خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

پیش به سوی شعر کوتاه خوشمزه ۵

سلاااااااااااااااااااااااااااام دوستای ناز نازی 

دیدم اوضاع وبلاگمون ناجوره؛ داره کویر میشه؛ گفتم بیام یه آب پاشی جارویی کنم برم. 

میگم پایه اید واسه شعرو شاعری دیگه؟! هان؟ حریف می طلبیم 

 

بچه های قدیم وبلاگ یادشونه. تو این پست باید یه شعر بگی که توش اون پنج تا کلمه ای که نفر قبلی تو کامنتش گذاشته؛ باشه. حالا یا شعر خنده دار؛ یا عاشقانه؛ یا فلسفی...خلاصه بی محتوا نباشه دیگه...همچی حرفه ای باشه. 

 

خب حالا بریم سراغ بازی  

نفر اول لطفا با این کلمه هایی که من میگم شعرشو از خودش دروکنه؛ و بعد خودش پنج تا کلمه بگه واسه بعدی(که البته بشه باهاشون شعر گفت). 

قسمت نظرات آزاده. فقط اینکه واسه کلمه های خودتون بذارین سایرین شعر بگن دوستان؛ ببینیم چند مرده حلاجن! 

کلمه های من: 

قبلنا؛ بعدنا؛ مهربون؛ شاخ؛ شنگول  

 

هی ی ی ی ی یادش بخیر. تابستون این پستو که گذاشتم خیلی از دوستامون بودن که حالا دیگه نیستن؛ دم همشون گرم؛ امیدوارم بازم بیان اینورا  ...  ...  ...

بدون عنوان!

1- امروز با برکه رفتیم بر مسند استادی تکیه بزنیم منتها اشتباهی گذاشتنمون مراقب امتحان جوجه ها(با عرض پوزش از جوجه های جمع!) منم که رفتم رو مود یه آدم جدی و هر چی ازم سوال پرسیدن جواب ندادم بهشون و فقط یه ذره راهنماییشون کردم و اونا هم دیگه منو صدا نکردن ولی عوضش برکه رو ول نکردن آخه یک مشاوره رایگان سر جلسه با تک تکشون راه انداخته بود و ملت تازه داشتن می فهمیدن این درس چی می خواسته بهشون بگه! البته اینم بگم که من با وجود اینکه بهشون نرسوندم ولی بطور نامحسوس بهشون اجازه دادم خودشون به خودشون برسونن تا جایی که سر جلسه دچار اختلاف نظر شدن و در اینجا من وارد گود شدم و از همدیگه جداشون کردم! این پسرجماعت همینن دیگه! عوضش ماشالله به دخترا که تازه ازمون اجازه می گیرن به همدیگه خودکار و پاکن بدن! بماند که بعد اینکه چندتا از زرنگاشون برگه شونو دادن من تازه داشتم سوالا رو می خوندم و البته جواباشو یاد می گرفتم! 

 

2- کزت(دانشجوی مجرد) هم به جمع وبلاگ نویسان از مدل دانشجویی و خوابگاهی پیوست. از طرف نابغه ها خوشامد میگیم بهش. امیدوارم که گروگر(gorr o gor!) آپدیت بفرماین.

  

3- خیلی وقته که می خوام بهت بگم 

بیا از گذشته ها دل بکنیم 

دفتر خاطره ها رو پاره کن 

تو بیا و دل به دریا بزنیم...(عکس شمع گل پروانه)  

بازی...این دفه با بوی خاطرات

مامان میگه: بچه که بودم؛ تو دوران ابتدایی؛ یه روز که از مدرسه برمیگشتم؛ کــــــــــــــــــلی از دوستامو با خودم همراه کرده بودم. آخه روبروی خونمون یه بقالی هست که ما از قدیم تا حالا؛ رو حساب دوستی؛ همیشه هر چی می خوایم میریم میخریم و آخر سال؛ بابا هر چی که بقال بگه؛ باهاش حساب میکنه.  

اگه یادتون باشه؛ اون دوران قدیم؛ موز یه میوه ی خیلی باکلاس و گرون بود! معمولا تو مهمونیای مهم تر میخریدن(ولا تو شهر ما که اینطور بود)

خلاصه من یه ۱۰-۱۵ نفریو دنبال خودم کشوندم؛ بردم مغازه؛ واسه همشون یه کیک بزرگ صبحانه و یه موز سفارش دادم؛ و حتی گفتم اگه دوس دارین چیز دیگه هم بردارین(!) بابام همرو حساب میکنه! راحت باشین!( میگن خر کله ی ادمو گاز بگیره؛ اما جو نگیرتت؛ حکایت منه). بنده خدا؛ ممد آقا(بقال محله) هم طبق گفته ی بابا هر چی خواستیم بهمون داده. ولی بعدش اومده به مامان گفته که دخترتون کلی مهمون داشته! مامان منم...نمیدونسته دعوام کنه یا به این شاهکار بخنده. کلی خرج تراشیدم  

 

یه بار دیگه هم؛ با دختر همین بقالمون؛ خونه ی ما خاله بازی میکردیم. خواستیم مثلا بریم خرید. زنبیلو برداشتیم؛ رفتیم مغازه ی باباش؛ یواشکی یه جوری که کسی نفهمه؛ کلی فلفل قرمز مثلا خریدیمو سریع برگشتیم خونه.چون خیلی خوشکل بودن؛ دلمون خواست.   

آقا چشمتون روز بد نبینه! ما این فلفلارو مثل سبزی خورد کردیم؛ حالا اون وسطم هی دستمونو به صورت و دهن و چشم و...زدیم و...  

من فقط جیــــــــــــــــــــــــــــــغ میزدم؛ میدویدم و میپریدم به خودم. زهره ی بیچاره هم مثل ابر بهار گریه میکرد. اون آروم تر از من بود. 

بعد از یک ساعت؛ در حالی که مامان منو رو پاش خوابونده بود و داشت بادم میزد و چیزای خنک بهم میداد؛ زهره با چشمای قرمز؛ در حالی که یک تیکه یخ گنده تو دستش بود(گذاشته بود رو زبونش) وارد اتاق شد! مامانم هر موقع یادش میافته کلی میخنده؛ به کولی گری من و آرومی و خونسردی زهره! 

 

یه بارم مامان زهره اومده بود در خونمون شکایت از من! میگفت این چرندیات چیه که دخترتون یاد زهره داده؟ دیگه اصلا خودش تنها نمیره دستشویی! تنها تو اتاق نمیمونه و... 

بعدا مامان کشف کرد من بهش گفتم: حواست باشه وقتی میری دستشوییی؛ ممکنه یه دست خونین از تو چاه بیاد بالا و تورو محکم بگیره بکشونه تو چاه!! کلی هم واسش صحنه پردازی کرده بودم! 

چند روز بعدشم؛ خانوم عموجان اومد و همون گله رو از من به مامانم کرد! که بهار کلی میترسه و... 

نمیدونم چرا کرم گرفته بودم آزار بدم 

 

خیلی وقته که بازی نکردیم. پس حالا بازی یا بهتر بگم؛ سرگرمی جدید اینه که‌: هر کی تو دوران نی نی گریش؛ اگه کار بامزه ای کرده؛ دسته گلی به آب داده...بگه تا ما هم بخونیمو بخندیم. 

منتظرم هااااا

کبوتر معین

دو سه شب پیش بود؛ فقط ممول شام رزرو نکرده بود. هر کاریش میکردیم هم این دختر نمیومد از شام ما میل کنه! بعد من گفتم: اینا همش تقصیر مااااست/ تو که گناهی نداری/ (از اینجا به بعد برکه هم همخونی کرد) به جز به آغوش پدرررررر/ به جایی راهی نداری(۲)/ کبوتر...(دیگه اینجاشو هنگ کردیم! هر کی به یه صراط رفت) 

نظرات ما: کبوتر دو غنچم 

              کبوتر دو برجم!  

              کبوتر لا لای لای  

              ... 

به نظر شما چی میگفت؟ 

اگه جواب این سوالو میدونید؛ لطفا هر چه سریع تر برای ما ارسال کنید و جمعی خوابگاهی نابغه رو از درگیری ذهنی نجات دهید. 

با تشکر.