خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خونه تکونی خونه تکونی ما داریم می آییم!

امروز صبح رسیدم خونه. بعد 5 ماه همه چی همونجوری بود فقط ساختمونای نیمه ساز اینور و اونور خونمون ساخته شده بودن که خیلی قشنگ بودن همین! کلا هیچی و هیشکی ظاهرا هیچ فرقی نکرده بود که البته جای خوشبختی ست که همه چی سر جاشه و زندگی جریان داره ولی خوب بدیش به اینه که من خودم می دونم این چند وقت چه تغییرات خفنی داشتم و دیگه نمی دونم که آیا دیگران چه تغییرات درونی و حتی انفجار و تبدیل درونی داشتن. آخه مهمه که بدونم پدر و مادرم چیکار کردن و چی کشیدن. خواهرم و برادرام به کجا رسیدن و الان کجای کارن؟ عروس خانوما و آقا داماد چیکارن الان؟ ظاهرا هیشکی هیچ فرقی نکرده و منم همون آدم قبلی ام ولی من که می دونم همین 5 ماه که هم کوتاه بود و هم طولانی؛ زمان خیلی خیلی مناسبی بود واسه تغییر خیلی چیزا.



فردا خونه تکونی خونه ما رسما شروع میشه و امیدوارم که مث پارسال دقیقا تا لحظه ی قبل از سال تحویل طول نکشه و فوقش دوشنبه همه چی شسته رفته سر جاش باشه. فردا از آشپزخونه شروع می کنم و فقط خدا به فریادم برسه

آهای اونایی که پسرین و دست به سیاه و سفید نمی زنین: خیلی زرنگین! آهای اونایی که دخترین و خانواده محترم تا حالا همه کارا رو انجام دادن: خیلی خوش به حالتون! آهای اونایی که کزتین: الهی بگردم، خییلی طفلکین!

نظرات 6 + ارسال نظر
یک پیر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:13

سلام کزت جون
این عکس خودته ؟
وقتی که بعد از چند روز و چند ماه بر میگردیم همه خوبن ولی تو باور نکن ...کم کم میگن شکه نشی..
من تو این 2 3 هفته احساس زن عنکبوتی داشتم که میتونه بپره این ور اون ور بدونه چهار پایه تمیز کنه بو خودا...
بابامم میومد میرفت میگفت بابا جان خودتو خسته نکن بیخیال بعد میگفت ببین چه تمیز شده فردا کجا رو تمیز میکنی؟
تا سال پیش جزو خوش به حالا بودم امسال کزت.ولی خیلی کزتی رو دوست دارم ...

سلام جیگر چطوری گلم؟ آره عسک خودمه خوب افتادم نه؟!اوه زن عنکبوتی باز از من خیلی جلوتری من تازه اول راهم! من سالهاست که جزو همون جرگه کزتهام و البته حالا دیگه بعد 70 سال خونه تکونی اصلا هم دوست ندارم

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 19:49 http://gheychee.blogsky.com

خسته نباشین استاد خدا قوت...
(آیکونه "کسی که زده زیر حرفش و مجددا به دوستاش سر زده")
اما یک جورایی در این پستهای اخیر و کامنت ها و پاسخ کامنتها، اندکی غم مشاهده شد....البته اگر گمان میکنی که میخواهم بگویم زندگی ادامه دارد و به آینده فکر کن و اینا، اشتباه میکنی...چون در معدود مواردی که اینگونه دیگران را نصیحت کرده ام هم نتیجه معکوس داشته.
فقط میگویم که کمی از این احساساتی را که گفتی و این بازنگری ها و قلیان های درونی را هم بگذار به حساب ذات و طبیعت این روزهای سال که به نوعی مردن و زاییده شدن است.
ناخدا گاه حال و هوای این تغییر و دگریسی های طبیعت به مایی که درونش زندگی میکنیم هم عارض می شود.
یک کتابی بوود به نام "یک، کوانتوم، عرفان، درمان" که آنجا همین قضایا را به طور کامل بیان کرده و همه اش را نهایتا ربط داده به پزشکیه هومیوپاتی که قطعا شما در این زمینه ها بیشتر از من میدانید.
خلاصه که اینگونه است.
اگر هم من غمی در کار نیست و ایام به خوبی میگذرد که فبها
پ.ن:
یک ایده ای به سرم زده که از این به بعد بیام و در کامنت دونیه دوستانم پست بنویسم
خیلی لذت بخش هست
باور کن
(آیکونه "حالا تو چرا جدی میگیری")

مرسی سلامت باشین. امروز کلا کار زیادی انجام ندادم چون عصر خواهر زاده اومد و دربست در اختیار ایشون بودم تا حالا!
خیلی خیلی ممنون که وقت گذاشتی و این کامنت توپ رو نوشتی اون کتاب رو که گفتی مشتاق شدم که بخونم البت اگه رمان بود بیشتر می چسبیدبا پست نوشتن تو کامنت دونی بروبچ به شدت موافقم خیلی حال میده!
راستی این آی پی ما غلط اندازه بهش اعتماد نکن

طراوت جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 http://nabeghehaye89.blogsky.com

سلام عزیز. خوبی؟ خوشی؟ خونه تکونی خوش گذشت؟
ببین فک نکنی من جزو اون دسته دوم(دختر خانومایی که...) هستما؛ نه منم رسیدم خونه از روز بعد؛ خونه تکونی هال و یخچال و...بود. هنوزم بدنم کوفتس
ولی فقط همینا بود! باقیشو مامان جونم انجام داده بود. الهی بگردم. البته داداشا تنهاش نمیذارن.
همین دیگه. ملالی نیست جز دوری شما.

سلام دختر قند سل تو خوبی گلم؟ واللو خونه تکونی مگه خوش می گذره؟ الان جنازه م رو صندلیهواقعا تو از جزو اون دسته دوم هستیاسلام منو برسون به مامان خوبت و بگو اینقدر تو رو تنبل بار نیاره! فکر نکن از حسودیم میگما! نه! نه!

خودم پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:29 http://porpot.blogsky.com

من همیشه سعی میکنم تو کارای خونه به خانواده‌م کمک کنم.

صحرا:نقطه سرخط.
بلادونا: آره جون عمه ت!

فرزانه شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:40 http://room417.blogfa.com

من جزو گروه دوم بودم

خوشششششششششششش به حالتایشالله که همیشه همینطوری خوش و خرم باشی جیگمل

حسام شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 16:55

وای وای خونه تکونی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد