تو خوابگا یه اتاق هست به اسم اتاق تلوزیون. هیشکی توش نیست. جون میده واسه درس خوندن. یه میز توش بود. منو ممول تصمیم گرفتیم یه میز دیگه هم بدزدیم و دو نفری بریم اونجا و بترکونیم! دیروز صبح( حدود 8:30) کلی نقشه ی دزدی از بین میزهای سالن مطالعه رو کشیدیم. میز مورد نظر انتخاب شد. این خدمه ی نظافتی خوابگاه مدام ازون سالن رد میشدن دست آخر هم کمی مشکوک شدن. این شد که ما صحنه رو ترک کردیم و به اتاق متواری شدیم.
حدود ساعت 9 بود که دوباره به محل مذکور برگشتیم. این دفعه از خدمه ی سمج خبری نبود! میزو با دست سایز گرفتیم و بررسی کردیم که از در سالن مطالعه خارج میشد. با صدای پایی که شنیدیم مث خرگوش پشت میز پریدیم و یکی از کتابارو ورق زدیم که مثلا داریم درس میخونیم. دیدیم ای دل غافل! این که آزی خودمونه! برامون لامپارو روشن کرد و یه نگاه چپ چپ که یعنی ای آی کیوها، تو تاریکی دارین درس میخونین؟! گفتم آزی جون اصلا حواسمون نبود! غرق درس شدیم دیگه جون تو!
اومدیم بیرون(چون ترسیدیم این حرکتو بزنیم و از سمت آزی سرزنش شیم!) دیدیم فیروزه و مهناز و صحرا تو سالن هستن. گفتم خوب شد. اینا همه خودی ان! ممول رفت همرو توجیه کرد و هر کدوم رو یه قسمت سالن قرار داد و بنا شد اگه کسی اومد داد بزنن ممووووووول یا طرااااااااااااااوت! خلاصه رفتیم داخل سالن مطالعه، به آزی گفتیم شتر دیدی ندیدی! شوک زده شد بچه()! میزو برداشتیم و در سالنو باز کردیم و...از طبقه دو با چه مکافات و بدبختی میزو آوردیم طبقه یک!(با همکاری بچه ها). رسیدیم جلو اتاق تلوزیون.
به قول ممول، چی بشه بهتره؟!
میز از در نرفت داخل!!!
هر کاری کردیم نشد. کلی هم دانشجو ازون جا رد شد و آبرومون رفت! همین فیروزه هم که
داشت مارو میدید و قبلش کلی همکاری کرده بود، هی میگفت: بچه ها خدا شفاتون بده!
خیلی خنگین! خیلی فلانین! چرا تو سالن مطالعه درس نمخونین خب! ای خااااااااااک!
دست از پا درازتر، میزو دوباره بردیم طبقه دوم و گذاشتیم سرجاش! فقط عاقبت این دزدی، قرمزی شدید دست ها،عرق زیاد، خستگی، خرابی دیوارها و...داغون شدیم رفت.
فک کــــــــــــــــــــــــــــــن
نتیجه اخلاقی: اگر خواستین دزدی کنین، قبلش بررسی کنید آیا اون چیز از در اتاق یا خونه میره داخل یا نه؟
عجله کار شیطونه!!!
دست سرخ شده بعد از دزدی:
بعدا نوشت: حالا امروز صبح سر سفره؛ ممول برگشته میگه: یه فکر بهتر کردم! بریم تلوزیون اون اتاقرو بدزدیم بیاریم اتاق خودمون!! برا ایام ماه رمضون؛ موقع سحر و افظار خوبه!!(نیت خیر داشت بچه!)
تخم مرغ دزد؛ شتر دزد میشود!
well...
another day and another funny story ...
i liked it but I really wonder how could you do such a thing?!
but I must also say that I very much enjoyed your robbery and also your team work to commit a theft.
Boys can never do such delicate jobs :-)
I wish you luck in your next attempts :-)
All times, we have funny story! I dont know why!
robbery? its really easy! you shold just want! and try for your goal!!
oh, no! boys can do it even better than girls!!
thanks so much for your encourage
یهنی خااااک آخه این چه کار خنگولانه ای بود که شماها کردین از نوابغ بعیده خوبه من باهاتون نبودم
تو که خیلی ترکوندی! واسه خودت رفتی تو پست کشیک حالشو بردیااااا!
خیلی کارتون باحال بود
قوربوس تو. جات خالی بود.
شاید اگه بودی و مارو رهبری میکردی؛ اینقدر خرابکاری نمیشد!
من هنوزم تو کف بلند خندیدنای توام. هی میگم آروم، بازم میخندی. منم به خنده مینداختی.
.
ولی چه بد شد. به سختی پایین بردیمش اما ضد حال خوردیم
خیلی هیجان داشت خب!
ها ولا
سلام دوس جونی: طراوت
خوبییییی؟؟؟!! چه خبر؟ بالاخره امتحانام تموم شد(البته الان چند روزه) و تابستون شدهههههه
اینجا هنوز همون حال و هوای درس و مشق داره دیگه.بس که شما درس خونین
سلام بر دوس جون فرهاد دانشجو!
تو خوبی؟ شما خوب باشی ما خوبیم
پس مبارکههههههههه
درست بگو بچه بس که ما خرخونیم بهتره فک کنم!!
صحرا کجاست چرا پست نمیذاره؟!
صحرا هم همین دورو وراست. نمیدونم ولا!
آخر هفته میخواد بره خونه. شاید بیا یه پست دلتنگی واسه خونه بذاره! شااااید
دزدیهاتون مستدام
لطف عالی متعالی
خیلی باحال بود ! کلی خندیدم !
قوربون تو عزیز
اوف شدیم؛ گریه ناکه که!
سلاااااااام
خوبییی؟؟
الهیییی دستت چه قد اوف شده
چه کارا میکنی؟؟نیستیاااا
سلاااااااااام عزیز دل
قوربونت. بیکار بیعار میچرخیم و... کار خلاف و...اینا دیگه!
من اول فک کردم این کار کار بلی ..می خواستم کلی دعواش کنم
که این چه به روز دستته که آوردی
دیدم ای دل غافل ..این طراوته که باز کودک درونش فعال شده
خداییش من موندم ماه رمضونی همه می رن تو بخشش گرفتن برای گنهان ..شما تازه یاده کارای جدید از اون لحاظ می افتین
دخمل های تحصیل کرده باش خدایی
الهی قربون جفتتون بشم / بوس
نه بابا! بلادونا جدیدا خانوم شده
دیگه با ما اونجوری نمیپلکه که!
کلا دوستان خیلی کودک درونشون تپلی و پر سروصداست
خداییش منم موندم
دروووووووووووود
ای ول بابا. آخی نازی لابد میزه خیلی سنگین بوده که دستت قرمز شده. ما هم تو خوابگاه که بودیم میز دزدیدیم منتها خدا رو شکر چهارچوب درهای اتاق های خوابگاه ما گشاد بود
موفق باشید در دزدی های آتی
درووووووووووود و دو صد بدرووووووود بر تو ای محبوب دلها
خب خداروشکر که برا شما بخیر گذشته.
نه دیگه ما دستمون داغ شد
مقتول فراری سری به قاتلت نمیزنی؟
سلام قاتل متواری شده!!!
خب وقتی مقتول شدم چیطو به شوما سر بزنم دادا؟
نا امید نشین. برین سراغ پروژه بعدی: tv!
کی تو ماه رمضون موقع سحر وافطار می ره تلویزیون نگاه کنه؟! برین بدزدینش حداقل شما استفاده کنین(اغفال های یک شیطان)
نه عزیزم. اتفاقا یه میز توپ دیگه جدیدا پیدا کردیم. طبقه پایین زیر پله ها افتاده!! میز کامپیوتره! چند وخته تو نخشیم!! نقششو کشیدیم. قراره فردا صبح زود بریم و یه عملیات خفنگ دزدی را بندازیم
برامون دعا کن لفا
راستی فری تو کجایی؟! ما خوابگاه بهارستان انتهای خیابون باهنریم!! نزدیکی بهمون؟!
می خواستم بگم یه وقت اغفال نشین تلویزیون رو ببرین، ملت ماه رمضونی منو نفرین کنن! آقا ما اشتباه کردیم. شما هم لطفا اغفال نشین.
من خوابگاهی نیستم. درسم تموم شده. اهواز خوابگاه بودم
هیشکی نمیره اتاق تلوزیون اصن.
امروز رفتیم کلیدشو گرفتیم تلوزیون رو نبردیم بلکه اتاقشو از آن خود کردیم!!
اوهوم
شد ۱۴ تا