خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

جعبه کفش

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و نپزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد.

پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد، پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.

پیرزن گفت: هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. او به من گفت که هر وقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود. فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود، از این بابت در دلش شادمان شد. پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها ازکجا آمده؟

پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام. 

نظرات 3 + ارسال نظر
طراوت شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:14 http://nabeghehaye89.blogsky.com


ای جونم. خیلی ناراحن شدم.
از دست این مردا

الهی قربونت برم، پیش میاد دیگه. تورو خدا به اعصابت مسلط باش.

آسان یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:58

سلام
این متن بیشتر شبیه به طنز بود........اولا این خیلی عجیبه که چطور این آقاهه این همه سال رو خویشتنداری کرده و سری به اون بسته نزده خب شاید یه بمب یا یه هر چیزه دیگری تو اون بوده و این با توجه به حس کنجکاوی هر انسان غیر ممکنه....دوما این آقای نسبتا محترم اصلا تو طول این مدت زندگیشون یه سوال نکرده ببینه خانم چرا اینقدر عروسک میبافی مگه کار و زندگی نداری که همش داری عروسک میبافی....سوما مبلغی که گفتین 95 هزار دلار حدودا برابر 90 ملیون تومان میشه اگه اینطوریه که الان من درس رو بیخیال میشم ومیرم عروسک میبافم چون فکر کنم با پست هیئت علمی هم تازه اگه شانس بیارم کل زندگیمو تلاش کنم نتونم اینقدر پول پس انداز کنم.
ولی در کل داستان زیبایی بود اینها همه محض مزاح بود
موفق و شاد باشید.

سلام
مهم مطلبیه که ازش استنباط میشه...
.
ممنون از کامنتتون

فرزانه یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:07 http://room417.blogfa.com

اگه گفتین این نشان دهنده چیه؟؟؟؟؟!!!!!
گل بودن خانومااااااااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد