فکر کن
بعد دو ماه برگشتی خونه
شهر خودت
دلم واسه خونه یه ذره شده
یعنی میشه
میشه زنگ بزنم آژانس کنار خوابگاه و بگم ترمینال؟
بعد با چمدونم برم سمت ترمینال
سوار اتوبوس بشم و حرص بخورم که چرا همیشه اتوبوسای این شهر با دوساعت تاخیر حرکت میکنه
برسم به شهرم
و خونمون...
بپرم بغل مامانم
خدایااا
دارم دیوونه میشم
یعنی میشه برم جااایی
که خبری از موش و استاد و بیمارستان نباشه؟
:دی
میگم صحرا
مگه اینکه بحث برگشت به خونه و دلتنگیو و اینا باشه که بنویسیا... وگرنه که عمرن
آخه اینجا غیر از دلتنگی چیزی واسه نوشتن ندارم
میشه خانوم صحرا ..
میشه
فقط یه خورده صبر بایدت
منتظر اون روزم عزیزم
سلام...
یه روزم میشه بگی میشه 1 فرصتی پیش بیاد برگردم همون شهر بتونم کنار دوستام دو روز بی دغدغه سر کنم؟...
من اینجوری بودم و الان اینجوریم... امیدوارم زودی به خونه بری گلم
قبول دارم عزیزم
ولی لینجا خداییش عذاب آوره
من شهر دوران کارشناسیمو دوس داشتم
ولی اینجا آخر دنیاس
آخ جون این یه موقعیت پ ن پ خوبه:
...
........
پ ن پ!
اگه میدونستم اینقد خوشحال میشی زودتر این پستو میذاشتم
والا اینی که دارم میگم از شهری هست که اصلا و ابدا حس خوبی از دیدنش بهم دست نمیده و اصلا دوست نداشتمش...این نیز بگذرد عزیز دلم
ایکون بوس بغل نداره ...ولی بوس بغل فرض کنید
قوربونت برم مرسی عزیزم
فقط میخوام زودتر بگذره
نه کی گفته خوشحال شدم,فقط خواستم یه چیز بگم که بخندی...
ببخشید منظور بدی نداشتم...
خواهش میکنم
منم شوخی کردم
سلام علیکم.من ایمان یه ترنسکشوال اف تو ام.وبتون خیلی جالبه خوشحالم دیدمش
علیکم السلام به وبلاک ما خوش اومدی