خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

مرد نامرئی!

این بروبچ تعریف می کردن که سر کلاس دیسکاشن زبان٬ مدیر جلسه پرسیده که اگه شما می تونستین برای لحظاتی نامرئی بشین کجا می رفتین؟ و یک از آقایون جواب داده که پابلیک بث! و اونم البته از نوع زنونه ش 

مطهره گفته که من می رفتم پیش کسایی که ازشون بدم میاد و وسایلشون رو جابجا می کردم تا بترسند!!! عاطفه میره یه بانک یا طلافروشی رو می زنه!  

من میرم تو جمع هایی که همیشه آرزوشو داشتم و حداقل الان نمی تونم بینشون باشم. گرچه لذت بودن تو این جمعها به اینه که شناخته شده باشی و تو هم جزو اونا باشی ولی خوب کاچی به از هیچی! مثلا اینکه دور برت گروه حاتمی کیا یا سراج باشه! وااااااااااااااای! و یا این پروفسورهای باحال که فقط عکس و فیلمشونو دیدم! وووووووووی! 

هی! تو چی؟

نظرات 9 + ارسال نظر
vagrant شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:09 http://www.vagrant.blogsky.com

فک میکنم همه یه میلی به حرکت به سمت جاهای ممنوعه داشته باشن
همه جورش حالا
فرقی نداره

آره ولی آقایون بیشتر این جاهای ممنوع رو دوست دارن نمی دونم چرا

طراوت یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 http://nabeghehaye89.blogsky.com


چه آقاهه سرخوش بوده.
نگفتی کلاس بعدی کی هس؟!
من...من میرفتم تو بعضی خونه هایی که خیلی از استیل و ساختشون خوشم میاد و همیشه دوس داشتم توشونو ببینم! بعدش میرم خونه ی این سران مملکت ببینم دارن چی میگن و خونشون چه شکلیه و...یک سری کارای دیگه و اینا!
شایدم اول این دومی رو انجام بدم

این یه کلاس دیگه ست تو جهاد پشت دندون برگزار میشه انگار همشون باسوات هستن. پنج شنبه ها ۵ تا ۷ هر هفته هس. کلاس شنبه رو گفتم که نگفتم؟کلاس بعدی اینجا ۴ شنبه این هفته ۵ ت ۷ هنوز موضوعشو نمی دونم. بهت میگم. اون روشی که گفتی خوبه

آزاده یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:43

من الان دوست دارم بدون درد سر بدون هزینه و بدون اجازه یک سری بروم اون ور دنیا
می خوام ببینم ارزشش رو داره که براش تلاش کنم یا نه همین جا که هستم همه چی خوبه
یا حداقل بی درد سر برم یک جهان گردی بکنم و بیام

آره خدایی اینم ایده ی خوبیه

حسام یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 16:07

سلام ؛

میگم اون پسر خیلی بی جنبه بوده.یعنی هیچ جای دیگه نبوده الّا اونجا...

من اگه میشد دوست داشتم عکس العمل اساتیدم را موقع مرور پروژه هام ، برگه های امتحانیم و یا دریافت ایمیل هام ببینم...البته دیدن عکس العمل دوستان موقع دریافت هر پیامی از جانب من باحال تره...

سلاااااااااام
ای بابا خوب اونم آرزوش اینه دیگه چیکارش داری بچه رو عقده های میشه ها
آره خدایی منم خیلی دوست دارم بدونم نظر استادم راجع به من چیه

یک پیر یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:30 http://arshadane.persianblog.ir

وقتی نامریی بشی حجم داری یا نداری؟اگر داشته باشی که بازم سر خونه اوله ادم.باید مواظب باشی به کسی نخوری که خل نشن.پس جاهای شلوغ منتفیه.
برای مسافرت هم باید بری 1 جایی که جای خالی داشته باشه سوار بشی.
ولی واقعا بعضی موقع ها تو 1 جاهای مردونه که کار دارم دوست دارم نامریی بشم.خیلی حس بدیه اونجا زن بودن.

احتمالا حجم نداری دیگه
تو حسابو بذار رو حجم نداشتن که فیلد انتخابت گسترده تر بشه
مهتاب جون تو اون جاهای مردونه باید عشوه خرکی بریزی که کارت زود راه بیفته با اخم تخم که کار راه نمی افته

قیچی دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 00:55

من یه جوور دیگه به قضیه نگاه میکنم.
بنظرم بهتر این بوود که میپرسیدی اگر مرئی بودین دوست داشتین کجا برین؟
چون ما عملا نامرئی هستیم و خیلی توو جامعه دیده نمیشیم.
اصلا جایگاه ما در ایده پردازی، در تصمیم سازی، در تولید فکر و اندیشه، در ایجاد محتوا و در خیلی چیزای دیگه، کجاست؟
آیا اینها همه دلیل بر نامرئی بودن ما نیست؟
آیا قابل لمس بودن و در قالب جسم دراومدن، دلیل بر مرئی بودن هست؟
بنظرم ما از نامرئی ترین موجودات داخل فیلم ها و افسانه ها هم نامرئی تریم و خواسته یا ناخواسته قرار نیست دیده بشیم.
با این فرضیات و در نظر گرفتن اینکه در حال حاضر نامرئی هستیم، اگر من مرئی بودم، اگر در جامعه دیده میشدم، اگر تریبونی برای حرف زدن داشتم، دوست داشتم با مردم از طریق تلویزیون و بی واسطه در مورد عمق عقب افتادگی و توسعه نیافتگی فرهنگیمون حرف بزنم.
دست داشتم در نهاد های فرهنگی، حاضر میشدم و از آسیب ها میگفتم.
خیلای جاهای دیگه هم بوود که دوست داشتم برم

یک پیر دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:36 http://arshadane.persianblog.ir

اونجاها که عشوه نمیخواد کلا 1 روسری میبینن قضیه حله.کار راه میفته با مواد اضافی
روزایی که عنقم دوست دارم کسی نبینتم و نا مریی باشم.
کلا نامریی بودن ازادی میسازه برام.
به قول قیچی که میگه الانم دیده نمیشیم پس حداقل بذار ازاد باشم.

والله مام که همینو گفتیم
آره دیده نمیشیم ولی می تونیم آزاد باشیم

خودم چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:36 http://porpot.blogsky.com

میرفتم خونه مهشید اینا :دی خ دوس دارم بدونم سلیقه‌م چطوریه :دی

تو هنوز تو کف اون یارویی؟ الهی الهی! بابا تنوع بده به زندگییت

علی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 http://ghayyoomi.blogfa.com

ما شانس نداریم که
اگه نامرئی هم بشیم یه ماشینی موتوری چیزی نمی بیندمون میاد میزنه تومون
علیل و ذلیل هم میشیم


نه بابا خوش شانس تر از شما هم مگه میشه؟ والله بااااااور کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد