خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

وای که دلم چقدر برات تنگ شده طراوت جونم

الان که مبینم واقعا جات خیلی خالیه...
دیگه از تو آشپزخونه صدای شکستن نمیاد،
دیگه وقتی همه جا سکوت مهیاس (برای خواب صبحی که کلاس نداریو خیلی میچسبه، چرت بعد از ظهر، گوش شیطون کر درس خوندن) صدای بلند صحبت کردن و قهقه های از ته دل بعضی ها این سکوتو نمی آلاید("نمیشکنه"، پیش خودمون بمونه  هاااا)
دیگه وقتی کسی میره بیرون هنوز با آسانسور به طبقه ی همکف نرسیده بر نمیگرده  یاد اسپریش بیافته( نکتش اینجاس با اینکه کلید از هر جای ممکن در دسترس تره ولی ایشون در میزنن تا یکی بیادو در باز کنه)....
وای که دلم چقدر برات تنگ شده طراوت جونم 

.  

ببین دوریت با من چه کرد ... بابا من اومد خیر سرم در مورد probability of fixation تو wikipedia یه توضیح پیدا کنم ببین سر از کجا در آوردم.

نظرات 2 + ارسال نظر
belladonna دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:45

آخ که چشمه اشکم خشکید از بس واسه دوری طروات گریستم. ممول چرا احساسات منو به بازی میگیری اخه؟هان؟

راستشو بخوای...
خب احساست منم به یه همبازی احتیاج داشت دیگه!

طراوت دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:16

هردو دارین جدی میگین یا سرکار رفتم؟؟؟؟؟؟؟
واقیا؟! اه اصلا فکر نمیکردم اینقذه باوفا باشید!
ممول جان راستی اسپری ام و ندیدی؟!
جات خالی! یه لیوان خونه شکستم موقع ظرف شستن پودر شد! رکورد قبلی هارو زدم

شک نکن که جدی میگیم
تو کمدته دیگه؛ بیا در بزن تا بهت بدم

یاد آخرین شیشه مربایی که شکستی افتادم که مال بلادونا بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد