-
قاصدکای زیرزمین!
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 01:00
تو اتاق مطالعه ام(که همون زیرزمینه!) هر روز یه ماجرا دارم مث قبلی. یه روز سوسک درختی، یه روز زنبور زرد، یه روز حشره ی عجیب و غریب، یه روز ... ولی یکی از مهمونا که از حضورش خوشحال میشم و به قول بابام خبر قبولی دکترا با رتبه ی یک(!!!) برام میاره و شاید خبرای دیگه ای هم داشته باشه، قاصدکه. اتاق پره از قاصدک. با هر باد،...
-
سِتاز با وحشی ها
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 14:11
دیروز رفتم زیرزمین که خِیرِ سرم یه نیم ساعتی درس بخونم. زیر زمین خونه ی ما یه اتاقه با مایحتاج اولیه ی زندگیه و آماده شده برای هر کی کنکور داره. تا حالا سه دفعه برای کنکور، یکی رفته تو اون اتاق و روزگار گزراندندنی! دیشب همین که رفتم داخل، تا فرصت کنم توری درو مرتب کنم که جک جونوور نیاد، یهو یه جونوور که شبیه ملخ بود...
-
شاه توتان!
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 00:24
بفرمایید شاتوت اکثر اوقات که بابا میرن کوه؛ یا یه سری گل کوهی؛ یا بوته ی تزیینی؛ یا ... میارن. این دفعه خوراکی خوشمزه تریه(آیکن آب دهن سرازیر شده!!) با مزه ی ملس! نه ترش؛ نه شیرین؛ به به
-
میترکونیم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 00:28
دو سه هفته پیش دو تا از دوستای گروهمون تو دانشکده با هم ازدواج کردن. فرایند عقد به این شکل بود که اول رفتن محضر(که فقط مریم به نمایندگی از ماها رفت) بعد اومدن حرم و خطبه دوباره خونده شد. از این قسمت ماجرا بود که من و رقیه و الهام و زهرا هم به مریم پیوستیم. مدیر گروهمون هم با خانومش اومد. خیلی ساعت جالب و خوبی بود....
-
زبونِ بی زبونی یعنی چی؟!
جمعه 28 تیرماه سال 1392 00:01
کلن امشب وقتمو هدر دادما زبان خوندن چقدر کار مزخرفیه! کاش بابا مامانا از همون اول بچگی دو زبان یاد بچه بدن؛ که همزمان که بزرگ شد به دو زبان زنده ی دنیا مسلط باشه مامان باباهای امروزی از این کارا زیاد میکنن. شاید منم هم! خدا کنه هیچ وقت دلدرد نشین. خیلی بده چند روز پیش که رفته بودیم بیمارستان برای دیدن استاد مشاور...
-
اکنون
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 15:18
یکی دو روزه که اومدم خونه دوران دانشجویی تموم شد کارتمو پانچ کردن و قراره مدرکمو بدن زیر بغلم و بگن برو فی امان الله! چقدر خنک! فکر کن سه سال دویدیم و دویدیم برای برگزاری یه جلسه ی الکی که توش نمره بدن و بعد همه قیام کنن و یکی با صدای بلند بگه: خانوم ... شما با نمره ی فلان، از همین الان فارغ التحصیل می شوید!! به شما...
-
عروس دومادِ گروه
جمعه 21 تیرماه سال 1392 01:05
یه هفته ای میشه که فاطمه(سال بالایی که الان دانشجوی Ph.D تهرانه) با آقای ع که سال پایینی ماست، ازدواج کردن و ما اکثر شبا باز با همون دوستان گروه بیرونیم و در تفریح! اما خب این روزها بدون هیچ استرسی! چون فاطمه و آقای ع شناسنامه هاشونو برمیدارن و اگه بخوان به گروهمون گیر بدن، قراره این شناسنامه ها مث علامت میتیکومون پرت...
-
رمضان
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 11:15
دیشب خیلی دلم گرفته بود... یاد ماه رمضونای سالهای قبل افتاده بودم...دوران بچگی سه تا بچه قد و نیم قد که همگی سحری بیدار می شدیم...من سحریمو زودتر از بقیه می خوردم و می پریدم تو اتاق مامان و بابا و با دستهای زیر چونه دراز می کشیدم و به عروسکی که تو ساعت کوکی گیتار می زد خیره می شدم... کاش هنوزم اون ساعتو داشتم... موقع...
-
:|
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 23:52
همیشه تا حالا اول برای باقیه دعا کردم بعدن برای خودم دعاهایی که برای باقیه بودن یا اجابت شدن یا دارن میشن!! چرا برای خودم اجابت نمیشن پس؟! از این به بعد اول برای خودم دعا میکنم! ولا! بعدا.نوشت: دیشب که اینو نوشتم عصبانی بودم :)) خیلی هم! این عصبانیتم به خاطر توقعی بود که از یکی از دوستام داشتم و نه به خاطر کاری که اون...
-
یه روز عالی
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 21:29
سلام عزیزاااااااااان. من دفااااااااع کردم امروز واقعا روز خوبی بود. خیل شاد خیلی پر هیجان خیلی گوارا. برعکس دیشب که کلا یه دل آشوبیِ عجیــــــب و غریبی داشتم که تا همین دو سه ساعت پیش ولم نکرد الان عالی ام. بارون هم که اومده، قراره شام با بچه ها بریم تو آلاچیق محوطه خوابگاه. یه جای دنج و سرسبز در ادامه تصویر یکی از گل...
-
دعوت نومه :)
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 13:31
دعوت نامه با سلام و عرض ارادت حضور تمام دوستان جلسه ی دفاع از پایان نامه ی اینجانب، طراوت طراوتیان با عنوان " کاربرد مدل سازی چندسطحی در بررسی عوامل تاثیر گزار بر تغییرات تیروگلوبولین در بیماران مبتلا به سرطان تیروئید تمایزیافته ی ... " در تاریخ 6 تیر، پنج شنبه، در محل دانشکده بهداشت، گروه آمار زیستی،...
-
امشب
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 23:46
امشب همه رفتن عروسی و من مث یه دختر خووووب؛ نشستم تو خونه و کنج عزلت گزیدم تا بتونم پایان نامه رو تا آخر شب برای داوران محترم و محترمه ارسال کنم ( ) مامان جان تا از این تصمیم ناگهانی من مطلع شدند؛ اینجانب را به رگبار عصبانیت خویش متصل کردند و بنده هم تا جا داشت مستفیذ شدم!! ولی از اونجایی که قیافم خیلی شبیه انیشتن *...
-
تم پاورپوینت
دوشنبه 27 خردادماه سال 1392 10:02
سلام خوشگلا میگم از شماها هیچکی تم قشنگ پاورپوینت نداره؟! هفته دیگه دفاع دارم! برای اسلایدام میخوام احتمالا 5 ام. ولی قطعی شد دعوت میکنم * ایمیل میدم ارسال کنید، ممنون میشوی ام :)
-
مهد کوکک
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1392 09:43
یه پسر عمو دارم ببخشید خب خیلی باحاله این بشر آخه اسمش پویاست. ۳-۴ سالشه. به داداش میگه جاجاش!! برای همین معروف شده به جاجاش :دی چون خونشون دو تا خونه اونورتره؛ گاهی میریم دنبالش که بیاد و یکم چل چلی کنه برامون دلمون باز شه ۵ شنبه اومده با یه عشوه ای میگه : من فردا میخوام برم مهد کوکک!(همون مهد کودک!) منم با عشوه...
-
96 نفر!!!!!!
سهشنبه 21 خردادماه سال 1392 23:37
آخه این نیشابور چقدر هست که ۹۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶ * نفر کاندید شورای شهر شدن؟! آیا وام خوبی میدهند یا این انسان ها شریف اند؟ هر چی هست؛ پذیراییشون که خوب نیست امشب یه دو ساعتی تو خیابون گشتم. جالب بود * یعنی عدد ۹۶ رو طوری بخون که استرس رو ۶ داشته باشه.
-
اردو
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 08:40
دوشنبه بود که رفتم بالا سر دکی به غرغر که دکی یادته گفتی مارو میبری اردو ولی نبردی ترم هم که تموم شد! بیا و این هفته که نیلو هم هست؛ فاطی هم هست؛ رقیه هم نرفته شیراز؛ قال قضیه کنده بشه! دکتر یه نیگا به من کرد و یه نیگا به رقیه؛ بعد سریع رفت طبقه دوم جهت مشورت با اون دکی دیگه ی گروه که راضیش کنه اونم بیاد. ایشون هم که...
-
خداحافظی
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 20:49
اصلن نمیتونم این دوستان و درک کنم حالا که موقع خداحافظیه و همه دیگه کم کم داریم میریم خونه و هر شب یکی ازین جمع جدا میشه و دیگه ممکنه هیچوخ نبینیمش، یکی اونور داره اشکاشو پاک میکنه، یکی اینور فین فین، یکی ... دیشب همه آماده شدن خوشگل موشگل کردن، بعد رو یه تخته ی بزرگ تاریخ و یه خورده چیرای دیگه نوشتن. بعد کلی عکس...
-
شرکت آب و فاضلاب
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 20:31
اتاق TV یه چاه آب و فاضلاب داره که خیلی کارمونو راه انداخته یه قالمه گوشه اتاق هست با یه بشقاب شیشه ای روش! بعد فقط میتونی لیوان چاییتو توش آب کشی کنی و سریـــــــــــــــع درو بزاری روش!! وگرنه > این مخزن امروز ساخته شده و احتمالا امشبم چاه شو میبندن! ولی خب دوباره فردا ساخته میشه!! شاید تو لیوان یکی از بچه ها که...
-
رفتی و من ...
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 08:26
دیروز تو زیرزمین خونه یه جعبه سوهان قدیمی پیدا کردم که بهترین خاطرات دوران کودکیمو زنده کرد. تمام یادگاریهایی که از دوستام گرفتم؛ دوستت دارم ها و شعرهای خوشگل مثل نمک در نمکدان شوری ندارد/دل من طاقت دوری ندارد هر چند که الان خیلی از هم دوریم و شاید اگه این یادگاریا نمی بود؛ دیگه اسمشون هم نمی بود و برای همیشه از یاد...
-
سوال؟!
جمعه 3 خردادماه سال 1392 21:22
چرا یه آدم که دین نداشته باشه میگن بده؟! بنظر شما اصلن دین ربط داره به خوب یا بد بودن؟! اخلاقیات مگه جزو دینه؟! غیبت نکردن؛ دروغ نگفتن؛ حق مردمو نخوردن؛ و خیلی خوبی های دیگه دستوره دینه؟! کدوم دین؟ اسلام؟ مسیحیت؟ زرتشتی؟ چی؟! من میگم اصلن ربطی به دین نداره. درسته که تو ادیان مختلف به این ها توصیه شده ولی خب آموزه ی...
-
بامزه
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 15:50
-
بارو بارو بارونَ هی
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 21:43
· از دیشب بارون شدیدی میاد خیلی خوشگله، عشـــــــــــــــــق ماشین بابا با کلی کندو پشتش؛ تو گل گیر کرده بود تو یه روستا. بعدش منو مامان و پدرام(داداشم) به عنوان گروه امداد نجات، یه بیل برداشتیم و با مامان که شدیدا هم از رانندگی تو بارون وحشت داره و با این حال نمیذاره منم بشینم، رفتیم نجات بابا! سه تا کارت ساختم و...
-
دعوت نومه!
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1392 23:16
عرض سلام و ادب خدمت آقایون و خانوما عرضم به حضور انورتون که دوران دانشجویی بنده٬ یکی از نوابغ مسلم این مرز و بوم- ینی تو بلاگ اسکای هم نابغه نبودیم؟بودیم!- داره به سر میاد و تا چند روز آینده شاهد دفاعم از کشفیات بی نظیری خواهید بود که خودم از اول تو کفِ ش بودم!!!! جیغ دست هورااااااااااا! بدینوسیله از شما سروران گرامی...
-
روزها
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 12:29
دیروز ممول دفاع کرد. امروز هم داره میره خونه احساس بدی دارم... کاش میشد روزهایی که دوست داریو دوباره تجربه کنی... روزهای خوش این سه سال... با ممول؛ بلادونا؛ برکه؛ صحرا؛ فاطمه و... من همیشه میگم که هر مقطعی از زندگی شیرینی خودشو داره و باید تجربه بشه؛ اما اینم باید بگم که بعضی از زمان ها واقعا متفاوتن و شاید شاید دیگه...
-
بساط
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 21:42
بساط هر شب ما تو اتاق TV من شبکه 10 هستم! چون معمولا خونه ام و کمتر دیده میشم پ.ن : اتاق 12 تا شبکه داره شامل: شیما، خدیجه، سارا، رقیه، سپیده، ندا، بهاره، معصومه، فریبا، سحر، نازنین، ساجده (به ترتیب شبکه ننوشتم). گاهی هم به همراه حوا، زهره، سمیه میشیم 15 شبکه ای
-
مهربان
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 21:27
استاد مشاورم تهرانه. به دکتر(استاد راهنما و مدیر گروه) گفتم: دکتــــــــــــــر؛ نمیشه یه کارگاه بزارید دکتر غلامی بیان مشهد؛ بعدش ما (من و دوستم) سوالامونو بپرسیم؟! وقت تهران رفتنو نداریم دکتر: بااااشه؛ چی دوست داری؟! چی میتونه؟! من: گفتن تو فلان و فلان و...اینا توانایی دارن دکتر: خب بگو برای متا آنالیز بیاد! من: آخر...
-
۰۰۰
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1392 13:52
پس برکه کجاس؟
-
دوستانم پاک تر از آب زلال...
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1392 00:04
عرض سلام و ادب خدمت تمام دوستای گلم به همراه به تشکر توووووپ از همتون بویژه طراوت جونم به خاطر این خوبی هاتون. من واقعا خیلی خیلی خوش شانسم که دوستای باصفایی مثل شماها دارم امیدورام که در پناه خدا شاد و سلامت و پیروز باشین که موفقیت تون آرزومهُ ایشالله که بهترین ها نصیبتون.
-
دیروز پریروز
جمعه 13 اردیبهشتماه سال 1392 09:54
این کادوی روز مادر پدر خریدنم مکافاتی داره کلی باید بدوی دنبالش! البته آخرش شیرینه راستی روز مادر و زن و معلم همگی با هم مبارررررررررررک دست و جیغ و هورااااااااااا
-
...
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1392 20:39
این روزا هر جوونی رو میبینم(شایدم هر فردی تو هر سنی) یه جورایی افسرده است... حتی شادترین اونها یه افسردگی درونی که سعی میکنه ازش دوری کنه و وجودشو قبول نکنه!