-
محض اطلاع
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 16:39
آقا جان این تست های بیوشیمیایی ما تموم شد فقط مونده TNF آلفا و دیگر والسلام! آقاجان بالاخره این داستان مقاله نوشتن ما تموم شد! برین دعا کنین ISI شه وگرنه بازم همین آش و همین کاسه. خوبه دیگه سه روز دیگه کنکوره و من الان سه روز وقت دارم واسه پی اچ دی بخونم همینطور واسه کنگره نوروساینس پوستر طراحی و چاپ کنم (خاک بر سر...
-
دلتنگی
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 11:04
بهترین دوستم؛ دلم برات خیلی تنگ شده ؛ چقدر از تو دورم با اینکه خیلی دوستت دارم؛ چقدر از تو دورم با اینکه خیلی به تو محتاجم چقدر دلتنگتم با اینکه تو همیشه با منی فرسنگ ها از تو دورم با اینکه تو کنارمی ای کاش میشد دوباره بشم مثل اون وقت هایی که تو رو از اعماق وجودم با تمام تار و پودم حس میکردم دلم میخواد دلتنگی های این...
-
اعتماد
جمعه 5 آبانماه سال 1391 17:51
آقاجان من دیگه عمرا سر مسائل سگی به برکه اعتماد کنم! یعنی این دختر تا سگ رو ندیده یک پا رستم پهلوونه ولی همین که چشمش به سگه میفته باید ببینیش چیکارا که نمی کنه! اونشب با فم و آزی و شادی و طاهره از سرویس بهار چهار جاموندیم ایشون فرموندن که الا و بلا بریم هیچ مشکلی پیش نمیاد ولی همینکه بعد خوابگاه پسرا و در تنگه ی کمین...
-
صحرا و خرمالو!
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 22:13
یادش به خیر؛ صحرا رو میگم خیلی آدم باحالی بود به ما می گفت گلابی ما هم بهش می گفتیم هویج! خیلی دوست داشتی بود با یه اخلاق گند که نمی دونم شوهرش چطوری تحملش می کنه معجزه ی عشقه دیگه وگرنه ما که چند باری کارمون به گیس و گیس کشی رسیده بود! تو اون سوئیت قائم که با هم بودیم منو عاشق چند تا پدیده کرد که هر وقت سر و کارم به...
-
شه زاده رویای من شاید تویی ؛تو
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 23:54
امشب وقتی میخواستم از سلف بیام خوابگاه سرویس رفته بود و تا نیم ساعت دیگه هم سرویس نداشتیم ؛منم مجبور شدم مسیر پر سگ روتنهایی پیاده بیام؛ تنهای تنها... میترسیدم . ..یه آیه الکرسی خوندم و دل به دریا زدم و اومدم... از کنار خوابگا آقایون داشتم رد میشدم که یه هو چشمم افتاد به یه سگ (سگ نگو بلا بگو دشمن جون ما بگو..) من:وای...
-
خاطرات یک دختر هجده ساله احساساتی!
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 22:58
یه روز تابستون که با طروات جون بهار یک بودیم ازش خواستم چند تا آهنگ شاد واسم بلوتوث کنه این و این ! الهی خیر ببینه بچه م! البته علی لهراسبی رو اشتباهی فرستاده بود و شادمهر به نظرش شاد بود! این دو تا آهنگ رو هر روز گوش میدم می دونی! نمی دونی؟ دونستن یا ندونستش فرقی هم می کنه؟
-
اسم تو بارونه...
جمعه 28 مهرماه سال 1391 22:55
دیروز دکتر استاد راهنمای جیگرطلا بهم گفتش که این بیست روز مونده به کنکور دکترا رو تعطیل کن بشین بخون و عکس العمل من یک فک بر کف زمین افتاده بود که آخه من بشینم تو بیست روز دقیقا چی بخونم دکتر خوشگلم؟ بهش میگم دکتر من واسه این ارشد چون مرتبط با کارشناسم نبود شش ماه خوندم (دروغ گفتم بهش من نه ماه خر زدم از ترس اینکه فک...
-
خیلی خوابم میاد
سهشنبه 25 مهرماه سال 1391 23:26
میدونید تو این لحظه ؛دقیقا تو این لحظه؛ دلم چی میخواد؟ میدونید تواین لحظه عاشق چی شدم ؟ حسرت چی رو میخورم ؟..... عاشق تنبل شدم ....دلم میخواد یه تنبل بودم از یه درخت آویزون بودم و خواب بودم؛ خواب خواب . از بس که اینا خوشگل و عمیق میخوابن . دیدید تنبل ها چقد قشنگ از درخت ها وارونه (به گفته دکتر ورچپپه) آویززون میشن و...
-
هر چه دیدی بر قرار خود نماند
سهشنبه 25 مهرماه سال 1391 17:14
دیروز برکه خیلی ناراحت بود و کلا روند آزمایشاتش به خاطر یه سری مسائل الکی داشت تحت اشعاع قرار می گرفت و برعکسش من و هدا خوشحال و شادان بودیم چون از معدود زمانهایی بود که جواب آزمایشاتمون خوب از آب در اومده بود و یه جورایی سورپرایز شده بودیم منتها منتظر نتایج امروز بودیم که سور مون تکمیل بشه ولی... امروز برکه خیلی...
-
درخت دوستی
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 23:03
این روی سکه: آهای تو دوست خوبم که واست سوتفاهم پیش اومده که من ازت دلگیرم و دیگه دوستت ندارم آخه واسه چی همچین فکری کردی؟ تو که اینهمه کمالات داری واسه چی از این حرفا می زنی؟ من همونم که بودم بااااور کن! آن روی سکه: تو معلومه با خودت چند چندی؟ از یه طرف اونطوری با من حرف می زنی و به من بی احترامی می کنی و از این طرف...
-
روز خوب؟
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 19:11
پرونده ی موش های ما امروز در هم پیچیده شد یعنی به سلامتی و میمنت کلا کارای حیوانی تموم شد ایشالله که نصیب و قسمت شما! دیگه کاری نمونده اصلا٬ می مونه کارای بیوشیمیایی و نوشتن پایان نامه و مقاله ی مربوطه که اونم با همت من!!! یه ماهه تمومه. (تفکر مثبت) البته راستش مطمئن نیستم که همه چی خوبه یا نه!
-
دروغ ۱۳ اکتبر
شنبه 22 مهرماه سال 1391 23:49
هورررااااااااا هوررررااااااااااااا آگاااااه باشید به هوووووووش باشید: از همه دوستان عزیزتر از جانشان دعوت میکنم روزشنبه ۲۷ آبان در جلسه دفاع از پایانامه من شرکت کنند (ساعت ۱۰؛کلاس ۷) اگه تا اون موقع کلاس و ساعت و .... تغییر کرد به اطلاع تون میرسونم؛ آره آره بالاخره نمردید و دفاع مارو هم دیدید لطفا همتون بیاییدخیلی...
-
کنکور
شنبه 22 مهرماه سال 1391 10:40
خدایا، ببین این وعض اتاقمونه! فاطمه(هم اتاقی) دق کرد ازین بی نظمی! خودم بعضی وقتا گم میشم اینجا خلاصه فعلا همینه! پس لطفا کمکم کن امسال حتمی قبول شم، وگرنه سال دیگه همین آش و همین کاسه ست هاااا تازه شایدم بدتر کنم! بعله، بدترم میکنم(آیکن قهر و این چیزا) اصن اونموقع دیگه حوصله ندارم یهو ممکنه همه ی اتاقو پر وسایلم...
-
انفجار در خوابگاه دختران
جمعه 21 مهرماه سال 1391 00:48
امشب من و خواهرم و بلادونا در اتاق نشسته و گرم مشغول صحبت کردن بودیم (صحبت کردن خانم های محترم رو هم که در جریان هستید) ناگهان با صدای بسیار مهیب انفجار از جا پریدیم من بلافاصله گفتم: وای تن همه پریدیم تو آشپزخانه واگه گفتید چی شده بود ِبله تنی که بنده یه ساعت قبل گذاشته بودم برا شام بپزه منفجر شده بود ملت ریختن تو...
-
ثریا!
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 17:45
انگار هر دفه من و هدا میریم تریا فقط برای زدن مرهمی بر زخمی از زندگی که اونروز واسه خودمون سرهم کردیم میریم زخمی که از آسمون نازل شده و یا خودمون از تو سوراخ دیوار پیداش کردیم. هیچ وقت هیچکدوممون از دردی که داریم حرف نمی زنیم و فقط سفارش می دیم و می خوریم و وقت تلف می کنیم و غر می زنیم و خزعبل میگیم و شایدم هیچی نگیم...
-
خودباوری!
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 19:07
این نسخه رو واست می پیچم تا شش ماه بهش عمل کن شاید جواب گرفتی: روز سه بار هر هشت ساعت یه بار برو جلو آینه وایسا و صد بار به خودت بگو عزیزم تو حیفی! از سری نصایح یک خر انسان نما به خودش!!
-
سوتی اس ام اسی!
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 12:35
این مدلی اس ام اس اشتباهی بدی به یکی نوبره والله: سلام دوست جون٬ فلانی چقد آب زیرکاهه می دونی پونصد تا دوست دختر داره؟ و بعد اس رو بفرستی واسه خود طرف!!! حالا ماست مالی کردنش رو هم ببینید: آقای فلانی من اون اس رو اشتباهی نفرستادم فقط خواستم بهتون بگم حواستون باشه اینجا پشت سرتون خیلی حرفه...(نقل به مضمون) البته در...
-
نجات از مرگ!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 21:42
وای خدا! امشب نزدیک بود من از بین شما برم اون دنیا! نمی دونی چی گذشت بهم نمی دونی! امشب من و فم جون وقتی از سلف اومدیم بیرون٬ سرویس بهار چهار خرامان خرامان از جلو چشمامون رفت و ما مجبور شدیم پیاده مسیر سلف تا بهار چهار رو طی کنیم من خیلی موافق نبودم و ترجیح می دادم تا بیست دقیقه دیگه همونجا علاف باشیم تا اینکه تو این...
-
سوتفاهم
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 14:04
میشه تو یه روز آدم با چند تا مشکل یک شکل و یک جور مواجه بشه؟ مثلا حسابی رو که رو چهار تا از دوستاش باز کرده بود یکجا ببنده! از سر صبح تا آخر شب یکی یکی... خوب یه جورایی علت این کانتکت ها سوتفاهم بود ولی اصلا دوست ندارم باور کنم که اصل این دوستی ها هم سوتفاهم بود٬ به یکی کمتر علاقه داشتم به یکی بیشتر ولی الان انگار...
-
حدس بزن
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 23:29
اگه گفتین این کیه و تو چه شرایطی داره این حرکاتو بروز میده؟ البته همتون میتونید باشید وقتی یه اتفاق خوب براتون می افته.بگید این اتفاق خوب تو زندگیتون چیه که اینقد خوشحالتون می کنه؟
-
دروغ یک اکتبر!
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 21:04
نمی دونم چم شده٬ اصلا از استرس خواب ندارم مگه یه لقمه غذا از این گلو پایین میره؟ تو بگو یه قلپ آب! اصلا فکر تریا و هله هوله و تفریحات سالم رو از سرت بیرون کن هرگز!نمی دونی خجاااالت می کشم از جلو اتاق دکتر رد شم دیگه تپش قلب و سرف و اینا بماند! همشم تقصیر این دیسکاشنه نه که فکر کنی خدای نکرده تنبلیم میاد یا مثلا مشغول...
-
پای مرغ!
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 00:25
ما یه چیزی گفتیم تو فروشگاه که ای ممول! قدیما پای مرغ میخوردین؟ من یه بار خوردم! این دختر هم هوس کرد و رفتیم پی خرید پای مرغ! با آقای قصاب که بماند چقدر خندیدیم! با تموم وجود دلمون ریش میشد وقتی داشت ناخون هاشو میزد. پارو پهن میکرد وسط تخته ی قصابیش و با سه حرکت پیاپی، سه تا ناخونشو میزد! ولی بعضی ازین پاها پشتشونم...
-
دیسکاشن:(
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 21:25
۱ـ آقاجون دور جدید دپسردگی بنده شروع شد٬ دکتر بهم مشق داده٬ فک کنم دوره ی این افسردگی همچین طولانیتر باشه آخه قراره دیسکاشن بنویسم! من نمی دونم چه رازیه که هر وقت دکتر یک مشق خفن بهم میده من احساس شکست عشقی عمیقی می کنم طوریکه به خودم حق میدم همش بخوابم و حتی آهنگ غمگین گوش بدم و حتی تر دست به خودکشی بزنم(شکلک نیشخند...
-
طراوت جووووووووووووووووووووووووووووون؟
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 12:06
طراوت جوووووووووووووووووووووووووووون؟!! . اگه از کتابخونه برگردی و ببینی که من اتاقمونو به چه وضعیتی تبدیل کردم، چه عکس العملی نشون میدی؟ . به نظر شما طراوت چی کار میکنه؟ ببینین.... یه میز گنده رو از تو حال برداشتم گذاشتم تو اتاق . آخه اونجا تا یه سروصدایی می شد حواسم پرت میشد. آخه هجدهم آبان کنکور داریم، خودت که...
-
آسمون اشتباهی!
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 21:54
پروردگارا! چرا بعضی وقتا آرزوهای دست نیافتنی رو اینقدر تپل میذاری جلو چشم که آدم خیالاتی بشه؟ آخه تکلیف من که دستم کوتاه است و خرما بر نخیل چیه؟(اسمایلی عررررر زدن)
-
هر بیفوری را افتری ست!
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 00:04
ما کل تابستون که بهار یک بودیم سرجمع سه بار اتاقو رفت و روب کردیم چون بالاخره فقط یک مکان موقت بود و تمیز کردنش ضروری نبود!! الانم که اومدیم بهار چهار قدر عافیت رو که همانا اتاق تمیز شده به دست خدمات هست رو می دونیم تا مجبور نباشیم خودمون تمیزش کنیم تا زماینکه فارغ التحصیل بشیم می دونی! ... این عکس رو در بدو ورودمون...
-
تولد دوس جونی مبارک
شنبه 1 مهرماه سال 1391 18:47
واسه ما جشن تولدت یک بهونه بود همیشه که رو هدیه بنویسیم دلم از تو دور نمیشه دوست عزیزم تولدت مبارک با یه دنیا آرزوهای خوب بلادونا جونم
-
حذف رقیب
شنبه 1 مهرماه سال 1391 11:47
برکه واسه عصاره ش یه مرحله ای رو داره به نام حذف حلال یعنی اون الکلی که این عصاره خام توش حل شده رو حذف می کنه. پدیده ی جالبیه شاید ما هم تو زندگی روزمره مون بعضی چیزا رو که ازش برای منافعمون استفاده کردیم حذف کنیم خب آخه گاهی وقتا لازمه مثلا حذف واسطه ای که تا حالا واسه راه افتادن کارمون بهش نیاز داشتیم و الان دیگه...
-
راننده اتوبوس
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 20:54
امروز از ظهر که رفتم آزمایشگاه تا خود هفت تو واترمیز (تو بخون حمام!) یه ریز راه رفتم و یک پادردی گرفتم که بیا و ببین ننه! واسه همین وقتی با فم از سلف اومدیم بیرون دیگه هوس پیاده روی تا خوابگاهو از کله انداختیم بیرون و رو جدولای روبروی سلف نشستیم تا سرویس بیاد. سرویس که اومدن دیدیم بله! آقای راننده ی معلوم الحال هستند...
-
بوی بهشت
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 22:45
دانلود تصنیف بوی بهشت نمی دونم این چند ماه اخیر روزی بوده که من این تصنیف رو گوش نداده باشم؟ شعر سعدی و صدای سراج! تو خود حکایت مفصل بخوان... تازشم چند شب بود که این آهنگو واسه برکه می ذاشتم که خوابش ببره آخه طفلی خیلی کم خوابه(هررررر) و از اونجایی که تو آهنگای من٬ پدیده آلبوم تعریف نشده ست بعد از این آهنگ٬ ترانه ی...