خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

آشپزی رنگین

امروز تصمیم بر این بودش که بشینم بررسی متون رو بنویسم و فردا ببرم واسه استاد ولی چگونه بگویم که تا لنگ ظهر خواب بودم و بعدشم وقت گذرونی با عشق سالهای نه چندان دور، آشپزخونه و آشپزی! آقا من اصلا آشپزی رو بیشتر از درس و مخش دوست دارم، یه وقت فکر نکنی واسه فرار از درسه ها نه! آدم بوی عطر پیاز داغ و سبزی و اینا میگیره خیلی خوشبوئه! عشقه اصلا! خوب حالا بگم چی درست کردم: ماکارونی، غذای فیکس خوابگاه - یه مدل حلوا برای اولین بار، دستم چلاق شد از بس هم زدم ته نگیره - سوپ ایتالیایی مخصوص جنوب ایتالیا، چون هویجاش له له نشده بود مجبور شدم این اسم رو بذارم روش. آشپزی تو آشپزخونه ی خوابگاه یه جورایی خیلی باحاله. این بچه های ترم یک میان برای اولین بار ماکارونی درست می کنن مثلا آب رو با ماکارونی میذارن رو گاز تا جوش بیاد! یا سیب زمینی می ریزن تو ماهیتابه با روغن داغ، آتیش میگیره! برنج صاف می کنن نصفش میره تو چاه نصفش رو کف آشپزخونه ست! سر پخت یه مدل غذا شصت نفری، ششصد تا کامنت جورواجور از اقصی نقاط ایران میدن و آخرشم دعواشون میشه! دست آخرم گند می زنن به سینک ها و گازها و کف آشپزخونه تا فردا خدمات روح هفت جدشون رو آباد کنن! خلاصه اگه آدم اعصاب مصاب داشته باشه جمعه ها، آشپزخونه ی خوابگاه ما خیلی پرشور و دیدنی میشه:))
پ.ن: عنوان پست اسم یه وبلاگ آشپزیه که من خییییلی دوسش دارم.

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 23:00 http://norm.blogsky.com

ببخشید اونجا رستورانه یا خوابگاه؟
خوش به حالتون...
چه روز هایی بودن...
یادش بخیر...
هییی...

آره واقعا میشه بهش یک رستوران با آشپزهای آماتور گفت اوا پس شما هم خوابگاهی بودین آره؟

زینب شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:43

سلام بلادونای عزیز.
من خیلی اتفاقی دیشب وبلاگت رو خوندم و باید بگم به عمرم اینقدر نخندیده بودم !

مخصوصا سر اون پست بامزه ی مطالب کمک آموزشی....!

یه سوال بپرسم ؟ من متوجه نشدم رشته ی شما چیه..!

من تاحالا خوابگاه نبودم...چقدر اتفاقای بامزه میوفته..!
ولی عجب ترم یکی هایی ! یعنی میشه یه دختر حتی ندونه چطور ماکارونی رو فقط پخت ؟ منهای مایه و سسش ؟

من از پنج سالگی می دونستم....نه فقط من که داداشمم می دونست ! آخه عاشق ریختن ماکارونی تو آبجوش بودیم !

سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که خنده اومده رو لبات دوست گلم
سوالت بسیار خوب و به جا هستش و می خوام که واسه جلسه بعد جوابشو در بیاری نیم نمره دارهشوخی کردم گلم
وای تبریک میگم بهت و مامان عزیزت که این چیزا رو به شما یاد دادن والله از این بدتراشم هست اینقدر که می مونی تو کف

فاطمه شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:54

منم آشپزی دوس دارم.
تو خوابگاه یه بار کیک درس کردم .بساطشو که آماده کردم تخم مرغ و به هم زدمو شکرو از این حرفا .بعد فمیدیم که آرد نداریم.گفتم بابا حیفه این همه تخمه مرغ. نشاسته ریختم به جا آرد .بد نشد ،خوردن . ولی ملت دل درد گرفتن جز خودم

فااااااااااطی مردم از خنده کارت خیلی باحال بود وای دیروز منم به جای آرد برنچ آرد گندم زدم به این حلوا

meysamئ یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:49

man be onvane yeki az haman milian khanandeye shoma khastam begam asheghe dast pokhtetam,yani kole term ro be khatere akhare term dars mikhonam ke to biyay chiz miz bepokhi.
Ba tashakor,
Man meysam,inja tehran, i love you pmc.

ای جوووووونم من قربون تو برم بچه م! الهی بگردم که تو اینقدر از دست پخت من تعریف می کنی و بهم روحیه میدی ولی گفته باشم مواظب اون معده ی تیتیشت باش که ایندفه نباس بازی در بیاره ها!آفرین پسرم

قیچی یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:31

به به . آقا حلوا خوردین یاد ما هم کنین. خیلی دوس داریم.
...
حلواتو بوخورم جیگر (آیکونه "متلک های جوادیه")

اوا حتما ایندفه یادت می کنیم متلکت تو قلبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد