خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

اندر توهمات

شاعر می فرمایه: 

دیگه کمتر گله کن 

یه ذره کمتر گله کن 

من و تو مال همیم 

یه کمی حوصله کن 

دانلود همون آهنگ 

 

آقا جون ما امشب یه دونه هم اتاقی جدید واسمون اومد که از قضا پی اچ دی رشته ی خودمون از آب در اومد و خیلی خوشمون اومد ازش ولی از اونجایی که ایشون هنوز برکه رو نمی شناختن یه پیشنهاد دادن به برکه که اگه کمک خواستی واسه ژورنال کلاب بگو و برکه سریع چسبید و الان ایشون دارن مقاله ی برکه رو ترجمه می کنن! (جهت همدردی با دوست دیگرمون که دارن یه مقاله ی دیگه ی ایشون رو ترجمه می کنن:))))))

نظرات 12 + ارسال نظر
شوخ ِ شب یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 00:25 http://shokhi.blogsky.com

خدایا نصیب گردان

الهی آآآآآآآآآمین

برکه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 00:33

ای بابا خواستم یخش بشکنه و راحت باشه
راجب اون دوست دیگه مون هم موضوع این بود که اون روز از رنگ و روش فهمیدم ترجمه خونش افتاده پایین طفلک خیلی رنگ و روش پریده بود...
حالا ببین فردا چقد خوش رنگ و رو میشه
.
.
.بللی یه کلمه که برام ترجمه نکردی فقط چوقولیمو کن
یکی پیدا کن برام اسلایدام بسازه
بابا این شانس که من دارم!!! برا همه ژورنال کلاب شون ارائه پرپوزال بود به من که رسید شد یه برنامه دیگه

آره دست گلت درد نکنه من همیشه به این آیس بریکینگ تو خیلی اعتقاد داشتم اصن یه وعضی
آره اون که امروز اصلا رنگ و رو نداشت باورت نمیشه اصلا نمی تونست یه لبخند بزنه بدبخ
چرا یک کلمه ترجمه کردم یادت رففته؟ همون مهارکننده ی نمب دونم چی چی
باشه میریم یه هم اتاقی دیگه پیدا می کنیم واسه اسلایدات
هی ی ی یه ذره کمتر گله کن خوب میشه آره

mohamad یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:09 http://www.shanc.blogsky.com

دانشجوهای باکار
میخاستم بگم بیکار که .... از قبل تراشیده شده بود واستون
با پی اچ دی خوش باشین :)

طراوت یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:10


اصن این برکه خداااااااااااااای شانسه(آیکون سق سیاه! )
برکه جون برو حالشو ببر! یو ها ها ها هاااااا

بلی جون خوب بید؟ دیگه ازین شانسا نمیاره! خوش باش


ها دستت درد نکنه خوب بید

[ بدون نام ] یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:15

نمکی، نون خشک، دمپایی کهنه، آهن پاره ، مقاله واسه ترجمه... داری وردار بیار :)

یور ولکام سر اینتز اونر او اس تو بی ویت یو از ا گریت فرند
برکه اکسپلیند اس، یو ترانسلیت دت آرتیکل التو خستگی فراوان تنک یو سو ماچ!

یاسی یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 18:37

بلی جون عزیزم با کمی تاخیر روزتو بهت تبریک میگم.ایشالا همیشه موفق باشی و پله های ترقی و یکی یکی و تند تند بالا بری.
شاعر باحالی بوده ها.فکر کنم خیلی فکر کده واسه این شعر

سلام عزیزم خوبی یاسی جونم کجایی تو دختری یم؟
مرسی عزیزم ایشالله که واسه تو هم همینطور باشه خوشگلم
آره شعرش که خیلی مایه تیله داره تکه اصلن

memole یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 19:42

اسلایدرارو که قرار بود بدی به من برات درست کنم.
.
فکر کن، جو رو طوری ساختی که داریم براش سر و کله می شکونیم. سیاستتو قربون.

اوااااا به تو قول داده بود؟می بینی ممول خیلی این بشر باسیاسته اصلن یه کارایی می کنه ها

فاطمه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 19:52

تو بخشموون یه همکار داشتم یعنی از اونایی که همه کاراشو میداد ملت انجام بدن.حرصمو در میاورد. یه سری مریضش داشت از درد داد و هوار میکردا بخشو گذاشته بوود رو سرش نمیرفت یه مسکن بهش بزنه.دیگه صدای من در اومد عصبانی شدمااا بهش گفتم اون کووونه لا مصبو جدا کن از صندلی بابا مُرد بدبخت .ترسید ] پا شد رفت بهش مسکن زد.آخی یادش بخیر.

وای بلادوناا دلم تنگه واسه همون بختیاری کون گشاد. واسه همه چیز،واسه درخت خرمالووی خونموون که الان همه برگاش ریخته فقط خرمالواش مونده که اونم الان فک نکنم مونده همه رو خوردن،برا خیلی چیزا امروز دلم تنگه

الهی ی ی ی بگردم من تورو که اون بختیاری رو آدمش کردیالبته فاطی این برکه خوب یخ ملت رو می شکنه وگرنه اصلا اصلن آدم سو استفاده کنی نیست مث خودت مهربون و پاکه
فاطی جونم تو واسه چی اینقده دلتنگ شدی عسلم؟ دارم نگرانت میشم

فاطمه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:24

دور از جونه برکه .میدونم یه جیگریه مثه خودت.من همینجوری یه دفه این یادم اومد..

چیکار کنم دیگه یکی از خاصیتای غربت دلتنگیه.میگذره

فدای تو خوشگلم متوجه منظورت شدم خواستم ازش تعریف کنم عقده ای نشه
آره خدایی حق داری فاطی جونم الهی که زود غنچه ی لبهات به گل خنده وا شه

[ بدون نام ] یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:20

Don't mention it, it was nothing.
I've already said and will say it again if necessary,
I owe you a lot.
And whatever I do for you , it ain't enough....
You can count on me whenever, wherever , always and ever

خوب این تعارفا رو با خودش تیکه پاره کن
بعدشم باشه بذار امشب فکرامو بکنم تا صبح خبرشو بهت میدم

محبوبه دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:08

برکه جان میزاشتی یه شب بگذره. مهمونتون یه نفسی تازه کنه
بلادونا جان ترکوندی ها... آقا وایسا ما هم به گرد پات برسیم. دو تا دوتا!

برکه جان رو باید ببینی تا بهت مهمون نوازیش ثابت بشه
شکسته نفسی می فرمایین آبجب والله ما یه عمره داریم می دویم برسیم به پای شما

قیچی سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:29

اوووووووووو
چقدر با ک ِ مالاتن ایشووون.
بیبینم ایشوون این دانیشجویی
میرزاقاسیمی هم بلدن؟
میخندن لپاشونم چال میوفته؟

قیچی جوووون! چرا تو همش از هم اتاقی های جدید ما خوشت میاد؟ والله ما درسته که میرزاقاسمی بلد نیستیم و رو گونه مونم چال نمیفته ولی از اونا مستحق تریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد