خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

روز معلم مبارک

روز معلم مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

سلام.  روز استاد خیلی خوش گذشت. کلا از حدود ۱۱ ظهر با بچه های گروه زدیم بیرون تا نزدیک سه بعدازظهر! مثلا دنبال کادو بودیم واسه دوتا استادمون. اخه ما دو تا استاد تو گروه بیشتر نداریم! مابقی پروازی تهران هستن یا دعوت شده از دانشگا فردوسی. 

خلاصـــــــــه؛ منو فاطمه و الهام و نیلوفر؛ با سه تا از پسرای گروه؛ رفتیم خرید از طرف همه. کل گروه تشکیل شده از ۵ ورودی ما(۸۹)؛ ۴تا ورودی جدید و ۲ تا سال بالایی! ولی دیروز ۸نفر بودیم. 

رو کادو یه دسته گل وصل کردیم؛ یه کارت پستال هم زدیم تنگش؛ با تعدادی بستنی و چای خوشرنگ؛ منتظر آومدن استاد شدیم. 

استاد؛ آخی؛ سوپرایز شده بود ناجور! تو حرفاش بغض احساس میشد. 

رو یک کارتپستال هم واسش اینو نوشتیم(واسه اون استاد بهتره): 

 

به نام اولین معلم 

او که در اولین کلام فرمود: بخوان

چه میتوان نوشت که کلمات همیشه کم می آورند در مقامی که مولای متقیان فرمود:

"من علمنى حرفا فقد صیرنى عبدا"

پس مثل همیشه « روز معلم » را بهانه می کنیم و آنچه را در کلام نمی گنجد از دل می نویسیم:

استاد گرامی

با همه بلندی مقامتان و همه کوتاهی مرتبه مان در برابر شما، قدردان زحمات همیشگی تان هستیم.

و دعا می کنیم آنچه را که ما از جبرانش عاجزیم و در ظرف زمان و مکان نمی گنجد، قادر مطلق در هر دو جهان برایتان جبران فرماید.

روزتان مبارک

نظرات 6 + ارسال نظر
خودم چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:32 http://porpot.blogsky.com

خدایی منم اشک تو چشمام حلقه زد فکر کن اینطور دانشجوهایی داشته باشم


جدی؟!
باور کن ما یه همچین دانشجوهایی هستیم(به قول بلادونا گفتنی)

قیچی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:45

با احترام به همه اساتید دلسوز و بزرگوار
...
اما عقیده شخصیه من اینه که این روز صرفا مختص معلم هاست و صد البته مقام معلمی (همون معلمای مدرسه که با حقوق ناچیز بیشترین انرژی و عشق رو از خودشون مایع میذارن) بسیار بالاتر از اساتیدی هست که خیلیاشون متاسفانه به دانشجو به عنوان ابزاری جهت رشد خودشون نگاه میکنن.

منم با تو موافقم. واقعا این روزا اصن استادا فقط میخان دانشجو واسشون مث تراکتور کار کنه و همیجور گروگر(gorrogor) مقاله بده بیرون به نام اونا
اما این استادمون خیلی مهربونه دیدگاهش به دانشجو این مدلی نیس. نمیدونی چقده برامون زحمت کشیده. مث باباها! یه بار بهش گفتیم مث بابامون میمونی تو دانشگا

حسام پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:24

آفرین..

belladona پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:29

بغض کرده بود؟ ای جوووونم. استاد منم خیلی ذوق زده شد به فرزانه که واسش شکلات برده بود گفته ما که اهل شیرینی نیستیم به ما که یه ست خودکار بردیم گفتن این جعبه ش دیگه لازم نیود دو تا خودکار می آوردین همینطوری الهی بگردم اصلا ذوق نداره

آره! همه هم فهمیدن!
خیلی این استاد تو معرکس بابا! خیلی باحاله یعنی دریغ از یه ذره ذوق خدایی

یک پیر پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:50 http://arshadane.persianblog.ir

به به من مومورم (میمیرم) برای همین کارهای تیمی .اصلا تیم باشه کار باشه منو مرده محسوب کنید...
خیلی کار قشنگی کردید دستتون درد نکنه .
امیدوارم بعدنیا هم قدر شمارو خوب بدونن.

ها وللو خواهر! مو هم مومورم واسشا!
قوربونت! کاش بودی جای من میرفتی کار تیمی! این روزا کل وقتمو داره میگیره! از شنبه هم هفته ی آموزشه! ما غرفه داریم. حالا چند روزه درگیریم بیا و ببین

قیچی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 20:32 http://gheychee.blogsky.com

در ادامه کامنت قبلی باس بگم، اوون زمانی که دانشجو بودم، منظورم دوره لیسانسه....وقتی استادا رو میدیدم که هرکدوم یه ماشین گرون قیمت انداختن زیرپاشون...وقتی میدیدم چه ارزشو اعتباری دارن...وقتی میدیدم دانشجوها باید توو نوبت باشن که فقط بتونن یه جلسه 10 دقیقه ای باهاشون داشته باشن...وقتی میدیدم بعضیاشون به راحتی با سرنوشت دانشجو بازی میکردن...وقتی میدیدم از خودشون یه بت درست کرده بودن...وقتی میدیدم ابهت پوشالیشون رو...
تازه قدر معلمای مهربونمون رو میدونستم...تازه قدر آقای اسماعیلی رو میدونستم که با دوچرخه میومد مدرسه...آقای دیوانی که بعد از مدرسه، باماشینش کار میکرد....آقای توسلی که کتش پاره بوود....آقای نوحی که دستش همیشه خاکی بوود...معلمای عزیزی که همه عشقشون، همه تفریحشون این بوود که بعد از کلاس و سروکله زدن با یه عالمه بچه پرروو، برن بشینن توو دفتر و با هم حرف بزنن، چایی بخورن، از مشکلاتشون بگن...از اتفاقات مدرسه حرف بزنن. و البته از بچه هاشون بگن. چون معلم جماعت همه افتخارش به بچه هاشه...
ای بابا...نمیدونم اصلا اینارو چرا باید اینجا بگم...شاید باید یه پستی مینوشتم....
ولی خوب تقصیر خودتونه. کاری میکنید آدم توو خونتون احساس راحتی کنه و بیاد پستاشو اینجا بذاره...قبلا برای بلادونا از اینا گذاشته بودم
الانم برای شما
حالا اینا درد دل بوود..حرفایی بوود که بعضی مواقع مثه یه بغض توو گلوی آدم گیر میکنه
شما مختاری به انتشار و یا عدم انتشارش...

در ادامه ی پاسخ قبلی؛ عارضم به حضورتون که : بنده برای افرادی که درس خوندن و زحمت کشیدن؛ فوق العاده احترام قائلم.
تموم استادایی که میگی این مدلی نیستن. البته قبول دارم که اکثرشون دنبال افزایش پول و تحکیم موقعیت خودشونن.
تو دوران مدرسه هم بودن معلم هایی که یا با حرفاشون دل بچه هارو میشکستن؛ یا با تنبیه های بدنی. حتی گاهی کاملا بی مورد!
نمیشه کلی گفت معلما بهتر از استادا هستن. مخالفم.
بنظرم هر دوقشر کاملا قابل احترام هستن. و باید بگم با این که استادا حقوق بالایی دارن؛ ولی بنظر من هنوز هم اون چیزی که حق زحمتاشونه نمیگیرن. تو حقوق سه چهار میلیونیه یک استادو با حقوق ۱۰ میلیونی یک آب انارفروشی مقایسه کن! خیلی زوره به خدا!
حالا دیگه معلما که داغووونه حقوقشون. اصلا اصلا به حقشون نرسیدن. در گذشته های دور؛ قشر معلم؛ قشر مرفه ای بود. چون واقعا همین حقشونه. اما الان...
پدر خودمم دبیرن. از دل معلما باخبرم.
نتیجه گیری: هر دوقشر کاملا قابل احترامن(خصوصا جون قشر تحصیلکرده و موثر جامعه هستن) و هر دوقشر به اون چیزی که حقشونه نرسیدن و نمیرسن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد