خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

دیسکاشن:(

۱ـ آقاجون دور جدید دپسردگی بنده شروع شد٬ دکتر بهم مشق داده٬ فک کنم دوره ی این افسردگی همچین طولانیتر باشه آخه قراره دیسکاشن بنویسم! من نمی دونم چه رازیه که هر وقت دکتر یک مشق خفن بهم میده من احساس شکست عشقی عمیقی می کنم طوریکه به خودم حق میدم همش بخوابم و حتی آهنگ غمگین گوش بدم و حتی تر دست به خودکشی بزنم(شکلک نیشخند ازونا که دندون داره!)  

۲ـ قرار بود واسه کنگره گیاهان دارویی بجنورد من مقاله بفرستم که به خاطر همین دکتر جیگرطلا نفرستادم (دوست نداشت خوب!) ولی از اونجایی که بجنورد خیلی خوشگله و از اونجایی که دکتر یه هفته ست رفتن خارج! منم تصمیم گرفتم با آزاده و برکه برم اونجا خوشگذرونی تا اینکه... ایمیل دکتر رو دیشب رویت نمودم که فرمودن بیاع! این ریزالت و متد بشین دیسکاشنو بنویس! اینجا بود که عذاب وجدانی سخت گرفتم که دخترجان دکتر در خارج هم بیکار ننشسته و کار علمی انجام داده اونوخ تو می خوای بری تفریحات سالم؟ این شد که گفتم دوستان من باهاتون نمیام و برکه امروز عصر راهی شد و رفت. القصه در همین اثنا آزی که یه هفته ست رفته خونه و بلیط گیرش نمیاد برگرده٬ اس داد که من بالاخره بلیط گیرم اومد و به بدبختی دارم میام و فردا ساعت یک و دو می رسم٬ تو آماده باش که بریم بجنورد و اگه نیای ال می کنم و بل می کنم! گفتم آزی جان شما بیا به سلامتی برس حالا یه تصمیمی می گیریم. دکتر باااااور کن  من داشتم دیسکاشنو می نوشتم که یهو هم عاشق شدم و هم شکست عشقی خوردم و هم دپرس شدم و همینطور مجبوررر شدم برم مسافرت!

نظرات 9 + ارسال نظر
قیچی سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:09

دپرسگی، مشق، دکتر، جیگر طلا، دیسکاشن، بجنورد، شکست عشقی، و ...
نمی دونم اگه یکی برای اولین بار بیاد این وبلاگ و این پستت رو بخونه، با دیدن این کلمات متناقض چه عکس العملی نشون میده، احتمال داره سر به بیابون بزنه...اما منی که حدود یک سال مهمون این خونه هستم، حدسم اینه که در این شرایط احتمالا خیلی اوکی نیستی و خب بخش زیادیش هم به جهت ِ اینکه شاید در آستانه ی فارغ التحصیلی هستی، طبیعیه...
اما توصیه من حالا دوستانه یا هرجورانه که خودت می پسندی اینه که حتمن و حتمن اولویت شماره 1 برات اتمام تحصیل توو این مقطع باشه... اینکه تموم بشه، خیلی فرصت داری برای اینکه در سایر شئونات زندگی هم خودتو بالا ببری.
و از بعضی از این آشفتگی های ذهنی دور بشی که گاهن خودشو توو قلمت هم نشون میده.
..
پ.ن:
البته خیالم ازت راحته هااااااا....می دونم عاقلی و خودت اینا رو بهتر میدونی و عمل میکنی ولی شاید شنیدنش از زبوون ِکسی که براش مهمی، بد هم نباشه

ممنون دوست جون به خاطر حرفای قشنگت که همیشه کمک می کنه بهم و آرامبخشه واسم
واقعا شنیدن این حرفا از طرف کسی که واسم مهمه خیلی هم عالیه تنکیو

دکتر حسینی در پاکستان... سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:52

دخترجان بشین مقاله را بنویس...
واسه بجنورد رفتن وقت زیاده...
اصلا اونایی که رفتن بجنورد کجای دنیا را گرفتن که تو می خوای بری؟

ای خدا بگم چیکارت نکنه چرا با آبروی مردم بازی می کنی آخه؟هان؟
اوااااا پس جنابعالی که چپ و راست میری اونجا چی؟والله!

طراوت سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:54 http://nabeghehaye89.blogsky.com

مگه همون آز از پس تو بر بیاد!
من که نتونستم حریف تو بشم کلا!


(باید یه دوره پیشش برم کلاس!!)

فداااااااااای تو عسل من

چپ و راست بجنورد... چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:09

چرا حرف در میاری؟ چرا شایعه درست میکنی؟چرا جوسازی میکنی؟
من کی چپ و راست رفتم بجنورد؟ اصلا مگه جا قحطیه که برم بجنورد؟ من تو تمام این سالهای پربار زندگیم فقط 3بار رفتم بجنورد اون هم به فواصل 2 سال یکبار.یعنی آخرین باری که غیر از این دفعه بجنورد بودم برمیگرده به دوران خدمت مقدس سربازی...
الان اگه کسی ندونه فکر میکنه بجنورد چه خبره!
ولی از حق نگذریم خوب شهریه ها...مخصوصا دانشجوهاش خوب دانشجوهایی هستند:-)
توخیابوناش که راه میری دلت وا میشه( اسمایلی یکی که دلش گرفته داره تو خیابون راه میره تا دلش وا شه)

خوب حالاااااا چه خبره؟ چرا شلوغش می کنی؟ اصلا بجنورد رففتن لیاقت می خواد که خدا الان نصیب من کرده احتمالا!

انسان مستجاب الدعوه چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:29

حالا که اینجوری شد اصلا دعا میکنم که بجنورد بارون بیاد سیل بشه، برف بیاد بهمن بشه، طوفان بیاد از نوع کاترینا، زمین لرزه بشه، گسل ها از هم وا بشن، تصادف بشه راه ها بند بیاد، رعد و برق بزنه در حد تیم ملی...خلاصه انواع و اقسام بلایا اعم از طبیعی و مصنوعی نازل بشه ...البته نه واسه مردم بیچاره...فقط واسه اینکه تو نتونی بری :-) خوبت شد حالا ( اسمایلی حضرت هود وقتی قومش را نفرین می کرد)

آبنبات چه طعمی دوست دارین براتون بیارم دوست عزیز؟(اسمایلی خنده شیطانی)

آبنبات فروش بجنوردی چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:37

آخه خواهر من بجنورد که درخت خرما نداره که :-)
منطقه سردسیره ...
اسمایلی درخت خرما

آخه ایت الله جان واسه چی دوباره منو یاد بدبختیام و درخت خرما انداختی؟ اتفاقا خبر نداری یه ریشه درخت خرما تو بجنورده

درخت خرما چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:44

اولا که درخت خرما اصلا ریشه نداره.
دوما درخت خرما ریشه نداره.
سوما کی گفته درخت خرما ریشه داره؟
چهارما بعضی به غلط میگن درخت خرما ریشه داره!
مطالعات گذشته نشان داده که درخت خرما ریشه نداره...
اگرهم داشته باشه تپل نیست :-)
اسمایلی یک موجود تپل

خدایا شفا
شب شما خوش

فری چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:02

بجنورد شهر منه هاااااااااا (آیکون افتخار) من بجنوردی ام می خوای آدرس دختر خالمو بدم بری مهتا جیگر 9 ماهه رو هم ببینی، لذت دنیا و آخرت ببری. حیف که کار دارم، وگرنه باهتون می یومدم. حالا کی می خواین برین؟ شاید برنامه ها جور شد؟!

اوه اوه اوه ایول فری جون من واقعا شهر بجنورد رو دوست دارم اصن یه وعضی.ایشالله فردا و پس فردا اونجاییم اگه تونستی که بیا جیگر جون

یک پیر پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:27

دو روز بجنورد که انقدر سختی نداره ..همش دو روزه ، تو اون دو روز هم که قرار نیست اتفاق خاصی بیفته با مقاله ات .مگه چی میشه ؟ برو بگرد و بعدشم مقاله ات رو با روحیه غیر خسته بنویس . به جون خودم دکترم راضی نیست به خودت سختی بدی (ایکون دویل گرل)

مرسی جیگر جونم نمی دونی اینجا آزاده به تنهایی نقش همه ی کنترل کننده ها و منحرف کننده ها رو همزمان بازی می کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد