خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

باغ مون -مارمون

 

 

 

این عکس ماری که پدرم تو باغ مون به قتلش رسوند (پدر ماست دیگه)

یه ماری سمی که پدرم میگه اسمش مار پلنگیه  

به نطرم طبق اطلاعات زیست شناسی قبلیم فک کنم از خانواده مارهای افعی باشه

عروس خانومِ امشب

سلام. 

امشب عروسی یکی از دوستای مشترک ما نابغه هاست. 

داره میره خونه خودش. آخی؛ فک کــــــــــــــــــــــــــــن؛ قراره خانوم خونه باشه!

امیدورام خوشبخت بشه. 

این پست؛ صرفا جهت این بود که اگه در آینده خواستیم سالگرد ازدواجشو تبریک بگیم؛ ندویم دور خودمون واسه پیدا کردن تاریخش؛ آخرشم مجبور شیم از خودش بپرسیم؛ که آخر آخرشم ببینیم یه ماه پیش بوده؛ در در آخر ضایع شیم و اگه آخری هم موند؛ دیگه هیچی 

ببخشید دیر وقته؛ یکم خوابم میاد!  

دوس جون مشترکمون؛ امیدوارم الان(۲۸/۳/۹۱ ساعت ۲:۱۵ صبح) هر جا که هستی() روزگار بر وفق مراد باشه؛ دلت هم شاد  

کوچ پرستوی ندا:(

  

فکر رفتن همیشه آزارم میده٬ اینکه از مرگ می ترسم و هنوز نتونستم باهاش به تفاهم برسم تبدیل شده به یک زخم کهنه که نه خوب میشه و نه علاجی واسش دارم ولی به نظر من آزاردهنده تر از از اون شاهد مرگ دیگران بودنه؛ دیگرانی که روی زمینی که تو راه رفتی قدم برداشتن٬ تو هوایی که تو نفس کشیدی خندیدن و گریستن دیگرانی که جزئی از وجود تو بودن والان... دیگه نیستن... 

ندای گلم؛

من به اندازه ی همه ی خوبی ها و قشنگی های جهان بینهایت٬ برای تو و خانواده ی عزیزت از خدا طلب صبر و برای بابای مهربونت طلب آرامش می کنم و مطمئنم که روح ایشون الان شاده شاده شاده... 

واقعا از شنیدن این خبر اندوهگین شدم٬ ما رو هم در غم خودت سهیم بدون...

...

 

شکسپیر:  

همیشه به کسی فکر کن که تو را دوست دارد، نه کسی که تو دوستش داری  

جراحی

این شخصی که در عکس ملاحظه می کنید یکی از نابغه های گرام می باشد. 

ایشان درحال انجام یک عمل جراحی روی رت مفلوک هستن. 

به هزاز زحمت تونستم باهاشون مصاحبه کرده و به بدبختی مضاعف عکس بگیرم. اگه عکسو ببینید مشاهده خواهید کرد با چه اکراهی تن به عکس انداختن دادن.    

. عکس تو ادامه ی مطلبه...

پ.ن: همین الان عکس یکی دیگه از نابغه ها قبل از عمل مغز  روی رت های بیچاره  به  دستم رسید. 

عکس اوشونم تو ادامه ی مطلب ببینید...  

توضیحات: تروخدا اگه طاقت دیدنشو نداری و دل نازکی و ممکنه این شکلی بشی؛ نرو بابا! دامه ی مطلب چیزی نداره؛ کنجکاو نشو

ادامه مطلب ...

fashion show in nabegheha's khabgah

چند وخ پیش بود؛ فک کنم تو بهمن ماه؛ یهو زد به کلمون که فشن شو برگذار کنیم! 

مث همینا هستن که تو این دستگاه های فلون فلون شده ی روم به دیفال؛ گمراه کننده؛ اجنبی هارو نشون میده که یه لباس سانتال مانتال پوشیدن و دارن یه جوری راه میرن و مدل جدید لباسشونو نشون میدن.   

فک میکنی کی نقش اون دختر خوش تیپارو بازی کرد؟!

من اونشب تازه یه پالتو و بوت خریده بودم که همه یه دور امتحانش کردن. ماجرا ازین جا شروع شد!

برکه و صحرا نشستن رو مبل؛ ممول شد کارگردان(به سرعت لباس آماده میکرد و آرایش و دکور و...). منم مث خرگوش جستم بالای میز مطالعه با دوربینی در دست راست و همانا موسیقی خارجکنی که از گوشی صحرا خارج میشد در دست چپ. 

بلادونا هم اونور تو راهرو بود و مدام جدیدترین مدلای سال رو میپوشید و میومد قرقرکنان از جلو دوستان رد میشد! البته صحرا و برکه هم بیکار نبودن و با حرکات دست؛ راجع به لباس مانکنمون نظر میدادن! 

خلاصه که ما اون شب با انواع مد روز از جمله؛ حوله حمام؛ مانتو بدون هیچگونه شلوار!؛ کاپشن خالی با استایل موی جمع؛ دامن با استایل موی باز؛ و انواع و اقسام لباس های توخونه ای شیک(شیک نه؛ خیلی شیک)! آشنا شدیم.  

تا آخر شب هم اصلا بیکار نبودیم! چون فیلم مستندی داشتیم که فک کنم شونصد و پنجاه بار نیگاش کردیم 

ولادت حضرت امیر مومنان امام علی (ع)، روز پدر و روز مرد مبارک

 شعر زیبای مناجات از اشعار استاد شهریار تبریزی است که آن را به مناسبت فرارسیدن سیزده رجب، ولادت حضرت امیر مومنان امام علی (ع)، روز پدر و روز مرد تقدیم می کنم به همه ی پدران دلسوز و همسران وفادار:

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را        که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین        به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند               چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ         به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن            که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من      چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب           که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان            چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت     متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت   که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت          چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان      که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم          که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی    به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب           غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

 

 

چه کسی میداند در پس این چهره مهربان، خستگیت را 

پدر عزیزم دوستت دارم   

 

پ.ن: از اونجایی که دوشنبه یه جای خوبی بودم که به اینترنت دسترسی نداشتم الان این پستو گذاشتم. 

لوگوی پپسی روی ماه یا خل وضع ها کیان؟!

آخه ملت چرا اینقد زودباورن؟ واقعا که من داشتم تو سالن مطالعه درس می خوندما ولی این جماعت بیکار ارشد و پی اچ دی و رزیدنت منو اغفال کردن و همه پریدیم تو حیاط که آرم پپسی رو ببینیم! من واقعا واسه این جماعت متاسفم از اونجایی که گفتیم شاید گوگل ارت بخواد عکس علافهای مملکت رو فردا بزنه تو صفحه اولش خودمون زودتر اینکارو کردیم:

ادامه مطلب ...

بفرما توت!

  

این دور روز تعطیل حداقل ثمری که واسه ما داشت این بود که دلی از عزا در آوردیم و از خجالت درختای توت دانشکده در اومدیم. هیشکی نبود جز من و برکه و آز و فم! هم موقع ورود به این مجموعه کاملا علمی و هم عصر موقع برگشت. جا داره همینجا تشکر کنم از آقای قاسمی مسئول امور مالی (یه همچین چیزی) که نظارت داشتن بر امر کاشت و آبیاری و از باغبان محترم جناب آقای قویدل که خعلی با سلیقه ن! دیروز صبح که می خواستیم بریم داخل محوطه دانشکده٬ نگهبان کارت خواست ازمون و ما هم شاکی شدیم که یعنی چی دیرمون شد و بعدش به محض اینکه از میدان دید اونا دور شدیم افتادیم به جون درختا. امروز عصر هم که می خواستیم برگردیم طبق معمول روزای تعطیل در مجموعه بسته بود و باز شاکی شدیم که این چه وعضیه سرویسمون رفت؛ ولی خدا می دونست که سرویس تا یه ربع دیگه نمیاد و ما یه کارای دیگه داریم که باید انجام بدیم آخرشم از سرویس جا موندیم:))