خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نابغه ها...ساعت ۱۰:۳۰ ...

سلااااااااااااااااااااام دوس جونا.

ساعت ۱۰:۳۰ تقریـــــــــبا هر شب، تو خوابگاه نابغه ها، مراسم میوه خوریه.

هر کی هر چی میوه تو چنته داره، میریزه رو، خودش میشوره، پوست میکنه و...بعد همه حملــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه !!

۳شب پیش که مراسمو برپا کردیم، من بودمو بلادونا و ممول و صحرا و عاطفه و فاطمه(این دوتای آخرم از هم اتاقیامونن که نمیشناسیدشون)، جای شما خالی تازه هم بساط شام برچیده شده بود! نمیدونم این IQهای نابغه با اون شیکمای پر که تا خرخره خورده بودن، چطو شد به فکر میوه افتادن!

من؟...من؟؟...نه بابا...من تو اتاق سر مشقام بودم که یهو دیدم شونصدتا نابغه دارن جیــــــــــــغ میزنن که طراوووووت کجایی بیا که میوه خورونه. 

منم خب مجبوری رفتم دیگه! وگرنه با اون همه درس و شکم پر، محااال بود خودم ازین خبطا بکنم جون شما! 

خلاصه منم پیوستم بهشون و یه ظرف میوه شستم و مراسم شروع شد.

همین که عکس گرفتنا و جنگولک بازیا تموم شد، باورتون نمیشه...دوستان خیار و خرمالو و سیب و انار، به طور همزمان تو دهنشون بود!!!(خداروشکر فعلا که همه سالمیم؛ خطر رفع شد) 

همشم فقط به یاد کودکان سومالی بودیم، ولا!

وقتی میوه ها ته کشید، دل درد بود که ولمون نمیکرد، فجیـــــع!

ممول یه چیزی شبیه "آن مان نوارا" که تو بچگی میخوندنو خوند، به فاطمه افتاد که کتری بذاره، من خوش شانس باید دم میکردم و صحرا هم برا همه چای میریخت! بلادونا و خود ممول بدجنس و عاطفه هم از هفت دولت آزاد(فک کنم یک کلکی زده بود اونجا).

ای بابا؛ نابغه بودن این دردسرارو هم داره دیگه! ماهم به جون خریدیم!چه کنیم دیگه...

سیب حوا

حالا فرض‌کن به هزار بدبختی تونستیم بریم بهشت..... این دفعه سیب آزاده یا باز دوباره همین بساطه؟  

هیییییییییییی :(

"یادمان باشد" : روزی نه چندان دورِ دور، او هم نگاری بوده است... 

نیستی ببینی...

دانلود این ترانه خیلی قشنگ

 

نیستی ببینی    شب عاشقونه س 

بوی تو داره   

                   پر از بهونه س  

نیستی ب رنجی 

از غربت من 

ازگریه ها که تموم نمیشن 

لحظه گرفتس  

پنجره ماته 

خونه اسیره خاطره هاته 

                                 نیستی صدا نیس 

که پر بگیرم 

برات بخونم برات بمیرم... 

 وقتی تو بودی 

خاطره دلخواه 

دغدغه بی رنگ 

دلهره کوتاه 

نه وحشت ازشب       

                         نه ترسی از راه  

همیشه لبخند رو صورت ما... 

نیستی بخندی 

عوض شه غربت 

قصه بخنده 

رد شه مصیبت 

نیستی که گل نیس 

نیستی که سرده 

                       نیستی که دیره 

     نیستی که درده...

بی خیاااااااااال+ی

کَسی میدونــه خــط ِ بــی خــیـالــی دقــیقــا کُــجــاسـت
میخوام بــزَنـَم بــِهـش ... ! 

گرگان...کنسل...

تموم شد.. 

امروز بعد از یک ماه رفتم پیش استاد مشاورم و رفتنم کنسل شد 

بعد از اونهمه امید.. 

که برمیگردم به شهر دانشگاه دوران کارشناسیم... 

همش پر.. 

دوستان نابغه.. 

من ترم بعدم همینجام 

نه پیش خونوادم 

نه تو دانشگاه خاطراتم 

نه تو شهر بارون.. 

همینجا می مونم و رو پایان نامم کار میکنم 

با اساتید مهربون و دلسوز 

خیلی دلم گرفته 

 

منو ببر به دنیامو 

به اون دستا که میخوامو 

به اون شبا که خندونم 

که تقدیرو نمیدونم 

از این اشکی میلرزه 

منو ببر به اون لحظه...

تنهایی!

 

شما خواب بودین٬ مجبور شدم خودم همه خرمالوها رو تنهایی بخورم 

تو: تویی...

تو، تویی
تو دوست داشتنی هستی اگر ...
دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده باشد.

تو زنده هستی اگر ...
امیدهای فردا برایت بیشتر از مشکلات دیروز اهمیت داشته باشد.

تو با شرافتی اگر ...
آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی.

تو آزادی اگر ...
خودت را کنترل کنی، نه دیگران را!

تو بخشنده‌ای اگر ...
بتوانی به همان زیبایی که می‌گیری، به دیگران ببخشی.

تو مهربانی اگر ...
وقتی دیگران مرتکب اشتباهی می‌شوند که تو هم در خود سراغ داری، آنها را ببخشی.

تو شادی اگر ...
گلی را ببینی و به خاطر زیبایی آن خدا را شکر کنی.

تو زیبایی اگر ...
احتیاج به آیینه نداشته باشی تا این را به تو بگوید.

تو ثروتمندی اگر ...
هیچ گاه بیش از آنچه داری نیاز نداشته باشی. 

 

 

 خوب بید؟! 

حالا برو ادامه مطلب!

ادامه مطلب ...