خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

دادگاه رسمی است!

می خوام که سخت نگیرم و اینقدر ریجید نسبت به بعضی مسائل برخورد نکنم ولی نمیشه، نه که نشه سخته می ترسم از اینکه این رفتارم عادت شه و مجبور به رعایت قوانین دست و پاگیری بشم که تو دادگاه یک طرفه خودم تصویب شده اونم بدون هیچ تبصره ای!

نظرات 10 + ارسال نظر
طراوت یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:21

بلی جون باز رفتی تو اون یکی فاز؟

بابا این دادگاه و دادگاه بازیو بزار کنار. اینروزا هر کی پولش بیشتره!!

و یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه: هر که پسته اش بیش/ پولش بیشتر!

کدوم فاز مادر؟ طراوت خیلی باحالی با این ضرب المثل ساختنت ولی باور کن دادگاه من ربطی به آجیل شب عید نداشت

برکه یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:31


جوووووووون اینا که گفتی یعنی چه؟
صد بار بهت گفتم لقمه تو دور سرت نچرخون؛ راحت حرفتو بزن
ما که قریبه نیستیم

برکه؟! این که خعلی شفاف بود ننه ینی میگم این کار باس بشه دیگه کوتاه بیا نیستم و عمرا از مواضع خودمو عدول کنم!تازشم تو قریبه (نزدیک) هستی غریبه نیستی اوکی؟ همون ق چند نقطه دیگه؟

زینب یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:39 http://khaterehaye20.blogsky.com/

خاله بلادونااا ! ( )
فارسی را پاس بداریم ! ریجید چی چیه س ؟!
حالا چی شده اینقدر اعصاب نداری ؟ کیه طرف ؟ آدرس بده خودم برات افقیش می کنم !!

نن جون خاله دیگه چه صیغه ایه؟
ریجید دیگه بابا نمی دونم شما چی میگین من چن وقته ایران نبودم نمی تونم خوب فارسی حرف بزنم خخخخخخخ
نه پای یه نفر در میون نیست موضوع عادته اینکه وقتی یه تصمیم گرفتم دیگه گرفتم و کاریشم نمیشه کرد و عموما شاید بر محور لجبازی حتی با خودم بچرخه می دونی!

فاطمه یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:10

آره .سخته اینطوری ولی به نظر من تو این دوره وزمونه گاهی لازمه این مدلی رفتار کرد.

وای فاطی منم همینو میگم البت گاهی وقتا می دونی!

قیچی یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:15

این قوانین رو حتمن درش یه تجدید نظری کن. اصولن هرچیزی مطلق بشه و غیر قابل تغییر، هر چیزی که بهش ورژن تعلق نگیره، منجر به جمود میشه. دخترم.
لبه های تیز رو سوهان بزن. حصار ها رو بشکن. زنجیرها رو از پاهات باز کن. رها شو . پرواز کن ...

دیدی میگن آب که ریخته و دیگه نمیشه جمعش کرد؟ حکایت این وعض و اوضاع منه
ولی راست میگی دمت گرم دوست جون

قیچی یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:23

اوون کامنتی گذاشتم و اوون درفشانی ها رو یکی باس به خودم بگه ها
(آیکونه "سوزن به خود زدن و جوال دوز به بلادونا")

ای بدجنس حداقل سوزنو به من بزن جوالدوزو به خودت نه تو درفشانی کن قطعا لازم دارمشون. آره.

ندا دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 http://lore.blogsky.com

ایمان دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:07

تو کجایی؟

همینجام تو دادگاه در مقام قاضی!تو کجایی؟

قیچی سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:24

بابا تخته کن در این دادگاه رو که اصلن شاکی و متشاکیش معلوم نیست.
تو هم که هی ملتو گذاشتی توو خماری با این قطره چکونی اطلاعات دادنت. بابا لامصب حداقل بگو متهم میرزا قاسمی دوست داره یا نه. یعنی اینم نمی تونی بگی؟ بگو ما بدونیم با چه سنخ رقیبی طرف هستیم. (آیکونه "تنویر افکار عمومی") + (آیکونه "اگرسیو")

ینی همیشه پای یه میرزاقاسمی در میونه؟ اگه بگم پای هیشکی در میون نیست؟اگه بگم درد اینه که اصلا حتی حرف کسی هم در میون نیست؟(آیکون اسرتیو!)

ایمان سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 19:21

اونوخ کلاْ قضیه چیه بلادونا خانوم ریاست محترم دادگاه؟

قضیه اینه که ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد