کلا بیخیال شده بودم.طوری که وقتی برگشتم دانشگاه استاد گرام: من: اون روزا بازیهای جام ملتهای اروپا برگزار می شد و من فقط به عشق تیتراژ برنامه ی جام چهاردهم این بازیهارو تماشا می کردم!!!.هنوزم روزی چند بار این آهنگو گوش میدم خیلی قشنگه.یادش...
-
تاریخ مصرف!
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 19:32
امروز بعد یکی دو هفته مسئول آزمایشگاه عمومی رو دیدم در حالیکه مشغول تلاش و تکاپو بود انگار که تو آزمایشگاه خبریه٬ میگه داره آزمایشگاه رو آماده می کنه واسه ترم جدید٬ من هرررری زدم زیر خنده که اوووه حالا کو تا مهر و ترم جدید؟ میگه دیگه از الان باید آزمایشگاه رو آماده کنم. گفتم آآآآآآآآآره(به همین غلظت!) منم از الان واسه...
-
هی خدا...
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 22:18
کاش میشد یک روزهایی وجود داشت برای اینکه به خدا هم فشار نیاد مثلن سالی یه روز بعد خدا میگف بیاع این یه روزُ عقلت در بیار بذارش تو آب نمکی جایی مثه گردو شور که فاسد نشه اون طور منم زمان رو میزنم رو پاوز بعد برو هر کار دوس داری انجام بده به تهش هم فکر نکن بعد اون روز در تاریخ زندگی آدمی کان لم یکن تلقی میشد و هیشکی...
-
هندونه
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 23:50
این روزها همه طفلکونا هندونه دوست میدارند. شما چیطو؟ و
-
عشق کودکی :دی
شنبه 31 تیرماه سال 1391 18:01
این خوابگاهه که الان ساکن هستیم منو گر و گر یاد زمان طفولیت میندازه. سال ۸۲ که اینجا بودم. ماه رمضونش که اون زمونا تو آبان بود. یادمه اون موقعا بعد از افطار یه حاج آقا از نهاد رهبری میومد واسه نماز. حاج آقا شکوریان یه همچین کسی؛ میانسال بود و دنیا دیده و البته جنتلمن!!! و من رفته رفته عاشقش شدم :)))))) اینقد خوشم...
-
دزدی نابغه ها، مث نابغه ها بود!
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 10:15
تو خوابگا یه اتاق هست به اسم اتاق تلوزیون. هیشکی توش نیست. جون میده واسه درس خوندن. یه میز توش بود. منو ممول تصمیم گرفتیم یه میز دیگه هم بدزدیم و دو نفری بریم اونجا و بترکونیم! دیروز صبح( حدود 8:30) کلی نقشه ی دزدی از بین میزهای سالن مطالعه رو کشیدیم. میز مورد نظر انتخاب شد . این خدمه ی نظافتی خوابگاه مدام ازون سالن...
-
):
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 17:29
دلم تنگه خونس دلم تنگه.... بابا جونم...
-
آهنگ برتر هفته!
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 21:44
من: مطی می خوای آهنگ شاد بزارم واست؟ مطی: آره بزار من: ترق (اسمایلی زدن کلید همون آهنگ) مطی:
-
آینده
جمعه 23 تیرماه سال 1391 22:49
بعضی وقتا آدم قلقلکش میاد که از آینده یه گوشه ش رو ببینه اینطوری شاید الان بتونه یه تیکه ی آزاردهنده ش رو اصلاح کنه. البته موضوع به همین سادگیام نیست آخه ممکنه این سیب تقدیر هزار تا چرخ بخوره که تو به ۷۵۰ تای اون هیچ اشرافی نداری! شاید درست ترش اینه که بعضی وقتا بشینی و سریال مهیج زندگیت رو تماشا کنی... پس نتیجه گیری...
-
افتادن خیاط در کوزه!
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 20:59
نمی دونم دقیقا شاعر چیا گفته و نگفته ولی دمش گرم از این شعرش: عقاب تیز پرواز دشت های استغنا اسیر پنجه تقدیر می شود گاهی... نمی دونم از قدیم ندیما دقیقا چی به ما به ارث رسیده و نرسیده ولی راست گفتن که دست بالا دست بسیار است... دونستن یا ندونستن اینا اهمیت نداره چیزی که مهمه اینه که من الان دقیقا می دونم که دارم تاوان...
-
میلاد امام زمان بر شما مبارک
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 12:30
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
-
سیستم تر و تمییز
یکشنبه 11 تیرماه سال 1391 17:15
دیروز بالاخره موفق شدم مدیر گروه رو زیارت کنم٬ مدتی بود که چند تا از بروبچ می خواستیم ببینمش و رفع سوء تفاهم کنیم! آخه این دکترجیگرطلا که یه کاره ای هست تو تحصیلات تکمیلی خیلی واسه ما به خاطر قضیه ی خوابگاه ها زحمت کشید با اینکه وظیفه ش نبود٬ همیشه هوای قشر یک بام و دو هوای تحصیلات تکمیلی رو داشته و از معدود آدماییه...
-
شکستنی٬ احتیاط!
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 23:05
اینروزا چینی دلم خیلی تراش خورده... نازک شده... زود ترک بر می داره...
-
بخند
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 21:58
لبخند بسیاری از مردم کتاب "شاهزاده کوچولو" اثر اگزوپری را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید و در نهایت در یک سانحه هوایی کشته شد. قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید. او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ای به نام لبخند گرد آوری کرده...
-
شام امشب؛ پیتزا جونی
سهشنبه 6 تیرماه سال 1391 22:44
این شام امشب ماست. پیتزا، دستپخت ممول! منو فاطمه شام نداشتیم، یهو دخترمون گفت بچه ها بیاین شام! طراوت:دستت درد نکنه، من سیررررررررم!، چرا زحمت کشیدی آخه! حالا چی چی هست؟ ممول: پیتزاااااااااااا طراوت: جای همگی خالی، خیلی خوشمزه بود. دیگه چیکار کنیم دیگه، مرفه این بی دردیم!
-
در باغ سبز!
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 12:06
مگه نمیگن خدا خر رو دید بهش شاخ نداد؟ پس چرا به رئیس این دانشگاه و مدیران و معاونینیش یکی 4 تا شاخ و همچینین سم و دندون تیز داده؟ خدایا اینطوری زود صبرت تموم میشه، اینا دارن خیلی تند میرنا!
-
یاد باد آن روزگاران؛ یاد باد
شنبه 3 تیرماه سال 1391 00:23
امروز یه سالگرد ارزشمنده. ارزشمند واسه ما پنج تا نابغه. از پارسال تا حالا ههمون خیلی فرق کردیم! اصن خیلی؛ یه وعضی! پارسال خیلی سرزنده تر؛ شاداب تر؛ شیطون تر؛ پر حرارت تر؛ صمیمی تر؛ و خیلی تر های دیگه که الان به ذهنم نمیرسه. داشتم همین چند دقیقه پیش؛ عنوان پست های مرداد ماه پارسال و بعضی از پست هاشو میخوندم! خیلی...
-
کمی بخندیم
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 17:33
بچه ها یه چیزی بگم دور همی بخندیم: میخوان واسه تابستون(از ۱۰ تیر تا ۱۰ شهریور)؛ مارو دوباره برگردونن خوابگاه بهارستان
-
خروجی های آمیگدال
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 15:47
روز٬ داخلی٬ یک هفته قبل از امتحان من: برکه خروجی هی آمیگدال چیان؟ برکه: هیپوکمپ٬قشر لیمبیک٬ سپتوم٬ بعضی نواحی قشری من: شب٬ خارجی٬ شب امتحان من: برکه خروجی های آمیگدال چیا بودن؟ برکه: هیپوکمپ٬قشر لیمبیک٬ سپتوم٬ بعضی نواحی قشری من: روز٬ داخلی٬ جلسه امتحان سوال امتحان: خروجی های آمیگدال را نام ببرید. من: برکه خروجی های...
-
باغ مون -مارمون
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 23:06
این عکس ماری که پدرم تو باغ مون به قتلش رسوند (پدر ماست دیگه) یه ماری سمی که پدرم میگه اسمش مار پلنگیه به نطرم طبق اطلاعات زیست شناسی قبلیم فک کنم از خانواده مارهای افعی باشه
-
عروس خانومِ امشب
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 02:08
سلام. امشب عروسی یکی از دوستای مشترک ما نابغه هاست. داره میره خونه خودش. آخی؛ فک کــــــــــــــــــــــــــــن؛ قراره خانوم خونه باشه! امیدورام خوشبخت بشه. این پست؛ صرفا جهت این بود که اگه در آینده خواستیم سالگرد ازدواجشو تبریک بگیم؛ ندویم دور خودمون واسه پیدا کردن تاریخش؛ آخرشم مجبور شیم از خودش بپرسیم؛ که آخر آخرشم...
-
کوچ پرستوی ندا:(
جمعه 26 خردادماه سال 1391 14:28
فکر رفتن همیشه آزارم میده٬ اینکه از مرگ می ترسم و هنوز نتونستم باهاش به تفاهم برسم تبدیل شده به یک زخم کهنه که نه خوب میشه و نه علاجی واسش دارم ولی به نظر من آزاردهنده تر از از اون شاهد مرگ دیگران بودنه؛ دیگرانی که روی زمینی که تو راه رفتی قدم برداشتن٬ تو هوایی که تو نفس کشیدی خندیدن و گریستن دیگرانی که جزئی از وجود...
-
... ...
جمعه 26 خردادماه سال 1391 12:49
-
...
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 09:45
شکسپیر: همیشه به کسی فکر کن که تو را دوست دارد، نه کسی که تو دوستش داری
-
جراحی
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 00:18
این شخصی که در عکس ملاحظه می کنید یکی از نابغه های گرام می باشد. ایشان درحال انجام یک عمل جراحی روی رت مفلوک هستن. به هزاز زحمت تونستم باهاشون مصاحبه کرده و به بدبختی مضاعف عکس بگیرم. اگه عکسو ببینید مشاهده خواهید کرد با چه اکراهی تن به عکس انداختن دادن. . . عکس تو ادامه ی مطلبه... . . پ.ن: همین الان عکس یکی دیگه از...