خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

درخواست کمــــــک فوری

سلام

صدای منو از نیشابور می شنوید!

من اینجا تنهام! بزرگترای خونواده رفتن تهران، برادرها هم دانشگاهن.

من الان دارم از بی سروصدایی خونه احساس غربت بدی میکنم! اصن خیلی بده آدم تنهایی زندگی کنه، داغون، ایفتیضاح، روانی کننده، شاید حتی مشمئز کننده! (ازین کلمه خوشم میاد :D )

یکی زودی بیاد منو نجات بده! یکی بیاد پیشم. دوستام؟ پس من این همه رفیقو واسه چی بزرگ کردم آخه؟ این چه وعضشه!

اگه تا فردا هیشکی نیاد، من ممکنه از تنهایی بزنم به کوچه و خیابون و مهمونی های رنگ وارنگ، گفته باشم!


* یــــــــــــکمی فک کنم حال اون آقای کوهنوردی که همین چند وخ پیش تو دره وسط اون همه برف، گیر کرده بود و از طریق فیسبوک پیام فرستاد که بیان نجاتش بدن و بعدشم اومدن و نجات پیدا کرد رو میتونم الان بفهمم!! شاید یکی از مثلا نابغه ها یا دوستای وبلاگی بیاد پیشم فردا منو از تنهایی در بیاره