خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

شهریور 30 روزه!!!

منو جمع نابغه ها تصمیم گرفتیم شبو زود بخوابیم تا صبح زودتر پاشیمو به کارو زندگیمون برسیم. من دیروز وقتی از کلاس اومدم، تونستم از خیر خواب خوش و چندین ساعتی ظهر که از قضا همه ی نابغه ها هم گرفتارشن بگذرم، حالا به چه امیدی؟ به امید اینکه شب زودتر بخوابم. خلاصه اینارو گفتم که برسم به اینجا که من شبو زودتر(12) خوابیدم اما صبو زودتر بیدار نشدم. برکه جونم که دیروز موقع رفتن به دانشکده لطف کرد و بیدارم نمود، امروز خبری از لطفشون نبود

امروز برای ساعت 11 من و برکه و بلادونا یه کارگاه کار با نرم افزار... رو ثبت نام کرده بودیم. صبح که بیدار شدم ساعت گوشیمو نگاه کردم دیدم 9.20 اس و یهو پریدم. راستش تعجب کردم، زنگیدم 119 و خانومه گفت ساعت 8.20 دقیقس. رفتم بلادونا رو بیدار کردمو به ایشون گفتم ساعت 8.30 بیدار شو دیگه. صبحانرو آماده کردم،‌دوباره اومدم تو اتاق بلادونا که این دفعه صدای خوش آهنگ خروسشو در بیارم که دیدم خانوم نشستن. و با تعجب به من میگه که ساعت 9.30 دقیقس. گفتم نه بابا اپراتور 119 گفت 8...!  بلادونا جون گفتن امشب ساعت 12 ساعتا یه ساعت عقب کشیده میشه و این اشتباه کرده. منم به بلادونا اعتماد کردمو پروپوزال نویسیو تعطیل کردمو راهی محل برگزاری کارگاه شدیم. 

 چشمتون روز بد نبینه که ما بجای ساعت ۱۱، 10 رسیدیم.  بله، ساعت 1 ساعت عقب کشیده شده بود!!!!!!!!!!!!!  

نظرات 9 + ارسال نظر
لیلا پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:22 http://leilaamiri.blogsky.com/

سلام...
از دست این ساعتاشون...تا میای به ساعت جدیده عادت کنی،باز یه ساعت میکشنش عقب،تا میای به این یکی عادت کنی باز فروردین رسیده و دوباره یه ساعت ساعته رو میکشن جلو...بدبختی گرفتاریم ما از دست این دولت محترم...
حالا خب بازم خوبه که یه ساعت زودتر رسیدید نه دیرتر!

آره واقعا، حالا خوبه زود رسیدیم.

طراوت پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:58

دست از دلم وردار که خینه!
امروز ساعت ۸ کلاس داشتم اما ۷ دانشگاه بودم
آخه از کجا میفهمیدم این قضیه رو

طراوت جون من فکر کنم این درست تر باشه: دست رو دلم نذار که خینه
البته اگه دوست داری، همون که تو میگی

محمدآقایی پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:39 http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/

اسم این مطلب را باید میذاشتی سوتی ساعتی
.
.
.
من خیلی پاییز را دوست دارم.
پاییزتون مبارک

آره اینم جالبه.
.
.

ممنون، u 2

belladona پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:05

آخ دیدی چی شد؟ حالا من و ممول اونجا رفتیم تو مرکز کامپیوتر نشستیم و به هم فحش میدیم اون میگه تقصیر توئه من میگم نه خیر تقصیر توئه. اونجا رو گذاشته بودیم رو سرمون

نه خیر تقصیر توئه

[ بدون نام ] جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 00:44 http://bashmagh.blogsky.com

این تغییر ساعت یک نفع داره و یک ضرر
اگه کفتین
جایزه داره

نفعش اینه که اون روز صبح ۱ساعت بیشتر میخوابیم
ضررشو دیگه نیدونم، شاید همینکه زودتر از موعد جایی هستیم و علاف(الاف) میشیم.

طراوت جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:28

خب اگه دلم خین باشه نباید دستت رو روش بذاری!
اما اگه گذاشتی(که دیگه اوج درد و اذیت میشم) زود باید ورداری!
در اینجا مقصود گوینده اینه که تو دست گذاشتی رو دل خینم! یالا ورشدار که دلم ترکید
این از اونی که تو میگی بیتره که

ولی من که هنوز دست نذاشته بودن، فقط اشاره کردم

فرهاد جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:56 http://www.semicolon.blogsky.com

خوبه که! اینطوری میشه یه ساعت بیشتر خوابید!

طراوت شنبه 2 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45

اون روز خیلی شانس باهاتون یار بود منم که یک ساعت زودتر رفتم دانشگاه وقتی بهتون پیام زدم که بگم ساعتا رفته عقب پیامم نرسیده بود

آره واقعا آخر شانس بودیم، تازه یه چیزی میگم پیش خودمون بمونه ها
بعد از یک ساعت وقت گذروندن تو سالن کامپیوتر، ضد حال بعدی راه ندادنمون تو کارگاه بود. خانومه ی به قول بلادونا فلون فلون شده میگفت اسمتون تو لیست ثبت نامیا نیست. حالا به هر صورت و ترفندی بود رفتیم تو، ضد حال بعدی سرعت فول العاده پایین اینترنت بود که کلاس 40 دقیقه زودتر تمومید. پیش خودمون بمونه هااااااا!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27

سسسلام ممولی جون جون جونی اه من که اصلاعصابه اومدن به اونجارو! وندارم

درکت میکنم
ولی متاسفانه باید بیای دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد