خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

راننده اتوبوس

امروز از ظهر که رفتم آزمایشگاه تا خود هفت تو واترمیز (تو بخون حمام!) یه ریز راه رفتم و یک پادردی گرفتم که بیا و ببین ننه! واسه همین وقتی با فم از سلف اومدیم بیرون دیگه هوس پیاده روی تا خوابگاهو از کله انداختیم بیرون و رو جدولای روبروی سلف نشستیم تا سرویس بیاد. سرویس که اومدن دیدیم بله! آقای راننده ی معلوم الحال هستند که میگن تنبلای بهار چهار اینان و دو قدم راه پیاده نمیرین و از این حرفا. فقط من و فم بودیم دیگه سوار شدیم و اتوبوس راه افتاده و ایشون همچنان ما رو به تمسخر گرفته که منم گفتم اگه شما هم جای ما بودین که تو آزمایشگاه ال و بل الان حال راه رفتن نداشتین و ما هم اگه مث شما از صبح تا حالا نشسته بودیم همینو می گفتیم گفت منم از صبح ساعت هفت تا دو یه ریز مسیر خوابگاه ـ پرستاری رو رفتم برگشتم یه نفس نکشیدم گفتم واسه شما که بد نیست همش  گاز میدین تو خیابونا و و و ... که ترمز گرفت و پیاده شد و گفت شما بشین پشت فرمون گاز بده ببینم که بده یا خوب! منم که کله خر گفتم باوشه! نشستم پشت فرمون و حالا نمی دونستم کدوم گازه کدوم ترمز! پا رو گذاشتم رو گاز و اتوبوس صدایی از خودش در کرد و راه افتاد منم خوشحاااااال و جیغ جیغ کنان که آی ترمز کدومه و اینا چیه و کل کل کنان با این آقا که یهو  اکسیژن به مغزم رسید و به خودم اومدم که هی یره اینجا محوطه خوابگاهه و اگه یه نگهبان منو با این راننده کله خر تر از من ببینه که فاتحه م خونده ست! گفتم آقا نخواستم و خواستم بلند بشم اومده سمتم و دستاشو گرفته دو طرف من که نمیذارم پیاده شی و بااااید بشینی با این اتوبوس رانندگی کنی که بهت ثابت بشه چقدر رانندگی با این استرس داره و از این حرفا... 

خلاصه من کنار کشیدم فقط از ترس نامه ای که پتانسیلشو داشت فردا از جانب آقای کمیته بیاد وگرنه که کار با اون اتوبوس اصلنم استرس نداره!والله! یه ترمز داره یه گاز با یه صفحه کلید که نمی دونم هر کدوم به چه دردی می خوردن با یه ترمز دستی!همین! 

نظرات 12 + ارسال نظر
نون الف چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 21:09 http://lore.blogsky.com

فدای تو بووووووس

قِرِلی چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:10

وای بلی جونم
بی خیال

باوشه بی خیال شدم

فاطمه چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:15

وااااای بلادونااا خدا بگم چیکارت نکنه تو که از من کله خرتری دختر

و اون راننده از ما دو تا کله خر تر باور کن

ابپتثجچحخدذرزژسشصضطظعغفقکگلمنوهی چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:21

یعنی الان اینایی که نوشتی راسته؟حقیقت داره؟خالی که نمیبندی؟!شوخی که نمیکنی؟مزاح چطور؟داری بذله گویی میکنی؟
اخه دخترجان این چه کاریه که میکنی؟!
اگه دنبال هیجان میگردی خب راههای بهتری وجود داره.
کل کل با راننده اتوبوس اون هم این مدلی والا بخدا ...
من که هنوز تو شوکم.
حالا از خطرات جانی و مالی و اینا که بگذریم(زبونم لال،گوش شیطون کر،بلا به دور،خدای نکرده)، اگه اون از ما بهترون(دوستان حراستی) می دیدن چی؟!
اسمایلی ترس و لرز و غش و ضعف و استرس و کلاً ادرنالین

بابا این یوزرتونو یه ریوایز بکنین چیه این حروف الفبا آخه؟!
ها خعلی هم جدی نوشتم اینارو اصن خیلی هم تجربه باحالی بود ولی حیف که یاد حراست لرزه بر اندام انداخت و مجبور شدم قافیه ی کل کل رو ببازم.
راننده مون خیلی باحاله هااااا!

طراوت چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:56 http://nabeghehaye89.blogsky.com


مَ نه ببخشید بلی؟! خودتی؟ واقعنی؟! باورم میشه!! از تو این کارا بعید نیست ننه!
خیلی باحال بوده! کاش بوددددددم رارندگیتو میدیدددددم
دخترم بزرگ شده ماشولا ماشولاش باشه!
ایشالا طیاره برونی مااااادر!

قربونت برم عسلم
جات واقعن واقعا خالی بود
نه خیلی هم رانندگی نکردم فقط حرکتش دادم اتوبوسو
ایشششالله

قیچی پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 00:02

ولی خداییش کار ِ این بندگان خدا خیلی سخت هست. همون کلاج و ترمز و دنده گرفتن و عوض کردن و با مسافر سرو کله زدن، واقعن میتونه یه فیل رو از پا در بیاره
واسه همینه که اغلب این راننده ها بد اخلاق و گنده دماغ میشن

اره واقعا قبول دارم کارشون به شدت استرس داره منتها چون این راننده خعلی باحاله با همدیگه خیلی کل کل داریم

قیچی پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 00:05

به اینایی که کامنت میذارن بگو یه جوری بنویسن که ما هم سر در بیاریم. خیلی فلسفی و محیر العقول ننویسن.
...
منظورم کامنت شماره یک بوود.

ندا جون تحویل بگیر
قیچی جون خوب من چطوری اینو توصیف کنم که این اسمایلی کلللللی حرف توشه

چکاوک پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 http://chicoh.blogfa.com/

هی وای من الا خوبی ...............یهو توهم زدی
چه کار خطر ناکی..............حسن

نه بابا توهم نبود به تجربه ش می ارزید

عشقت جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:18

بلادونا جون نکنه الکس بود! خیلی خفن شدیا!مگه دستم بهت نرسه!

اره خوش بود مگه کس دیگه ای هم اینکارو می کنه اخه عشقم؟

قیچی جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 18:58

کامنت اولم " گنده دماغ" به فتح گاف بوود. گفتیم خدای ناکرده اشتباه خونده نشه...
(آیکونه "اصلاحیه دیر هنگام")

قیچی جون اتفاقا دماغشم یه ذره گنده ست در هر صورت تو اشتباه ننوشتی

memole شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 18:30

الهییییییی فدات بشم بلادونا جونم. آخ دلم یهو یه جوری شد. بگو کیه اون راننده ی فلون فلون شده تا حالشو بگیریم!!!!!!!!
.
.
. خسته نباشییییییییییییی دوس جونم، عسیسم،

فدای تو جیگر
آلکس بود دیگه اتفاقا خیلی خوش گذشت

یاسی یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 http://cashcool.blogsky.com

سلام بلی جون.خیلی خندیدم به کارت عزیزم.هر کی کارش سختیای خودشو داره.نمیشه مقایسه کرد.ولی خیلی باحالیییی

سلام یاسی جووووونم خوبی خوشی فدای تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد