خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

دو تا ترول بانمک

من که مردم از خنده

شاید دیده باشینشون. اما من هر بار که میبینم برام جالبن. خدایی این استعداد مردممون در جک ساختن و ترول ساختن و...تکه!



مسابقه آیکونی

هرکی گفت این (شکلک پایینی)کیه ؟جایزه داره  

 

 

فنچ!

دیشب با مطی و برکه رفتیم یه جای خعلی خوب. جای همگی خالی٬ خدایی بارها یاد شما دوستان گل وبلاگیم افتادم. کنار ما یه دختر کوچولوی جیگر طلا بود که ما سه تا عاشقش شدیم و بی اجازه مامانش چند تا عکس ازش گرفتیم و بعدشم البته از مامانش اجازه گرفتیم واسه این کار! آخرشم فنچول اومد با برکه حرف زد با این قشنگی: ادبد بودو می دا دادی ب د!!!! و با برکه یه عکس یادگاری گرفت! چند تا شو گذاشتم تو ادامه مطلب: 

ادامه مطلب ...

المپیک

 

 

میدونی 

دفعه قبلتر که  رفتم خونه به مدت ۲۳ روز در منزل تشریف داشتم و پایان نامه را کلا بیخیال شده بودم.طوری که وقتی برگشتم دانشگاه استاد گرام: من: 

اون روزا بازیهای جام ملتهای اروپا برگزار می شد و من فقط به عشق تیتراژ برنامه ی جام چهاردهم این بازیهارو تماشا می کردم!!!.هنوزم روزی چند بار این آهنگو گوش میدم خیلی قشنگه.یادش بخیر...چه روزایی بود...

پس فردا ایشالا میرم خونه.اونموقع بازیهای المپیک شروع میشه. 

منتظرم ببینم آهنگ این بازیا چیه..

تاریخ مصرف!

امروز بعد یکی دو هفته مسئول آزمایشگاه عمومی رو دیدم در حالیکه مشغول تلاش و تکاپو بود انگار که تو آزمایشگاه خبریه٬ میگه داره آزمایشگاه رو آماده می کنه واسه ترم جدید٬ من هرررری زدم زیر خنده که اوووه حالا کو تا مهر و ترم جدید؟ میگه دیگه از الان باید آزمایشگاه رو آماده کنم. گفتم آآآآآآآآآره(به همین غلظت!) منم از الان واسه ترم جدید و تدریس اشتیاق دارم (اسمایلی یه آدم دوق مرگِ غرق در رویای کشف و اختراع علم) اونم گفتش آآآآآآخی  این ترم به ارشدا تدریس نمیدن! یعنی به شماها کلاس نمیدن چون ارشدای بعد از شما این ترم تدریس دارن! ولی شما این دور و بر باشین یه وقتایی مث آچار فرانسه بهتون نیاز میشه!  

طبق گفته قیچی السلطنه بزرگ فک کنم ما بعد چهار ترم٬ دیگه الان باید دست فرحمون رو بگیریم و شیک و باکلاس بریم خونمون! ما تا زمانی که تاریخ مصرف داشتیم همیشه انگشت اشاره مدیر گروه سابق و ایضا جدید تو چشممون بود که ما از گروه شما راضی نیستیم! الان که دیگه جای خود داریم گرچه٬ چه کنیم که این پای این گون ها حالا حالا ها بسته ست٬ می دونی!

هی خدا...

کاش می‌شد
یک روزهایی وجود داشت
برای اینکه به خدا هم فشار نیاد
مثلن سالی یه روز
بعد خدا می‌گف
بیاع
این یه روزُ عقلت در بیار
بذارش تو آب نمکی جایی
مثه گردو شور
که فاسد نشه
اون طور
منم زمان رو می‌زنم رو پاوز
بعد برو هر کار دوس داری انجام بده
به تهش هم فکر نکن
بعد اون روز
در تاریخ زندگی آدمی
کان لم یکن تلقی می‌شد
و هیشکی هیچی یادش نمی‌موند
فقط آدمی
تخلیه می‌شد
و آرزوهاش به دلش نمی‌موند 
 
پی نوشت:
 اون وقتا که گودر خدا بیامرز زنده بود این مطلب از نمی دونم گودر کی فکر می کنم نازی کپی کردم واسه خودم ولی الان شیطون گولم زد که منتشرش کنم! نازی یا هر کی دیگه حلالم کن! 
 
پس پی نوشت: دوستان اگه خدای نکرده دپرس هستن اینو گوش بدن روحشون شاد شه!

هندونه

این روزها همه طفلکونا هندونه دوست میدارند. شما چیطو؟ 

 

 

 

و