خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

هم اتاقی

هم اتاقیم تبریزیه. نانو میخونه و دختر خیلی درسخون و باهوشیه

روزای اول که اومدم این اتاق، هیشکی باهام خوش رفتار نبود! همه انگار از دماغ فیل افتادن! البته خب چون همشون  از من خیلی بزرگ ترن، شاید احساس قدرت و سلطه داشتن خوبیش به اینه که برای من اصلا مهم نبود! زندگی خودمو میکردم، واسه خودم میومدم میرفتم شیطنت میکردم  و عین خیالمم نبود که سلطان (همین هم اتاقی تبریزیم) چشم غره میره یا تیکه های خیلی بد میندازه! به راحتی و بدون بی ادبی جوابشو میدادم و کلن آدمی نیستم که به خاطر دیگران، تو خودم بریزم و هی ازشون حرص بخورم. اما اون یکی دیگه که با من وارد این اتاق شده بود تحمل نکرد و سریع اتاقشو تغییر داد!

خلاصه رفته رفته اینقدر تو اتاق چرت و پرت گفتم و خنده راه افتاد که الان همه شون، همه ی اون بداخلاقا که سالی یه بارم نمیخندیدن و حتی از شدت بی روحی و فشار کاری تیک عصبی هم گرفته بودن، الان همه اش در حال خنده و مهربونی و رقص و اینان البته هنوزم گاهی اون رگ دیوونگیشون عود میکنه ها اما دیگه خیلی کم! اونقدر این تفاوت محسوس هست که هم کلاسیم (تو خابگاه ماست) دیروز میگفت چرا این هم اتاقیت اینقد فرق کرده؟! دیگه اصلا ترسناک نیست! توبه کرده؟! خخخخخخ



پ.ن.ن.ن: همیشه، حتی الان هم، دل تنگی روزایی که با نابغه ها بودم رو دلمه. آآآآآآآآآی عزیزاااااان نابغههههه فیــــــن فیــــــــــش

نظرات 11 + ارسال نظر
فصل دوم... دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 20:46 http://www.tshuni.blogfa.com

سلام
خیلی باحال بود...دمت گرم که چنین تغییری ایجاد کردی...
وبلاگ ما هم خاطراتمون از دانشگاهه
بهمون سر بزن...
اهل تبادل لینک بودی هم خبر بده

مرسی رفیق ! آره واقعا دمم گرم
اهلش نیستیم آخه!

نرگس باران سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:55

آفرین به تو دختر خوب! تو از اونایی که هستی که خوب زندگیتو می سازی. همین که تو خودت نمی ریزی خیلی خوبه. این یعنی بعد زندگی متاهلی هم با خانواده شوهر مشکلی نخواهی داشت! :*

فدات نرگس جون
به عبارتی زبونمو نمیتونم نگه دارم کلن!
اما خودم که دوست دارم

فصل دوم سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 19:05 http://tshuni.blogfa.com

سلام...ان شاءالله سال درسی خوبی داشته باشید

سلام به روی ماهت
ایشالله برای شما ;)

نرگس باران چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:01

نه من کاملا جدی گفتم! اتفاقا اینطوری تو زندگی خیلی موفق هستی که چیزی تو دلت نکه نمی داری.
واسه خانواده شوهر هم اینطوری جدی خیلی بهتره. مخصوصا که تو مودبانه و بدون بداخلاقی می گی. اینطوری خیلی خوبه. مطمئن باش موفق تر از همه خواهی بود. بوس بوس

فدات نرگس جون
آره خیلی راحتم اینجوری. اتفاقا دوستامم بدشون نمیاد بلکه راضی ان ازین مدل رفتار من
بنظرم آدم هیچوخ تحت هیچ شرایطی نباید دل بشکونه، اما نزاره که دل خودشم بشکنه هر دوش با هم

مریم... چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 17:41 http://Manokhodam94.blogfa.com

وایییی طراوتی ... منم پنج روز اومدم پانسیون... دوتا هم اتاقی دارم ک باهام لجن ... بقول تو چش غره میرن... واس خودشون اُرد میدن... منم خو مث تو ب رو خودم نمیارم ... کار خودمو میکنم ولی دلم پوسید تو اتاقو ..اینا دیگ زدن رو دست هم اتاقیا تووووووو ....خدا ب دادممممم برس...

مریم بیخیال باش بابا خودت برو بگرد حال کن!با همکلاسی هات دوست باش
کم کم نرم میشن، اصن مدل خوابگاه همینه
یه پست قدیما گذاشته بودم که خیلی باحال بود، دو ساعته دارم میگردم اما پیداش نکردم که ارجاعت بدم به اونجا

مریم... چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 23:37 http://Manokhodam94.blogfa.com

والا طراوتی فعلن ک سعی کردم تااونجاییک میتونم خوب باشم... از پسش برمیام یا ن ....

برمیای عزیزم برمیای
البته من گاهی کم میارم شدیدا میرن رو مخم

مریم... پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 14:35 http://Manokhodam94.blogfa.com

عبدتتتتتت مباااااارک عششششششقممممم .... بوووووووس...

عیدت مبارررررررررک جیگر طلا
ولی من کلن غصه داشتم امروز ! کلی حاجی مردن، آخه این چه جور مکه رفتنیه؟!

مریم... پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 18:43 http://Manokhodam94.blogfa.com

اره طرواتی.... خدا لعنت کنه ال سعوووود رو ... خداازشون نگذره ... ایرانیا خیلی احمقن ک باز بلند میشن میرن .... منم خیلی ناراحت شدم...

دقیقا

قیچی سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 21:15

دختر خالمم رفته بجنورد فیزیک بخونه کارشناسی
داره زندگی خوابگاهی رو تجربه میکنه و منم ناخوداگاه یاد شما و خاطراتتون میافتم

به به سلام حسین خان حال و احوالت؟ نگرانت شدیم برادر!

مریم..... دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 22:22

طراااااااااوتتتتیییی ... عشششششققققممممم کوووووشی.... بیا حاضریتو بزززن .... کوشی چن وخته گلی؟؟؟ خوبه حالت؟؟؟

سلام مریمی ی ی ی ی
مرسی از احوالپرسیت عزیزدل
باز دوباره افتادم رو دور کار و گرفتاری و مشغله وگرنه سیصد روزه میخوام بیام وبلاگ ها، هی نشده

مریم..... سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 00:28

فدات گلی .... ی حاضری بزن خو .... نمیگی مریم دلتنگت میشه .... میخام بوس بزارم طراوتی ولی ایکونش نیس... بووووووسسسسس ...

عزیــــــــــــــــــزی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد