خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

با خانمان

به ما کمک کنید به ما بی خانمانان کمک کنید 

 من و آز و بللی نشستیم تو اتاق ارشدا تو دانشکده از خستگی داریم میمیریم ولی نمیریم خوابگاه میخواییم با آخرین سرویس بریم خوابگاه تا کمتر چشممون به فاط کماندوها بیافته 

و البته قراره همین که رسیدیم خوابگاه یکی مون سینه خیزبره اگه سرپرست ها نبودن سوت بزنه تا بقیه سینه خیز بریم اتاقامون قرار شده تا آخرین قطره خونمون مقاومت کنیم و از اتاقامون جم نخوریم اگه خیلی اوضاع پس شد بریم سالن تلویزیون ...

قراره دنبال خونه هم باشیم برا روز مبادا. آپشن های مختلفی وجود داره:

طبقه بالای خونه آقای حاتمی شون.(خیلی خوبه هر روز کیک مون هم به راهه آخه مامانش از اون خانم های باهنره که هر روز کیک میپزه)

خونه تیچرمون (زندگی مسالمت آمیز...،البته خودشو هم تو خونه راه نمی دن نمیدونم ما رو چطور میخواد ببره اونجا،ولی ما مطمئن هستیم که خانمش خوشحال میشه که به جای تیچر ما باهاش زندگی کنیم)

سیدمون دیروز پیشنهاد میداد که یه خونه با 10 میلیون پول پیش و 500هزار کرایه خوبه پیدا کنیم؟ (آخه بچه جان بابات خوب خودت خوب ما 5 تا دانشجو 10 میلیووووون

نگهبان سلف امروز پیشنهاد میداد برین هتل چمن؛ مجانی  (بهترین پیشنهاد)

صد البته اتاق ارشدای گروهمون مورد خیلی خوبیه

خدا سالن تلویزیون ازمون نگیره یکی از بهترین گزینه هاست تازه شب تا صب میتونیم فیلم نگاه کنیم

این روزها بحث هامون  همش در مورد یه سرپناهه؛ بابا ما یه سر پناه میخواییم فقط برای از ساعت 9 شب تا 7 صب بقیه شو کلا تو دانشکده ایم

یه سقف که یه یخچال داشته باشته گاز هم نمیخواییم غذامون از سلف میگیریم چای مون رو هم از آبدارخانه گروه ؛اصلا یخچال هم نمیخواد هواسرده مواد غدایی رو بیرون میذاریم  

یه جمله خیلی قشنگی  که این روزا همش به کار میبریم (مخصوصا خوراک بلادونا جانه) اینه که تا کسی چیزی میگه میگیم: ما زندگی مون باختیم ؛ما رو از چی میترسونی ؛برو از خدا بترس

بابااااا آقای دکتر خار گل زایی؛ دکتر بد گفتار؛ دکتر بد بستری  یه کم آدم باشین دیگه؛ خدا خیرتون بده ... 

(این روزا با همه نگرانی هامون و ناراحتی هامون همش به این وضع چپن در قیچی داریم میخندیم 

آخه تصور کنید به ما خوابگاه نمیدن ها ها ها ها  چقد خنده دار )

 

نظرات 9 + ارسال نظر
behzad دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 00:23 http://shadmehr-music27.blogsky.com

سلام به نوابغ
شما خیلی خوشحال هستید
هنوز استاد بهتون 10 نداده که بسوزید البته در حد 20 نوشته باشید
به من سر بزنید خوشحال میشم نظر بدید
مدیر وبلاگ : بهزاد
این یک وبلاگ : http://shadmehr-music27.blogsky.com
این هم وبلاگ اصلی من : http://welding-engineers.blogsky.com

ببین ما زندگی مون باختیم مارو از چی میترسونی برو از خدا بترس

فری دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:34

راستی من همین الان یه چیزی به ذهنم رسید! بیاین خونه ما! جدی میگم. شرایطش خیلی خوبه. یعنی شما یه چیزی تو مایه های سوئیت، نه بابا خیلی بهتر از سوئیت می تونید داشته باشید. فقط یکم راهش از دانشگا دوره که عین من عادت می کنید

ببین ما زندگی مون باختیم......
ممنون فری جون برامون دعا کن ایشاله درست میشه

طراوت: سلام عزیزم. فری جون اینو ولش کن! فشار اومده رو دخترمون! میگم فری جدی میگی؟ عزیزم اگه جاییو سراغ داری یا کسیو میشناسی که خونشو اجاره یا رهن بده تروخدا معرفی کنا! شدیدا نیاز داریم. میسی

یاسی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:57

ای جااااان نازی عزیزم.منم این دوران و چشیدم .تقریبن میفهمم در چه شرایطی هستین.ولی به خاطراتش بچسبین که تا عمر دارین یادتون که میاد خندتون میگیره.
وای بلی جون ایشالا خودشون زندگیشونو ببازن
دعا میکنم که همه چی واستون درست شه.بووووووووووووووس به همتون.

مرسیییییی یاسی جون ؛ دعا کن درست شه

belladona دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 23:31

همش خاطره میشه باااااور کن

آره باباااااا اینکه از صب تاشباز ترس میایم دانشکده که تا جلو چشم نگهبانها نباشیم بعد تازه امروز نگهبانهای دانشکده هم گفتن که خارج از وقت اداری نمیتونیم دانشکده باشیم چون نامه تون تموم شده و... حالا فردا بیافت دنبال نامه مورد نظر
همش خاطره میشه باور کن

زینب سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:53

وای من اصلا نمی فهمم ! آخه چرا ؟
مگه می شه ؟ وای ! میگم به 20:30 میل زدین ؟
آخ ! مگه نمی فهمن رشته های پزشکی و زیست خیلی پیچیده و غیر قابل پیش بینیه ؟
خیلی ناراحت شدم . هرچی میام میگم الان نوشتین حل شده ولی امروز فهمیدم خیلی مشکل پیچیده تر از این حرفاس !
مراقب خودتون باشین بچه ها !

چی بگم ولله
نمیفهمن ما شب و روز جون کندیم
ممنون؛ تورو خدا گریه نکن خواهشت میکنم خواهشت میکنم

ق سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 17:58

والا با این امکانات دانشگاه های ایران شماها یه کم حرفتون غیرعادیه........ واقعیت اینه که از 4 ترم بیشتر درستون طول کشیده و هیچ دانشگاهی خوابگاه نمیده!! داتشگاه ما همین ترم 5 رو هم نمیداد

نمیدونم رشته شما چیه ولی باورتون میشه ما برا ژایانامه مون جون کندیم باورتون میشه ما از صبح الطلوع می اومدیم و ۹ شب و گاهی ۱۱ شب بر میگشتیم خوابگاه ؛دو تا تابستون خونه نرفتیم مسلما ما هم دوست داشتیم زود تموم بشه بریم پی کار و زندگی مون

ق سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 21:52

آره باورم میشه..چون در غیر این صورت میشدین از این ارشد الکیایی که توی خیابون ریخته ولی دانشگاه ما به دکتراهاش هم رحم نمیکرد...ضمن این که خوابگاه نمیداد...به ازای هر ترم بیشتر برای ارشد و دکترا پول هم میگرفت!!!!!!!!!!

سلام
کدوم دانشگاهید

زینب شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 20:45

بچه ها !
خبری ازتون نیست !
کجایید ؟ چی کار کردید ؟ بلاخره باید برید ؟ یا می شه بمونید ؟

سلام ممنون
راحت باشید بالاخره یه جایی بهمون دادن
اتاق ۱۲ نفره

فری چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:27

چی شد بالاخره کار شما؟

سلام فری جون
خیالت راحت یه جایی بهمون دادن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد