خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

باغ مون -مارمون

 

 

 

این عکس ماری که پدرم تو باغ مون به قتلش رسوند (پدر ماست دیگه)

یه ماری سمی که پدرم میگه اسمش مار پلنگیه  

به نطرم طبق اطلاعات زیست شناسی قبلیم فک کنم از خانواده مارهای افعی باشه

نظرات 7 + ارسال نظر
belladona چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:10

وااااااااااااااااااااای وووووووووووی جیغغغغغغغغغغغغ هوااااااااااااااااااار یاعلی این چیه خدایاااااااااااااااااااااا

چرا اینقد جیغ میکشیماااااره دیگه مار
با خودم میگم ای کاش نمیکشتیمش میاوردم تو خانه حیوانات ول میکردم همه موشها رو میخورد راحت میشدیم فارغ التحصیل میشدیم

☆مریم چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:13 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام بچه ها
خوبین؟

سلااااااام
ممنون

قیچی چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:23 http://gheychee.blogsky.com

به به برکه خانوم سلامنلیکم حال و احوال؟؟؟؟
بلکه شما روزنامه ای پیدا کنی یا ماری شکار کنی که بیای آپ کنی و اصلنم به این فک نمیکنی که ممکنه بقیه دلشون برا شوما تنگ بشه
میگم یه تحقیقی کنین ببینین ماره پارتنر داشته یا نه..
چون میگن پارتنرش خعلی غیرتیه میاد سراغ قاتل
البته چاره اینکار اینه که یا بزنید چشماشو له کنید که عکستون غیر قابل رویت باشه و یا اینکه زنگ بزنین 110 بیان پارتنرشو ببرن منکرات
...
راستی به اوون دوست نابغه ی ما سلام محکم و صدادار و آب دار برسون
اسمشو یادم نیس فک کنم اولِ اسمش بلادونا باشه

سلااااااام متشکرهستم
با با من یه همچین آدمی ام(تیکه بلادونا)
اتفاقا کلی اتفقات خیلی جالب پیش میاد که مگم پستش میکنم ولی وقتی میام پای لپ تاپ که بنویسم تنبلیم میشه و ولش میکنم
کلا من با نوشتن مشکل دارم با امتحان تشریحی هم مشکل دارم
همینه که هست
اتفاقا امروز صب یکی از بچه ها به بلادونا این طور که مورد نظر شما ست سلام کرد

طراوت پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 http://nabeghehaye89.blogsky.com


برکه عنوانت خیلی باحاله.
یه بنده خدایی میگفت؛ مار بیچاررو نکشین؛ کاری به شما نداره! (بنده خدا رحمت الاه علیه)

حالا شد باغ بی ماری! اگه اشتباه نکنم اخوان ثالث یه شعر برا باغ شما سروده. تو کتاب دبیرستان داشتیم:

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی ماری(!)
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش!

میگم چرا از اخوان خوشم میاد پس برا باغ مون هم شعر گفته
یه شعر دیگه هم داره که میگه باغ بی برگی.....

فری پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 http://fffery.blogsky.com/

ووی ددم!

محبوب جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:37

دروووووووووووود بر برکه جان، باغشون و مارشون
منم یه دفه از نزدیک یه مار دیدم :) البته مثل بابای شما، بابای منم اون مار حیوونی رو کشت :( ولی مار شما از مار ما خیلی افعیناک تر بود . اعتراف میکنم ترسیدم و احتمالا امشب خوابم نره یا اینکه روح مار بیچاره امشب بیاد خواب من مهمونی

درووووووووووووووووووووووووووووووووود بر محبوب جان و بابایشون
احسن بر پدر شما که مار کشته به نظر من مار سمی باید کشته بشه
ببخشیید اگه با این عکس خواب شبتو به هم ریختم
ا

یک پیر جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:39 http://arshadane.persianblog.ir

اااااا کلا از مار میترسم نمیدونم چرا..
خیلی خدارو شکر که دیدین کشتیدش وگرنه نیش میزد چه میکردید ها؟

من کلا از خزندگان میترسم و به نظر من ترسناک ترین موجود روی زمین ماه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد