خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

اعتماد

  

گاهی وقتا یه مشکل واست پیش میاد که می خوای حلش کنی٬ گاهی وقتا اون مشکل مربوط به حیطه کاری خودته و اگه بخوای با ملت در جریان بذاری ممکنه یه جورایی حالتو بگیرن. شاید واست پیش اومده باشه که تو کانتکتات دنبال یکی بگردی و دست بر قضا پیداش کنی؛ همون که به نظرت خیلی باشعور و با ظرفیته و می دونی که سوژه ت نمی کنه! خیلی حس خوبیه وقتی می فهمی که دور و برت هنوز هستن آدمایی که واست ارزش دارن و واسشون ارزش داری... 

امروز بعد از سه سال صدای یه همکار خوب رو شنیدم و واسم خیلی ارزش داشت.  

به سرم زده یه سر به کانتکتام بزنم و بی بهونه احوال بعضیاشونو بپرسم.

نظرات 9 + ارسال نظر
قیچی چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:40

البته ما با حُسن ظن بدین پست می نگریم و تلاشی از پی برقراری ارتباط فیمابین همکار خوب و آن نشان قلب موجود در تصویر نمی کنیم
.
اما آن جمله ی واپسینتان را شدیدا پایه ایم...ما هم گاهی کمر همت بدین امر خطیر بسته ایم اما هر بار، همان درد فراخیه معروف، مانع از آن کار شده است

ممنون از حسن ظنت قیچی جون ولی فکر نمی کنی این حرفا دیگه از من گذشته؟ بعدشم از کجا فهمیدی که همکار من مرده اصلا؟
آخ اون فراخی رو نگو که نیاز به جراحی داره میگن چند تا بخیه بخوره خوب جمع و جور میشه

یه ضعیفه چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:54 http://zaefeh.blogsky.com/

سلام بلی ..
کجایی دختر ..دلم برات تنگ شد خو
خوشحالم که هستی ..
نمی دونم چرا حس می کنم تو از بقیه ی بچه هایی که توو این بلاگ می نویسن احساسی تری
قربونت برم ...ایشالله همه لحظات عالی باشن

سلااااام عسلم دل منم واست تنگ میشه خوفدای تو و ممنونم ازت به خاطر این محبتت کاش لایق باشم بوووووووووووووووووس

قیچی چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:32

نه فکر نمیکنم
و دوس ندارم هیشکی راجع به خودش حتی به شوخی از این فکرا بکنه

قویبون این فکر و احساس قشنگت

فاطمه پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:20

من تو محیط کارم فقط یه دونه از این رفیقاا دارم اونم خیلی کم میبینمش و واقعا حس خوبیه یه جور آدم احساس امنیت میکنه نه؟
اینقد دلم میخواد ببینمتون .خیلی ......

واقعا آدم احساس امنیت می کنه وقتی یکی هست که یکرنگ و نرمالهمنم خعلی دوس دارم تو و بروبچس رو ببینم خعلی

شاعرشنیدنی ست پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

سلام فکر خوبیه
به روزم

ممنون از حضورتون

یاسی پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 http://cashcool.blogsky.com/

سلام بلادونای گل.
عزیزم حرفهایی که توی دل هست ارزشش زیاده وا قعا باید به کسی بگی که میدونی روبرو و پشت سرت یکرنگه.امیدوارم همه دوستای خوبت یکرنگ باشن مثل دل مهربونت.

سلااااااام عسلم
واقعا همینطوره و چقدر لذت بشخه وقتی می بینی که اون دوستای خوب رو داری

یک پیر پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:02 http://arshadane.persianblog.ir

ببین 1 دور تو کانتکتات بزن ببین کیس مناسب نداری ؟
با دست گل و شیرینی لفا .
اینجا به هرکی تو خیابون میگم در میره .
اصلا کانتکتات رو بده خودم چک کنم.
پ.ن : بعضی ها دلشون دریاست و گوششون ساحل تمام دردای ادم.همچین که حرف میزنی و به گوششون میرسه تمام ناراحتیت رو فراموش میکنی و اون هم حرفاتو تو دریای دلش غرق میکنه.
اینجور ادما کمند قدرشون رو باید دونست

همه کانتکتای خوش تیپ گوشی من فدای یه تار موی تو
خیلی تعبیرت از این آدما باحال بود

طراوت پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:06 http://nabeghehaye89.blogsky.com

سلاااااااااااااام و رحمت الاه.
بعله بعله؛ کاملا موفقم باهات سرکار علیه.
این عالیه که همچین دوستایی داشته باشی و من هم خیلی این مدلی دوست دارم؛ که عاشق همشونم. مخصوصا تو

خب حالا فقط محظ کنجکاوی دوستان(من نه ها! سایر دوستان مث قیچی) بگو بینم این همکار قدیمی از آقایون نبودن که احیانا؟

سلام جیگر من فدای تو ریفیق عسلم
نه جیگر من از اون مشکلای درد بی دردی نداشتم با سرنگ آلوده ی یک موش عفونی هدا رو نیدل استیک کردم!!! می دونستم اتفاقی نمیفته ولی نمی خواستم بی تفاوت باشم تصمیم گرفتم به یکی از همکارای سابق بزنگم ولی همشون اینقد دلقکن که سوژه می کنن منو و همه جا جار می زنن که فلانی نگران چیه. تو این فکرا بودم که یادم اومد از یه همکار خوب و با معرفت بعد از ۳ سال بهش زنگیدم و اونم گفت چیزی نیست و اینا. راستی یه خبر خوبم ازش شنیدم من بهش گفتم دکتر می دونی من الان مشهدم دارم ارشد فلان می خونم اونم بلافاصله گفت تو می دونی من الان تهرانم دارم تخصص جراحی می خونم؟ خیلی خوشحال شدم خدایی اینقدر که هدی رو یادم رفت

فرهاد جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:09 http://semicolon.blogsky.com

من اصن در حالت عادی این کارو میکنم بعضی وقتا.یعنی فون بوک گوشیمو بالا پایین می کنم به یکی دو تا از دوستای خوبم که واسم ارزش دارن و واسشون ارزش دارم میزنگم! حس خوبی میده بهم این کار...

ایول به تو خیلی کارت قشنگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد