خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

آقا گرگه>>مسئول خوابگاه ها؟!!

چند شبی میشه که از شانس کچلمون هر وخ خانوم ناظم میاد در میزنه برای حضور غیاب؛ جواب ما: یعنی کی میتونه باشه این موقع شب؟ 

نــــــــــــــعله؟ 

کیستَ؟ 

هااااااااااا؟؟ 

بیا توو؛ خودت بیا توو! 

در رو باز کن؛ تو باید یاد بگیری رو پای خودت بایستی!(چون در اتاق خرابه و هر کی میخواد بیاد تو یه ساعت با خودش درگیر میشه!) 

و... 

کلا آبرو نمونده

یاد خاطرات افتادم دوباره... 

دورانی که تو خوابگاه قائم هر پنج تامون هم اتاق بودیم؛ سرخوشی خونمون گاهی میزد بالا! 

یه شب که در سوئیت رو زدن؛ ممول رفت درو باز کنه. 

از پشت در به اون بنده خدا میگفت: تو کی هستی؟  

- منم. درو باز کنید! 

- منم کیه؟ 

- باز کنید لطفا! 

- نمیشه! شلمنده. اول باید دستتو از بین در نشون بدی! 

- باز کنید؛ منم 

- اُهُکی! زرنگی؟ اول دستتو ببینم(و یکم درو چفت کرد تا طرف دستشو بیاره تو!)  

ما که همه اونقدررررر بلند میخندیدیم که غش کرده بودیم وسط هال.

واااااااااااااای! خانوم بوق؛ مسئول اداره ی خوابگاه ها بود 

یه آن همه مــــــــــــــــــــــــــردیم؛ آب شدیم؛ ولی چه فایده!

 . 

چند بار دیگه هم این اتفاق افتاده ها؛ عبرت نمیشه که نمیشه که نمیشه 

نظرات 7 + ارسال نظر
برکه یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 23:33


یادش بخیر جوونی هامون

تو که هنوزم جوونی ننه!

آرتمیس دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 00:11 http://mosaferkocholo15.blogsky.com/

عجب کارایی کردن شما

اوووووووووو، یَک کارای وشتشناکی که نگو!

لی لا سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 http://halogen1983.blogfa.com

سلام طراوت جونم...

آخی عزیزم..چه حرکت مفرحی انجام میدیدخیلی کار شیرینیه..به نظر من ادامه بدید! اتاقتونه خب، اختیارشو دارید! تا طرف پشت دره حرفاتونو بزنید، وقتی ظاهر شد، اتوکشیده وایسیدو بگید؛ ای واااااااااااای! شما بودید، ببخشید فک کردیم بروبچ هستن

ولا! اختیارشو داریم! نمیشه که هر کی از راه رسید همینجوری بیاد تو، نه؟! اگه دستش سفید بود راش میدیم فقط!

فرهاد یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 http://www.semicolon.blogsky.com

سلام طراوت جون خوبی؟ من خوبم خیلی خوب! اونقدر خوب که دیگه نمیتونم پست بذارم تو وبلاگمممممم دارم میمیرم از خوشی! وای چقد زندگی شیرینه...
ببخشید که کم سر میزنم اینجا.کلا بیشتر فقط فیسبوک میرم این روزا
خوب و خوش باشین دخترای خوب...

جدی؟
اوضا به هم ریخته اس فرهاد یا عالی؟ تکلیف مارو روشن کن!

ایشالا همیشه شاد باشی و لبت خندون باشه پسر جون

فرهاد دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 23:23

نه بابا خوبم.حالم عالیه

زهرا دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 http://loser-in-love.blogsky.com

حالا دیگه میای اف بی جواب مسیج نمیدی دیگه
باوشه دیگه دوسم نداری


الهی بگردم من تورو عزیزم. ندیدم که! کی؟ دیشب؟ اتفاقا داشتم با دوستم هم چت میکردم ولی تو نبودی گلی
شرمنده

زهرا دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:07 http://loser-in-love.blogsky.com

نه دیشب نبود،پریروز آف گذاشتم (هق هق)

بفخشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد